بیا تا بدانیم

(تاریخی،سیاسی،مذهبی،فرهنگی)

بیا تا بدانیم

(تاریخی،سیاسی،مذهبی،فرهنگی)

۵۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پاسخ به شبهه» ثبت شده است

شبهه و افسانه کشتار بنی قریظه

| يكشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۵۹ ق.ظ | ۰ نظر


یکی از شبهاتی که اسلام ستیزان مطرح میکنند

واقعه بنی قریظه است که به آن پاسخ محکم میدهیم 


شبهه این طور مطرح میشه که میگن پیامبر از یهودیان نسل کشی کرد و پیامبر خون و خونریزی و...


خب تنها کسی که میگه این قضیه اتفاق افتاده


ابن اسحاق واقدی است


شرح نقل قولش اینگونس:و هنگامی آن ها را گروه گروه میاوردند


در حالی که گروه گروه گردن  ان ها را قطع میکردند


و کار قطع کردن توسط امام علی و زبیر انجام میشده


ان کار تا جایی ادامه پیدا میکنه که پیامبر خسته میشه و میگه برید به سلامت


خب اینجا چند نکته است

 این ابن اسحاق که روایت میکنه ۱۵۱سال بعد از این قضیه به دنیا میاد و منابع روایتش نوه نتیجه های بزرگان بنی قریظه هستند


 یعنی منبع روایت واقدی یهودی است 


و بعد از ابن اسحاق کسانی که این قضیه را نقل کردند مربوط کردند به شخص ابن اسحاق


مورخ هم عصر ابن اسحاق که مالک ابن انس باشه 


میگه: دجال(ابن اسحاق) ان کسی که راست و دوروغ را به هم میبافد 


بنی قریظه باعث شد جنگ احزاب شکل بگیره


وقتی بنی قَینَقا و بنی نظیر از مدینه رفتند


 رسول خدا گفت به بنی قریظه 

که شما بیاید تعهد نامه بدید زندگی کنید ولی برای مسلمانان مشکل ایجاد نکنید


ولی بزرگان بنی قریظه گفتند فکر کردید ما مثل قریشیان ضعیفیم؟ما جنگاوریم و...

بنی قریظه رفت کنار ابوسفیان و همه قبایل علیه اسلام و پیامبر قرار گرفتند و جنگ احزاب(خندق) شد 

یکی از یهودیان بنی قریظه اومد مسلمان شد اومد پیش پیامبر اسم اون شخص نایب ابن مسعود اشجعی بود


ولی پیامبر گفت من به شما یهودیان اعتماد ندارم باید حسن نیتت رو ثابت کنی

ابن مسعود گفت چیکار کنم

پیامبر گفت برو بین یهودیان جاسوسی ما رو بکن و به ایشان بگو که ابوسفیان گفته ما و محمد از قریش هستیم گوشت همو بخوریم استخون همو دور نمیندازیم

و قرار وسط جنگ قرار محمد و ابوسفیان یکی بشن و تمام اموال شما یهودیان را ببرند


از اون طرف ابن مسعود رفت پیش ابو سوفیان و به ابوسفیان گفت یهودیان با محمد کنار امده اند و قرار کرده اند که حتی اگر با شما هم کنار بیایند ۱۰نفر از مشرکین رو تحویل شما بدند


بعد یهودیان گفتند ما چگونه بفهمیم که قریش پای ما میمونه نامه زدن به ابوسفیان و گفتند ۱۰تن از افراد اصلیت رو بفرست طرف ما

 بعد وقتی ابوسفیان این رو شنید گفت دیدی یهودیان با محمد بودند و علیه ما 

 پیامبر با یک نقشه بین یهود و ابوسفیان بی اعتمادی ایجاد کرد


 قرار بود فردا صبح که جمعه باشه جنگ شروع بشه


بعد پیامبر به ابن مسعود گفت من چطور کاملا به تو اعتماد کنم؟پیامبر حُزَیفه رو فرستاد میان این ها شب ابوسفیان همه رو جمع کرد تو اردوگاشون گفت ممکنه جاسوس بین ما باشه و گفت از بغل دستیاتون بپرسین کین؟

ابن مسعود و حزیفه هم با هم بودند بین افراد ابوسفیان


ابن مسعود سریع به بغل دستیش گفت تو کی هستی؟ بغل دستیش گفت من معاویه ام اون یکی بغل دستیش گفت تو کی هستی؟اون گفت من  عمرو عاص هستم


اون موقع شب بود و تو بیابون بودند بعد این شن ریزه های بیابون میخورد به سپر های جنگی اون ها و رعب و وحشت ایجاد میشد یکی از سنت های الهی هم همینه اصلا


سعد ابن معاذ میگه زن و بچشونو اسیر کن همه مرداشون رو بکش (اینطور نقل شده)

بعد پیغمر این ها رو میاره مدینه دستور میده خندق بکنن و گردنشون رو بزنن(جلوی چشم زن و بچه هاشون)

و امام علی و زبیر این کار رو کردند


این  مسعله که بالا گفتم فقط از ابن اسحاق نقل شده


ابن اسحاق میگه:رسول خدا ۹۰۰نفر رو در خانه دختر حارث زنی از بنی نجار زندانی کرد


و ابن اسحاق نقل کرده که بین اون ۹۰۰نفر کعب ابن اسد و ابن اختب (دشمنان خدا)


ادامه

ابن هجر عسقلانی از بزرگان اهل سنت که مورخ بوده سیره نویس بوده در کتاب التهذیب تهذیب  جلد ۴ صفحه ۴۵ از این حکایت به عنوان حکایت غریب یاد میکنه یعنی قضیه ایی که مشکل داره

منبع روایت ابن اسحاق یهودیان بودند که مسلمان شده بودند یکی از منابع ایی که ابن اسحاق از اون ها نقل میکنه نوه یکی از بزرگان بنی قریظه بوده یعنی کاملا منابع روایات ابن اسحاق در این باره یهودی است



قران سوره احزاب ایه ۲۶ این ماجرا رو نقل میکنه

البته قران میگه همه کشته نشدند عده ایی که اون فتنه رو کرده اند کشته شدند

ابن اسحاق از عطیه نقل کرده  (عطیه از بنی قریظه بوده‌ باز هم یهودی)

تاریخ طبری ۱۵۰سال پس از ابن اسحاق اومده میگه در مورد ابن اسحاق که بر خلاف شیوه خود که روایات گوناگون از یک حادثه را نقل میکند در موضوع بنی قریظه رعایت نکرده بلکه کلمه ایی اورده است که تردید بر انگیز است(طبری در مورد این روایت ابن اسحاق میگه)

طبری میگه واقدی یا همون ابن اسحاق واقدی گمان کرده که رسول خدا دستور داد گودال هایی برای بنی قریظه بکنند

حالا دلایلی که ما میاریم برای رد اصلا همچین واقعه ایی

1_حکم اسلام در این نوع اتفاقات اینجوری نیست که همرو بکشن  ده دوازده نفر سران بنی قریظه بودند ربطی نداره همرو بکشن این حکم اسلام و پیامبر خلاف حکم اسلام عمل نمیکنه 


2_کشتار بنی قریظه با ایه ۴ سوره محمد در تناقض است چون پیامبر با دو قبلیه بنی غَینَقا و بنی نظیر طور دیگه ایی رفتار میکرده  و این دو قبلیه هم پیمان اُسُو خَزرَج بودند طوری رفتار میکرده که بین این ها اختلاف نیفته و با هم جنگ نکنن چون اگه با بنی قریظه سخت رفتار میکرد بنی قریظه میگفتن چطور پیامبر با اون دو تا قبیله که متحد ش هستند به ارامی رفتار میکنه با ما اینجوری بعد این جا ۳ قوم یهودی هستند اگر پیامبر با هر کدوم بد رفتاری میکرد بقیه صداشون در میومد(نکته:بنی قینقاع و بنی نضیر باعث جنگ های دیگری شدند)


 قران سوره احزاب ایه ۲۶ این ماجرا رو نقل میکنه

البته قران میگه همه کشته نشدند عده ایی که اون فتنه رو کرده اند کشته شدند


ابن اسحاق از عطیه نقل کرده  (عطیه از بنی قریظه بوده‌ باز هم یهودی)

تاریخ طبری ۱۵۰سال پس از ابن اسحاق اومده میگه در مورد ابن اسحاق که بر خلاف شیوه خود که روایات گوناگون از یک حادثه را نقل میکند در موضوع بنی قریظه رعایت نکرده بلکه کلمه ایی اورده است که تردید بر انگیز است(طبری در مورد این روایت ابن اسحاق میگه)

طبری میگه واقدی یا همون ابن اسحاق واقدی گمان کرده که رسول خدا دستور داد گودال هایی برای بنی قریظه بکنند

حالا دلایلی که ما میاریم برای رد اصلا همچین واقعه ایی

1_حکم اسلام در این نوع اتفاقات اینجوری نیست که همرو بکشن  ده دوازده نفر سران بنی قریظه بودند ربطی نداره همرو بکشن این حکم اسلام و پیامبر خلاف حکم اسلام عمل نمیکنه 


2_کشتار بنی قریظه با ایه ۴ سوره محمد در تناقض است چون پیامبر با دو قبلیه بنی غَینَقا و بنی نظیر طور دیگه ایی رفتار میکرده  و این دو قبلیه هم پیمان اُسُو خَزرَج بودند طوری رفتار میکرده که بین این ها اختلاف نیفته و با هم جنگ نکنن چون اگه با بنی قریظه سخت رفتار میکرد بنی قریظه میگفتن چطور پیامبر با اون دو تا قبیله که متحد ش هستند به ارامی رفتار میکنه با ما اینجوری بعد این جا ۳ قوم یهودی هستند اگر پیامبر با هر کدوم بد رفتاری میکرد بقیه صداشون در میومد(نکته:بنی قینقاع و بنی نضیر باعث جنگ های دیگری شدند)



دلیل سوم 

❗️ابو عبید بن سلام در کتاب الاموال صفحه ۲۴۷ چنین نقل میکند که

وقتی خیبر به دست مسلمانان فتح شد (خیبر بعد از این قضیه بنی قریظه بوده)

برخی خاندان ها بودند که در دشمنی با رسول خدا افراط میکردند با این حال پیامبر با این کلمات آن ها را خطاب کرد


که چیزی بیش از توبیخ نبود 

ابو حقیق به نقل از پیامبر میگه:دشمنی تان را با خدا و رسولش میدانم اما این باعث نمیشود بیش از آنچه با دوستانتان رفتار کردم با شما رفتار کنم پیامبر این سخن را پس از قاعله بنی قریظه فرمودند

وقتی خیبر هم به دست مسلمانان فتح شد پیامبر گفت دلیل نمیشه چون با من دشمنی دارید بزنم همتون رو بکشم

منم مثل اون سه تا قبلیه با شما رفتار میکنم


اصلا فرض کنیم ۹۰۰ نفر کشته شده باشند

از مدینه تا جایی که بنی قریظه اسکان داشتند حدس میزنند ۶ یا ۷ ساعت راه بوده حالا فکرشو بکن رفت و برگشت میشه ۱۲ساعت

حالا این کشتار کی بوده؟بعد از جنگ که سربازان به شدت خسته بودند و تشنه و زخمی و...

حالا اینا رفتن زن و بچه و ۹۰۰ نفر اوردن خندق بکنن گردن بزنن چه وقت؟بعد از جنگ که همه خسته و کوفته بودند

حالا شروع کن خندق بکن  شروع کن به گردن زدن اون هم سربازان اون موقع تو هوای گرم اون موقع


دلیل پنجم

 یهودیان یک عادت دارند که وقتی یک شخص غیر یهودی یک فوت کنه تو صورتشون تو بوق و کرنا میکنن میگن ای مردم این شخص منو زد منو چیکار کرد و چیکار کرد ...


حالا جالبه در هیچ کجای تاریخ یهود نیامده که کشتار شده اصلا تو تاریخ خودشون ندارند


‼️ساموعِل اُسِک در مورد رنج های یهودیان در قرن ۱۶ یک کتاب نوشته که شامل بدبختی هایی هست که سر یهودیان اومده‼️


بعد جز جز مثلا پاش گیر کرده به سنگی و افتاده نوشته سنگ این مملکت به من ظلم کرده

(این سنگی که گفتم فقط مثال بود)

در این کتاب هیچ اشاره ایی به کشتار بنی قریظه نکرده


دلایل دیگه

مگه جنگ خندق نبوده؟

خب پیامبر چه  دلیلی داشت

اینا رو برداره بیاره تو مدینه خندق بکنه گردن بزنه خب همون جا که خندق کنده بودن گردن میزدن دیگه


بعد  میگن تعداد گردن زده شدگان ۹۰۰ نفر بوده؟

دقت کنید ۹۰۰ نفر اون موقع تاریخ نقل کرده هر کدوم ده بیست تا بچه داشتند با زن و بچه میشه ۹۰۰۰یا ۱۰۰۰۰نفر اصلا همچنین جمعیتی در بنی قریـظه در شمال مدینه نبوده


بعد حالا اومدن اینا رو گردن زدن 

اخه گردن زدن ۹۰۰نفر توسط ۲نفر چقدر طول میکشه اخه 

کجا این جنازه ها رو ریختن کی خاک کردند 

کلی مریضی و طاعون و... اینا میاد از نظر بهداشتی به مشکل میخوردند

این سوال هایی هست که ضد اسلام ها باید جواب بدن این چیز هایی عقلی دیگه


اول روایت ابن اسحاق میگه ۹۰۰نفر رو در خانه زنی(دختر حارث) از بنی نجار جا دادن خونش دیگه کاخ نبوده که ۹۰۰نفر جا بگیره دقت کنید ۹۰۰نفر 

از ابن اسحاق باید پرسید چرا پیامبر تو چند خونه جا نداد؟ادم دوروغ گو (ابن اسحاق)دوروغش اینجا معلوم میشه


دلیل بسیار مهم 

در سال ۷۳ میلادی(۷۳ سال بعد از مسیح علیه اسلام)

یهودیان شروع میکنن علیه رومی ها انقلاب کردن بعد رومی ها این ها رو تو یه قلعه ایی با زن و بچه محاصره میکنن حالا تعدادشون چقدر بوده؟

900نفر

بعد رومی ها میگن به یهودیان اگه شما بیاید بیرون ما شما رو میکشیم

مردان یهودی میگن بهتر زن و بچه هامون رو خودمون بکشیم خودمون با خیال راحتبریم با رومی ها بجنگیمبعد یکی از یهودیا میگه چرا به دست رومی ها کشته بشیم؟بیاید خودمون خودمون رو بکشیمحالا اسم این واقعه رومی-یهودی (ماسادا) بوده

همچین اتفاقی افتاده 

بعد یهودی هایی که از ماسادا فرار میکنن 

همون یهودیان بنی قریظه رو تشکیل دادند


بعد نوه نتیجه هاشون نسل به نسل 

پس این قضیه بنی قریظه مربوط میشه به ماسادا 

اینا اوردن چسبوندن به اسلام 

یهودیان دوس دارن با خراب و بدنام کردن هر چیزی خودشون رو مظلوم جلوه کنن 

مثلا واقعه هولوکاست که مثلا مثلا ۲ نفر رو سوزوندن میگن ۶ میلیون نفر یهودی رو هیتلر سوزوند


بعد دقیقا اعداد در واقعه ماسادا با حکایت بنی قریظه یکی بوده در ماسادا ۹۰۰نفر کشته شدن در بنی قریظه هم ۹۰۰نفر

این نوع  نیرنگ و حیله قوم یهود رو میرسونه

این نوع حرکات از سمت یهودیت نداشتن تعقل و بهانه گیری های یهود رو به نمایش میکشه 


شبهه کوروش پادشاهی که تنها یک زن داشت

| پنجشنبه, ۲ دی ۱۳۹۵، ۰۶:۲۲ ب.ظ | ۱ نظر

اخیراً مطلبی به فراوانی و با عنوان‌هایی شبیه به « کوروش پادشاهی که تنها یک زن داشت» در اینترنت منتشر شده است. که جعل و دروغ محض است.
.
.
کورش بطور همزمان دستکم دو یا سه زن رسمی داشته است: «آمیتیس» خواهر ماندانا و خاله خودش که او را پس از اشغال کشور ماد و پس از کشتن شوهرش تصرف کرده بود؛ «کاساندان» دختر فرناسپ که ظاهراً زن اصلی حرمسرا و مادر ولیعهد بود؛ و «نییِتیس» دختر آماسیس دوم فرعون مصر که کاساندان نگران توجه زیاد کورش به او بود.

چهارمین زن که کورش خیال تصرف او را در سر داشت، «توموروس/تومیریس» ملکه و شاه ماساژت‌ها بود که به کورش جواب رد داده بود.
.
.
📮منابع: .
ایسرائل، ژرار، کوروش بزرگ- بنیادگذار امپراتوری هخامنشی، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، ۱۳۸۰، صفحه ۲۴۹ و ۲۵۰؛
.
.
بریان، پی‌یر، تاریخ امپراتوری هخامنشیان- از کورش تا اسکندر)، ترجمه مهدی سمسار، جلد اول، تهران، ۱۳۷۷، صفحه ۸۹ و ۹۰؛ .
.
کتزیاس، خلاصه تاریخ کتزیاس، ترجمه و تحشیه کامیاب خلیلی، تهران، ۱۳۸۰، صفحه ۱۹ تا ۳۸


 آیا  امام خمینی(ره) به مردم وعده ی آب و برق مجانی داده اند؟


⚫️ادعا می شود که امام، در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷در بهشت زهرا سلام الله علیها به مردم وعده داد که به شما آب و برق مجانی می دهیم و به این وسیله و با وعده های غیر واقعی درصدد فریب و همراه نمودن مردم بر آمدند. امری که با سیرۀ امام (ره) اصلاً قابل جمع نمی باشد و این مسأله برای دوست داران و یاران امام، امری بسیار ناراحت کننده و سؤال برانگیز است. عده ای از منتقدین نیز معتقد هستند اصلاً اصل چنین وعده ای از لحاظ کارشناسی صحیح نیست و همان بهتر که محقق نشد. چرا باید توزیع انرژی رایگان باشد؟ آنهم برای مردم ما که این قدر در مصرف بی رویه کارنامۀ غیر قابل قبولی دارند! و معتقدند اصل وعدۀ مذکور یک وعدۀ غیر کارشناسی و ناپخته می باشد.



 حالا بپردازیم به مستندات و اصل سخن امام راحل و توضیح آن. سوال اول این است که:


چه کسی اولین بار این وعده را به مردم داد؟


 این وعده (مجانی کردن آب و برق) به هیچ عنوان در بهشت زهرا، یعنی در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ از طرف امام بیان نگردیده است! از بسم الله سخنان امام تا والسلام آن چنین جمله ای وجود ندارد که عده ای ادعا می کنند چرا سخنان کامل امام در بهشت زهرا پخش نمی شود؟!(متن کیهان وقت در سایت ها موجود است از بسم الله تا والسلام)


 اولین بار این وعده در تاریخ ۸ اسفند ۱۳۵۷ توسط سخنگوی دولت موقت، عباس امیر انتظام با قیدی قابل تأمل اعلام می گردد:" برای کم درآمدها آب و برق مجانی می گردد."


 اولین بار این وعده در تاریخ ۸ اسفند ۱۳۵۷ توسط سخنگوی دولت موقت، عباس امیر انتظام با قیدی قابل تأمل اعلام می گردد:" برای کم درآمدها آب و برق مجانی می گردد."


✍با بررسی ها بعمل آمده مشخص می گردد که امام سه بار راجع به آب و برق مجانی سخن گفته اند؛



 مقطع اول این سخن نه در بهشت زهرا، که در پیام ۱۴ ماده‌ای نهم اسفند سال ۵۷، قبل از ترک تهران به مقصد قم با توجه به وضعیت حاکم بر کشور و بالا رفتن انتظارات مردم و قول و قرارهای بعضی سران و رهبران انقلاب بعد از اعلام دولت موقت، خطاب به ملت ایران می‌فرمایند:


⚫️«من به دولت راجع به مجانی کردن آب و برق و بعضی چیزهای دیگر فعلا برای طبقات کم‌بضاعتی که در اثر تبعیضات خانمان‌ برانداز رژیم شاهنشاهی دچار محرومیت شده‌اند و با برپایی حکومت اسلامی به امید خدا این محرومیت‌ها برطرف خواهد شد، سفارش اکید نمودم که عمل خواهد شد.» (صحیفه امام، ج۶، ص۲۶۲)




 با فاصله یک‌روزه از پیام قبلی، در بدو ورود به قم (۱۰ اسفند ۵۷) در سخنرانی مدرسه فیضیه فرمودند: «ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را می‌خواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم می‌خواهیم مرفه باشد. شما به معنویات احتیاج دارید. معنویات ما را بردند اینها. دلخوش نباشید که مسکن فقط می‌سازیم، آب و برق را مجانی می‌کنیم برای طبقه مستمند، اتوبوس را مجانی می‌کنیم برای طبقه مستمند، دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت می‌دهیم؛ شما را به مقام انسانیت می‌رسانیم.» (صحیفه امام، ج۶، ص ۲۷۳)


 مجددا روز بعد (روز جمعه ۱۱ اسفند ۵۷) در کتابخانه مدرسه فیضیه (خطاب به خبرنگار روزنامه اطلاعات) می فرمایند: «هر چه زودتر باید مشکل مسکن برای بی‌خانمان‌ها و فقرای ایران حل گردد و برای هر خانواده، مسکن مورد نیازشان تأمین شود، آب و برق برای فقرا و بی بضاعت‌ها باید مجانی گردد. به نظر من بیشتر انقلابیون واقعی یعنی آنها که نیروی عظیم و کوبنده این انقلاب بودند، مردم غیر مرفه بودند. کسانی که بیشترین کشته ها را دادند و با نیروی ایمان واقعی و اعتقاد راسخ، باعث پیروزی انقلاب شدند، همان کسانی بودند که به هیچ وجه اشرافی و مرفه نبودند و از طبقه پابرهنه بودند.» (صحیفه امام، ج۶، ص ۲۹۷)




 نتیجه گیری:

امام هیچ گاه وعده آب و برق مجانی برای همه ی مردم را نداده اند 


 این وعده در هر سه مرتبه برای مستمندان ذکر شده است نه عموم مردم که این هم تحقق یافت. تحقق آن به این گونه بود که میزان مشخصی از مصرف تا مدت ها بعد از انقلاب رایگان بود و افزایش مصرف نسبت به آن میزان معین هزینه داشت، ضمن اینکه برای تحقق وعده های اقتصادی امام (ره) حساب صد امام- کمیتۀ امداد امام خمینی- بنیاد مسکن- بنیاد مستضعفان- جهاد سازندگی و...




 چرا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: 

هر کس بشارت پایان صفر را بدهد بهشت بر او واجب می شود؟ 

آیا این روایت صحیح است⁉️


  پاسخ:


1_ روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله است که فرمودند: 

«من بشرنی بخروج آذار فله الجنه : 

هر کس به من پایان "آذار" را بشارت دهد، بهشت می رود»

 

2_عده ای گمان کرده‌اند آذار همان صفر است در حالی که آذار از ماههای رومی است و صفر از ماههای قمری است .

 

3_ اما جریان این روایت چیه؟!

در کتاب ارزشمند علل الشرایع نقل شده که 

 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، روزی در مسجد قبا در جمع عده زیادی از اصحابش فرموند: 

اولین کسی که هم اکنون بر شما وارد می شود، مردی از اهل بهشت است. 

پس چند نفر که این مطلب را شنیدند از یک در مسجد خارج شدند 

تا از در دیگر وارد شوند و اول کسی باشند که مستحق بهشت گردند

 

 پیامبر که متوجه این موضوع شدند، به عده ای که در مسجد باقی مانده بودند، فرمودند:  

هم اکنون عده زیادی از در مسجد وارد می شوند، تنها کسی که مرا به پایان ماه آذار خبر دهد، او اهل_بهشت است. 

پس آن عده برگشته و وارد مسجد شدند در حالی که ابوذر در بین آنها بود.


 پیامبر از آنان پرسید: در کدام ماه از ماههای رومی قرارداریم؟ 

تنها ابوذر گفت: یا رسول الله از ماه آذار خارج شده ایم. 

پیامبر فرمود: ابوذر، این را می دانستم ولیکن دوست داشتم اصحاب من مردی را که اهل بهشت است بشناسند.

 علل الشرایع،ج۱ص۱۷۶

 

4_دقت کنید که صحبت رسول خدا صلی الله علیه و آله در این زمان در مورد تبیین صفات مومنین بود 

اما برای این که مصداق مد نظر حضرت، بدون تردید حاضران، روشن شود، شاهدی ذکر کردند و آن خبر دادن از پایان ماه آذار رومی است و ربطی به ماه صفر ندارد


5_حتی خبر دادن از خروج ماه آذار هم ربطی به بهشتی بودن ندارد و تنها نشانه برای تشخیص مصداق بین حاضران بوده است 


 بنابراین این روایت به هیچ وجه به نحوست ماه صفر و اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله از اتمام پایان ماه صفر شاد شوند و بشارت طلب کنند، ندارد

 


آیا مردوک، همان خدای یکتا است

| سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۳۲ ق.ظ | ۱ نظر

 

آیا مردوک، همان خدای یکتا است


 پاسخ به یک شبهه:


 پس از آنکه کوروش پرستان و باستانگرایان در پاسخ دادن به ماجرای بت پرستی کوروش در منشور خود در مانده و عاجز شدند

 در اقدامی عجیب و مضحک اعلام کردند که:


*مردوک بت نبوده، در زبان بابلیان به خدای یکتا میگفتند مردوک!!!


پاسخ به این شبهه‼️


شنیدن چنین مسئله ای برای کسی که کوچکترین آشنایی به تاریخ را دارد بسیار خنده دار است

 و این خود عاجز بودن و بی سوادی طرفداران کوروش را میرساند، ما قصد داریم با ارائه اسناد و دلایل محکم و معتبر به این شبهه پاسخ بدیم


اولا: مردوک همان خدای یکتا نبود.

1_مردوک یا مردوخ یکی از خدایان باستانی تمدن بابل است. در تمدن بابلیان مردوک به عنوان خدای باروری و آفرینش مطرح است. او در دوره حمورابی به‌عنوان محافظ بابل به شمار می‌رفت. مردوک فرزند انکی خدای آبها و جانشین آنو خدای خدایان می‌باشد. در اساطیر بین النهرین و در پی توسعه اقتدار سیاسی بابل، مردوک صفات بیشتر خدایان بین النهرین را گرد آورد و به رئیس خدایان بابلی، آفریدگار انسان، نور و زندگی بدل شد. او را گاه در ردای جواهر دوخته و با عصا و حلقه پادشاهی مجسم کرده‌اند

بابلیان اعتقاد داشتند مردوک در کوهی در جهان زیرین زندانی است و در جشن اکیتومی بایست آزادش میکردند


 دائرةالمعارف هنر-رویین پاکباز ص ۹۹۸ -۱۳۸۵ چاپ پنجم


2_مردوک‏ (Marduk) ) رب النوع بابِلی‌ها (پسر خداى آسمان و قائم ‏مقام او) در دوران کاسیان به ریاست خدایان بابل ارتقا یافت و مرکز پرستش او بابل بود.

مردوک خدای خدایان بابل بوده و دارای فرزندانی نیز بوده است ، برای مثال نبو نام فرزند او بود.


 عباس قدیانى‏، فرهنگ جامع تاریخ ایران‏، انتشارات آرون‏، تهران‏، چاپ ششم،‏ ج 2 ص 766و 817


ثانیا: مردوک بت  و بصورت مجسمه بوده است.


1_مردوک - خدای خدایان - در بابل، به صورت مجسمه، یعنی بت بود.


تاریخ ایران باستان،‏ حسن پیرنیا، ناشر: دنیاى کتاب‏، تهران‏، چاپ اول‏، ج 2 ص 1532، ج 1 ص 700-699


2_گرانتوسکی نیز تصریح می‌کند که:

خشایار شاه، دستگاه شاهى بابل را منحل و معبد بزرگ بابلی‌ها را ویران کرد، مجسمه خداى بزرگ بابلی‌ها یعنى مردوک را به پارس برد.


 ادوین گرانتوسکى، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، ترجمه کی خسرو کشاورزى‏، انتشارات پویش‏، تهران‏، چاپ اول‏، صفحه 98


3_سرپرسی سایکس می‌گوید که مردوک توسط نبوکد نسر اول از عیلام به بابل بازگردانده شد!


 سرپرسى سایکس، تاریخ ایران‏، ترجمه سید محمد تقى فخر داعى گیلانى‏، ناشر: افسون‏، تهران‏، چاپ هفتم‏، ج 1، متن، ص 104


 این اسناد بخش کوچکی از هزاران سند در مورد بت بودن مردوک است که به اختصار اینجا آورده شد.

باستانگرایان و کوروش پرستان، بهتر نیست حقیقت بت پرستی کوروش را بپذیرید تا این چنین مفتضح و رسوا نشوید



آیا سلمان فارسی مؤلف قرآن است؟

| يكشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۴۷ ق.ظ | ۰ نظر


آیا سلمان فارسی مؤلف قرآن است؟ 

 

از بزرگترین دروغها و بهتانهای ملحدین، نصاری و اسلام ستیزان این است که میگویند: سلمان فارسی، معلم پیامبر بوده و به ایشان قرآن را می‌آموخته است و او نیز آن را به زبان عربی بر می‌گردانده و سپس به الله متعال نسبت می‌داده است!! 


آنها با ادعای اینکه سلمان، قرآن را به پیامبر تلقین نموده می‌گویند: قرآن خود گواه است که مقصود از دیکته کردن داستان‌های فارسی بر محمد همان سلمان فارسی می‌باشد و به این آیه استناد می‌‌کنند

(وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ) 


آنها می‌گویند: 

«سلمان فارسی اسلام آورد و از صحابه بود، و او همان کسیست که به هنگام محاصره‌ی مدینه، پیشنهاد حفر خندق را داد و محمد نیز توصیه‎‎‌ی او را به اجرا درآورد، و سلمان همان کسیست که در غزوه‌ی ثقیف در طائف به محمد پیشنهاد استفاده از منجنیق را داد. و عربها، محمد را متهم کردند که سلمان است که به او در تالیف قرآن یاری می‌رساند و محمد بسیاری از داستانها و عبارت‌های قرآن را از او گرفته است، و با اینکه محمد گفته: سلمان، عجمی و غیرعرب است و قرآن به زبان عربی می‌باشد اما این امر، مانع این نیست که معانی قرآن از سلمان باشد و شکل و قالب موجود در اسلوب عربی آن از محمد باشد». 


این کذابان بهتان‌زن در این ادعا دروغ می‌گویند که قرآن گواه اینست که منظور از دیکته‌کنندۀ داستانهای فارسی بر رسول‌خدا درواقع سلمان فارسی است، و اینکه او همان أعجمی مورد نظر در این آیه است که:

 (وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ) 


هیچ یک از علمای مسلمان نگفته که این آیه در مورد سلمان فارسی نازل شده است چرا که سوره‌ی نحل، مکی است حال آنکه سلمان در وقت نزول آن اصلا مسلمان نبوده است بلکه او پس از هجرت در مدینه اسلام آورد. و صحیح و راجح اینست که منظور از این آیه، برخی بردگان عجمی در مکه می‌باشد. 


واحدی در «اسباب النزول» و طبری در تفسیر خود از عبدالله بن مسلم حضرمی رضی الله عنه روایت نموده اند که: آنها دو برده غیر یمنی داشتند که کودک بودند و به یکی از آن دو «یسار» و به دیگری «جَبر» می‌گفتند. آن دو تورات می‌خواندند و رسول‌خدا گاها نزد آنها می‌نشست. بنابراین کفار قریش گفتند: او به این دلیل نزد آن دو می‌نشیند تا از آن دو بیاموزد، پس خداوند متعال این آیه را نازل فرمود که:

 (لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ). 


محمد بن اسحاق در «سیره» می‌گوید: آن غلام نصرانی به نام جَبر، برده‌ی برخی از بنی‌حضرمی بود. و عکرمه و قتاده گویند: نام او «یعیش» بود. و ابن‌عباس گوید: نامش «بلعام» بود. 


