چه بر سر سوریه آمده سوریه همیشه یکی از امن ترین کشورهای عرب بود
« سوریه همیشه یکی از امن ترین کشورهای عرب بود
سوریه ای که امروز در عکس ها وفیلم ها مشاهده می شود چهره یک کشور جنگ زده و بسیار نا امن را دارد که البته واقع امر نیز چنین است.
کشوری که درگیر یک جنگ داخلی ویرانگر است و بسیاری از شهرهای بزرگ و کوچک آن صحنه درگیری و نبرد خونین بین مخالفان مسلح حکومت و ارتش است.
اما همین کشور سوریه کمتر از سه سال پیش یکی از امن ترین و توریستی ترین کشورهای عربی خاورمیانه بود و سالانه قریب به ۵ میلیون توریست از شهرهای سوریه بازدید می کردند و میلیارد ها دلار درآمد عاید این کشور می شد.
تصاویر زیر وضعیت سوریه را تنها چند ماه پیش از آغاز ناآرامی های داخلی در این کشور نشان می دهد. بیشتر عکس های زیر متعلق به اواخر سال ۲۰۱۰ و اوایل سال ۲۰۱۱ است که هنوز شعله های جنگ داخلی از این کشور مصیبت زده زبانه نکشیده بود.
اما از چند سال قبل حس می کردی که انگار خیلی نامرئی اما مدام، به اختلافات قومی و مذهبی و حتی شهری و طایفه ای در این کشور دامن زده می شود... اخبار و شایعاتی پخش می شد که خیلی راحت باعث اختلاف مذاهب یا قومیت ها یا حتی ساکنان شهرهای مختلف و طرفداران تیم های مختلف می شد. مثلا یک روز شایع شد پزشکی کرد تبار مردم قبایل عرب را مسموم کرده و یک بار شایع شد راننده ای از شهر حمص پانزده مسافر اهل حلب را به داخل دره فرستاده و خودش از اتوبوس بیرون پریده و ... وقتی جنگ داخلی به راه افتاد ناگهان همه این اختلاف ها و کینه ها و نفرت ها سرباز کرد و تسویه حساب ها همسایه به همسایه و شهر به شهر و دین به دین و مذهب به مذهب و قوم به قوم شروع شد...»
این حکایت آشنا نیست؟ دقت کرده اید در چند وقت اخیر چقدر از این ماجراهای در ایران داشته ایم؟ دقت کرده اید چه حجمی از این اخبار غیر رسمی و بعد قضاوت های احساساتی و حجم عظیمی از واکنش های افراطی را در سطح جامعه و شبکه های اجتماعی دیده ایم؟
چرا اصلا صفحه بچه پولدارهای تهران راه افتاد؟ چرا ماجرای فیتیلیه ای ها به بحران ملی بدل شد ؟چرا تتلو و تتلی ها و یغما و یغماییان و چرخنده و سحر قریشی و ... این همه ماجرا شد؟ چرا ماجرای بخیه زخم چند سانتی متری پسر بچه چهار ساله در حالی به یک بحران ملی بدل شد اما در همین تهران خودمان سر کودکی را گوش تا گوش بریدند و کسی کمپین دلواپسی به راه نیانداخت...
اصلا نمی خواهم به این احتمال فکر کنم، اما می ترسم از روزی که منافع آنانی که جهان را روی سرانگشت های شان می چرخانند، این باشد که جنگ داخلی در ایران راه بیافتد... فکر می کنید اتفاقی که در صربستان و کرواسی و بوسنی با مردمانی با فرهنگی نسبتا بالا افتاد، دوباره ممکن نیست؟
حس می کنم که « ایران » در حال تجزیه به هفتاد و دو ملت و قوم و هفتصد نوع اندیشه و هفت هزار نوع تفکر است. هر کسی را که نگاه می کنی حس می کنی از دیگران نفرتی عظیم و خشمی انبار شده دارد که تنها جرقه ای می خواهد تا منفجر شود
فقط فرض کنید کسانی باشند که مامور ایجاد چنین وضعیتی باشند. حالا این افراد نمی توانند به روسای خود پیام دهند که: « ایرانی ها را می شود با تحریک احساسات شان و با شانتاژهای خبری به جان هم انداخت ... »؟ متاسفم اما حس بدم را جور دیگری نمی توانستم انتقال دهم. من از گسترش این حجم نفرت و کینه و خشم علیه همدیگر می ترسم... یادم هست که همین ده بیست سال قبل مردم کوچه و خیابان واقعا مهربان بودند و آرام، رئوف و همراه و همدل... همان طور که سوری ها و عراقی هایی که حالا راحت به روی هم اسلحه می کشند زمانی در میان کشورهای عرب به مهربانی و مهمان دوستی و آرامش شهره بودند ....حالا به شماکه تحصیلکردگان این مملکت هستید هشدارمیدهم که هرمطلب ضد قومیتی ضدنژادی اختلاف افکن مذهبی را کپی پست نکنید بیاییدتصمیم بگیریم درچهاچوب نقشه ایران باهم بخندیم بجای اینکه برهم بخندیم.