بیا تا بدانیم

(تاریخی،سیاسی،مذهبی،فرهنگی)

بیا تا بدانیم

(تاریخی،سیاسی،مذهبی،فرهنگی)



 چرا به امام رضا «علیه السلام» ضامن آهو می گویند ؟


 بخوانید


آقای حاج شیخ علی اکبر مروج الاسلام دامت برکاته در کرمات رضویه در این باره می فرمایند : اگر چه حکایتی به تفصیل شنیده شده که صیادی یک ماده آهویی صید کرده بود و آن آهو پناهنده شد به حضرت رضا «علیه السلام» و خواهش کرد که آن سرور ضامن شود تا برود و بچه خود را شیر دهند و برگردد و آن حضرت ضامن شد و آن آهو رفت و برگشت اگر چه حقیر در کتبی که در دسترس داشتم تفحص کردم و ماخذی برای آن نیافتم( و الله العالم) لکن سه قضیه از آهو که راجع به آن حضرت است یافته ام و اینک ذکر می شود 



اول قضیه: پناهنده شدن آهو به بقعه آن حضرت چنانکه ما از کتاب عیون در جلد اول در صحفه ( 255) ذکر کردیم .



دوم : ابن آشوب در مناقب بعد از ذکر ورود آن سروربه نیشابور و بنای حمامی که معروف شد به گرمابه رضا ( ع ) و ذکر چشمه و حوض آب می فرماید ( وروی انه اتته ظبیه فلا ذت فیه ) یعنی در آنجا ماده آهویی با آن بزرگوار پناه آورد و فرماید به همین قضیه اشاره نموده است ابن حماد شاعر دراین شعر خود :


الذی لاذبه الظبیه و القوم جلوس من ابوه المرتضی یزکی یعلو 


سوم : در مدینه المعاجز( ص 442) و نیز در انیس الزائرین محمد صالح هروی است که عبدالله می گفته است که ما جماعتی بودیم که در خصوص امر امامت سخنی می گفتیم و در آن حال حضرت رضا« صلوات الله علیه» از نزد ما عبور می نمود پس من چون آن سرور را دیدم با( تهمیم بن یعقوب) با آن حضرت روانه شدیم و ما اعتقاد به امامت آن سرور نداشتیم بلکه زیدی مذهب بودیم و همانطور که با آن حضرت می گذشتیم به صحرا رسیدیم و گله آهویی پیدا شد نا گاه آن سرور اشاره کرد به یک بچه آهویی تا اشاره کرد فورا دیدیم آن بچه آهو آمد تا برابر آن حضرت ایستاد و امام «علیه السلام » دست مرحمت بر سر آن بچه آهو کشید و او را به غلام خود سپرد و تا او را به غلام خود سپرد دیدیم آن بچه آهو مضطرب شد و می خواست به چراگاه خود برگردد . 


( فکلم الرضا (ع ) بکلام لم نفهم )آن حضرت سخنی با آن بچه آهو فرمود که ما نفهمیدیم لکن بچه آهو آرام گرفت واز اضطراب افتاد چون این پیش آمد شد آن حضرت به من فرمود: آیا ایمان نیاوردی ؟ یعنی :پس از دیدن این معجزه به امامت من اعتقاد پیدا نکردی ؟ عرض کردم : چرا ای آقای من ( انت حجت الله علی خلقه وانا تائب الی الله ) توئی حجت خدا و من به تو مینمایم به سوی خدا از اینکه تا حال قائل به امامت تو نبودم.



آنگاه آن حضرت به آن بچه آهو فرمود: اینک برو به سوی چراگاه خود آن بچه آهو شروع کرد به گریه کردن که ما دیدیم و اشک از چشمان ا و می ریخت و خود را به آن جناب می مالید و ناله می کرد.


 آنگاه آن حضرت رو به من کرد و فرمود : ( تدرون ما تقول)آیا می دانید این بچه آهو چه میگوید عرض کردم : خدا و پسر پیغمبر ش اعلمند فرمود می گوید : چون مرا به جانب خود خواندی و من اطاعت کرده و به خدمتت آمدم امید داشتم که از گوشت من تناول فرمائی لکن حال که مرا مر خصی فرمودی من گریان و محزونم که قابل نبودم از گوشت من بخوری تا به آن فیض برسم .

صاحب مدینه المعاجز پس از ذکر این قضیه فرماید صاحب شاهد المناقب نیز این کرامت را روایت نمود.


منبع: مباهله قرن 21


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی