بیا تا بدانیم

(تاریخی،سیاسی،مذهبی،فرهنگی)

بیا تا بدانیم

(تاریخی،سیاسی،مذهبی،فرهنگی)

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

جرات ورزی چیست و چرا از نان شب واجب تر است؟؟

| پنجشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۷، ۰۲:۵۲ ب.ظ | ۱ نظر

   جرات ورزی چیست

 و چرا از نان شب واجب تر است؟؟


- در  تاکسی نشسته اید و بغل دستی شما سیگاری روشن می کند

 دود سیگار اذیت تان می کند اما نمی توانید حرفی بزنید، شهامت اش را ندارید، نمی دانید اصلا چطور باید برخورد کنید، شاید هم خودتان را توجیه می کنید: بی خیال! در این مملکت سه هزار میلیارد پول مردم را می خورند، بگذار این بنده خدا هم سیگارش را بکشد.


-می خواهید لباسی را که دیروز خریده اید به فروشنده مغازه پس بدهید

 اما انگار می خواهید کوه بکنید، این قدر این کار را به عقب می اندازید تا بالاخره فراموش می کنید و آن لباس برای همیشه در کمدتان می ماند. 


-از دوستتان ناراحت اید، اما نه آن قدر شجاعید که بروید در چشم هایش نگاه کنید و بگویید که ناراحت شده اید و نه آن قدر بزرگوارید که ببخشید و فراموش کنید

 اعصاب تان خرد است و تنها کاری که می کنید این است که کم کم رابطه تان را با او قطع کنید.


-همکارتان مرتب می پیچاند و  شما مجبور می شوید وظایف او را هم انجام بدهید

 با عصبیت و درحالی که خودتان فحش می دهید بالاخره او را کاور می کنید، اما به او اعتراضی هم نمی کنید، مبادا که دلخوری پیش بیاید

 البته چند وقت بعد جور دیگری تلافی می کنید: 

در یک جلسه خصوصی زیرآب او را پیش رئیس تان می زنید

باز هم حالتان از خودتان به هم می خورد اما این بار توجیه می کنید که خب، حقش بود.


- در یک مهمانی نام یک آشنای قدیمی را به یاد نمی آورید اما می ترسید اعتراف کنید به فراموشی، تمام مدت با او گرم و دوستانه صحبت می کنید انگار صد سال است دوست هستید اما یک بار هم نامش را به زبان نمی آورید

 آخرش هم اگرچه از این همه ترسو بودن، حالتان از خودتان بد شده، اما در دلتان می گویید: ببین من چقدر زرنگم! هیچ کس نفهمید!


- طبق روال معمول همسرتان باید لباس های شما را اتو می کرد، اما یک روز صبح می بینید که هیچ لباس اتو شده ای ندارید، قشقرق راه می اندازید و خلق همسرتان را هم خراب می کنید، نتیجه این می شود که با پیراهن چروک سر کار می روید و با همسرتان هم تا یک هفته قهر می کنید.


اینها چند نمونه ساده اند، روز ما پر است از چالش هایی مثل این ها.


چالش هایی که به صورت «واکنشی» با آنها برخورد می کنیم و معمولا نتیجه این واکنش ها می شود حال بد خودمان، یا دیگران، یا هردو

 بی هیچ نتیجه ی مثبت.


 نظام آموزشی ما جراحی های اساسی لازم دارد، یک آدم شجاع باید یک روز پیدا شود و بگوید خیلی مهم تر از اینکه به بچه های دبیرستانی مان انتگرال یاد بدهیم، یا بگوییم گازهای نجیب در کدام ردیف جدول مندلیف هستند، یا بخواهیم برایمان توضیح بدهند سلول زنده قورباغه آفریقایی چه ویژگی هایی دارد (تعجب نکنید؛ این ها عینا سوالات کنکور هستند)

 باید بهشان یاد بدهیم چطور assertive (جرات ورز) باشند

 نه منفعل یا پرخاشگر


جرات ورزی مهارتی است که یادمان نداده اند

 چون خودشان هم بلد نبوده اند


 دستکم، اگر ما می خواهیم پدر، مادر یا معلم خوبی باشیم، خودمان بعد از این همه سال، بالاخره باید یاد بگیریمش

 به بچه هایمان هم بیاموزیم و این زنجیره نادانی را یک جا، سرانجام ببریم.


دوره ی جرات ورزی را باید در همه دبیرستان ها، در همه دانشگاه ها و در همه ادارات برگزار کرد.


ما نیاز داریم به این آموزش ها و فقدان آنها، روی همه چیز ما تاثیر گذاشته است؛ از سیاست خارجی مملکت بگیر تا خصوصی ترین روابط زن و شوهرها در اتاق خواب.



جرات ورزی، یک زیربنای شناختی دارد و یک سری هم تکنیک

 البته که نمی شود ظرف چند ساعت یک آدم را زیر و رو کرد


 اما مثل همه مهارت ها، اگر مسیری باز شود در ذهن آدم ها، بقیه راه را خودشان می روند 


البته همه نمی توانند این همه «ممتاز» باشند

 دیگرانی هم هستند همین نزدیکی که در مرداب مشکلات شان دست و پا می زنند و شهامت برداشتن اولین قدم را هم ندارند.


دنیا به وجود آدم های باشهامت و پر انرژی مفتخر است

 همین ها دنیا را جای بهتری برای زندگی کرده اند وگرنه آدم های محافظه کارزیادند و بود و نبودشان هم فرق چندانی به حال دنیا ندارد.

دنیا به آدمهای جسور نیاز دارد تا قوانین غلط را بشکنند.



چرا ما بدبختیم؟

| دوشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۷، ۱۰:۵۷ ق.ظ | ۰ نظر

 چرا ما بدبختیم؟


همین الان یک آزمایش انجام دهید. به سایت گوگل بروید و تایپ کنید چرا من. همین دو کلمه را که تایپ می کنید، خود گوگل بر اساس جستجوهای قبلی به شما پیشنهاد می دهد. می دانید پیشنهادش چیست؟ می گوید چرا من بدبختم! ظاهرا این احساس بدبختی آنقدر همگانی است که تبدیل به یکی از جستجوهای پرطرفدار گوگل شده است!!


راستش را بخواهید آدم های مختلف از منظرهای متنوع و با تعاریف مختلف از بدبختی و خوشبختی، شادی و افسردگی، خوش شانسی و بدشانسی به این موضوع پرداخته اند؟   

مثلا پروفسور ریچارد وایزمن؛ استاد روانشناسی دانشگاه هرتفورشایر گفته می‌خواستم بدانم چرا بخت و اقبال همیشه در خانه بعضی‌ها را می‌زند و آنها هم در جای درست هستند در حالی که سایرین از آن محرومند؟! به عبارت دیگر چرا بعضی از مردم خوش‌شانس و عده دیگر بدشانس هستند؟  

یک بار یک آزمایش جالب طراحی کردم. و از دو گروه افرادی که از قبل خود را خوش شانس و بدشانس معرفی کرده بودند روزنامه‌ای دادم و از آنها خواستم آن را ورق بزنند و بگویند چند عکس در آن هست. به طور مخفیانه یک آگهی بزرگ را وسط روزنامه قرار دادم که می‌گفت: اگر به سرپرست این مطالعه بگویید که این آگهی را دیده‌اید، 50 دلار پاداش خواهید گرفت.

با اینکه آگهی نیمی از صفحه را پر کرده بود و به حروف بسیار درشت چاپ شده و افرادی که احساس بدشانسی می‌کردند عمدتاً آن را ندیدند، درحالی که اغلب افراد خوش‌شانس متوجه آن شدند! مطالعه وی نشان داد که افراد بدشانس عموماً عصبی‌تر از افراد خوش‌شانس هستند و این فشار عصبی توانایی آنها در توجه به فرصت‌های غیرمنتظره را مختل می‌کند. در نتیجه، آنها فرصت‌های غیرمنتظره را به خاطر تمرکز بیش از حد بر سایر امور از دست می‌دهند. افراد خوش‌شانس در واقع آدم‌های راحت‌تر و بازتری هستند، در نتیجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد و نه فقط آنچه در جستجوی آنها هستند را خوب می‌بینند! 

این تمام پاسخ به این مساله (بدبختی و خوشبختی) نیست، فقط یکی از جواب ها می تواند باشد. 


 تحلیل و تجویز راهبردی: 

خوشبختی و بدبختی پرسشی است که در طول تاریخ ادامه یافته است و ادامه هم دارد. اما می توان تا اطلاع ثانوی به دو نکته کلیدی در این زمینه توجه کرد.  


1-  اولا اینکه اصلا این سوال اشتباه است. بدبختی یا خوشبختی از نظر واژه شناسی اشتباه به نظر می رسد چون مفروض گرفته که همه چیز به بخت (شانس، اقبال، یا تقدیر) مرتبط است. در طول تاریخ هزاران ساله فرهنگ و ادبیات ایرانی نیز این مساله را می توانیم از واژه ها بفهمیم. به این واژه ها دقت کنید: نیک اختری، نکوطالعی، خوش اقبالی، نیک بختی، نگون بختی، سیاه بختی و شوربختی. هر هفت واژه تلویحا این فرض را گرفته اند که ریشه شادکامی/ناکامی انسان وابسته است به بیرون. من از زمانی به بعد عمداً به جای واژه خوشبختی، از کلمه کامیابی استفاده می کنم. کلمه ای که در آن فعالیت و عاملیت مطرح است. 


2-  یکی از مهم ترین دروسی که در زندگی آموختم  (و البته ایکاش یکی پیدا می شد و به جای آموزش آمیب و جلبک و یون و الکترون و سینوس و کسینوس این ها را به ما در مدرسه یاد می داد) این است که بین خوشی زندگی و خوبی زندگی تفاوت قائل شوم. در یک زندگی خوش، در جستجوی بیشترین لذت ممکن و کمترین رنج ممکن برای خودم هستم. خوشی زندگی وابسته است به لذت ها و رنج ها و بسیاری از امور لذت بخش یا رنج آور از حیطه اختیار و قدرت ما خارج است. 


اما در خوبی زندگی داستان کاملا متفاوت است، در خوبی زندگی، لذت و رنج مهم نیست، بلکه وابسته است به آنچه باید و می توانم انجام دهم و آنچه انجام می دهم. در هر شرایطی (بدترین شرایط زندگی را در نظر بگیرید طاعون و فقر و سیل) هر کسی می تواند کارهایی انجام دهد که اخلاقاً درست است و عملا امکان پذیر است. اگر بین آنچه می توانم و باید انجام دهم و آنچه انجام دهم، تطابق وجود داشته باشد، خوبی زندگی رقم خورده است. خوشی زندگی لذت می آورد و خوبی زندگی رضایت می آورد. لذت، واکنشی است گذرا به رخدادهای دوست داشتی بیرونی. اما رضایت از عمق هستی ما بر می خیزد. «خوشی ناشی از لذت» حالی است که زود می آید و زود می رود اما «رضایت» مقامی است که ماندنی است. مقایسه کنید لذت یک شب ماندن در گران ترین هتل دنیا با رضایت ناشی از نجات یک انسان. زندگی ماهاتما گاندی، نلسون ماندلا و مادر ترزا شاید همواره با خوشی همراه نبوده است (که سال ها با درد و رنج زیسته اند) اما این ناخوشی زندگی چیزی از خوبی زندگی شان و رضایت عمیق و ماندگارشان کم نکرد. مزیت خوبی زندگی به خوشی زندگی آنست که بخش زیادی از خوشی زندگی دست شما نیست اما خوبی زندگی به تمامی دست شماست. خوشی زندگی مهم است. اما کافی نیست. خوبی زندگی لازم است. 


آرزو نمی کنم خوشبخت باشید. امیدوارم که کامیاب باشید. کامیابی ناشی از حضور توامان خوشی و خوبی زندگی.


مجتبی لشکربلوکی