پس از اینکه حافظ ابن‌کثیر رحمه الله اختلاف در نام این غلام عجمی را بیان می‌دارد گوید: «و ضحاک بن مزاحم گوید: او سلمان فارسی است، اما این، قول ضعیفی می‌باشد چرا که این آیه، مکی است در حالی‌که سلمان در مدینه اسلام آورده است». (تفسیر ابن‌کثیر 2/567) 


و ابن‌کثیر در تفسیر آن آیه میگوید: «خداوند متعال از مشرکان خبر می‌دهد که دروغ و بهتان و افترایی که بر زبان می‌رانند اینست که درواقع کسی که قرآن را به محمد یاد می‌دهد یک بشر است .. و به مردی عجمی در بین خود اشاره می‌کنند که غلام برخی از قریشیان می‌باشد که در کنار صفا فروشندگی می‌کرد، و رسول‌خدا گاها نزد او می‌نشست و مقداری با او سخن می‌گفت حال آنکه این شخص، عجمی بود و عربی نمی‌دانست یا اینکه بسیار کم عربی بلد بود، به اندازه‌ای که جواب مخاطب خود را بدهد، به همین دلیل خداوند متعال بهتان و افترای آنها را ردّ نموده و می‌فرماید:

 (لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ) 

یعنی قرآن، زبانِ عربی روشن است، پس کسی که این قرآن را در نهایت فصاحت و بلاغت و شیوایی و معانی کامل و شامل آن آورده که کامل‌تر از تمام کتابهایی است که بر بنی‌اسرائیل نازل شده چگونه آن را از مردی عجمی یاد می‌گیرد؟ هرکس که ذره‌ای عقل در سر داشته باشد چنین سخنی بر زبان نمی‌آورد...». 


این اسلام ستیزان دو دروغ بزرگ بر زبان آورده‌اند: 


دروغ نخست آنگاه است که ادعا دارند رسول‌خدا این قرآن را از مردی عجمی اخذ نموده است حال آنکه برای ردّ این ادعا، بلیغ‌تر و شیواتر از این آیه سراغ نداریم که می‌فرماید:


 (لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ). 


و دروغ دوم هنگامی است که ادعا کردند که این شخص عجمی درحقیقت سلمان فارسی است، آنها به این دلیل این سخن را بر زبان می‌رانند که به قرآن و سیره و تاریخ و اساسیات پژوهش علمی بی‌طرفانه و پاک، جاهل هستند. 

آنها جاهل هستند


چون نمی‌دانند سوره‌ی نحل مکی است و جاهل هستند چونکه نمی‌دانند اسلام آوردن سلمان فارسی در مدینه بوده است. و نیز کینه‌توز و متعصب و مغرض هستند، و دست به مغالطه می‌زنند آنگاه که مدعی می‌شوند که سلمان فارسی به رسول‌خدا، علوم و داستانها و اخبار و معانی را به زبان فارسی می‌آموخت و پیامبر هم آنها را از او دریافت می‌داشت، و در قالب زبان عربی (قرآن) در می‌آورد چنانکه می‌گویند: (اما این امر، مانع این نیست که معانی قرآن از سلمان باشد و شکل و قالب موجود در اسلوب عربی آن از محمد باشد) 


درضمن سلمان فارسی در امور جنگی آگاه و وارد بود بهمین دلیل اوست که به پیامبر، پیشنهاد حفر خندق را در سال پنجم هجری داد آنگاه که احزاب کفار به مدینه یورش بردند، چنانکه از وجود این خندق غافلگیر شدند؛ خندقی که پیشتر با آن آشنایی نداشتند، کما اینکه به رسول‌خدا پیشنهاد هدف قرار دادن طائف بوسیله‌ی منجنیق را در سال هشتم هجری داد.

_______________________


 

شبهه 


 لطفا این تناقض را حل کنید .از طرفی قرآن می گوید تا که خداوند بخواهد چیزی را بیافریند تا به او بگوید موجود باش موجود می شود از طرف دیگر می گویید خداوند آسمانها و زمین را در شش روز خلق کرد.

من نفهمیدم الله تا  بگه موجود شو موجود میشود یا برای آفرینش شش روز وقت ببره


💠پاسخ:


❗️توجه به نکاتی چند لازم است؛


1⃣خداوند می فرماید:


«هنگامی که فرمان وجودی چیزی را صادر کند می گوید موجود باش و آن فورا موجود می شود»


 بقره117


 همین تعبیر در سایر سوره ها نیز دیده میشود؛


 ال عمران 47-59- انعام 73- نحل 40- مریم 35- یس 82


 این جمله از اراده تکوینی خداوند و حاکمیت او در امر خلقت سخن می گوید .


   توضیح اینکه : 


❗️منظور از جمله کن فیکون «موجود باش آنهم فورا موجود می گردد» این نیست که خداوند یک فرمان لفظی با معنی موجود باش صادر می کند.


 بلکه منظور این است هنگامی که اراده او به وجود چیزی تعلق می گیرد، خواه بزرگ باشد یا کوچک، پیچیده باشد یا ساده، به اندازه یک اتم باشد یا به اندازه مجموع آسمانها و زمین، بدون نیاز به هیچ علت دیگری تحقق مییابد و میان این اراده و پیدایش آن موجود حتی یک لحظه نیز فاصله نخواهد بود.


 اشتباه نشود منظور این نیست که هر چه خدا اراده کند در همان لحظه موجود می شود، بلکه منظور این است هر طور اراده کند همانطور موجود می شود .فی المثل اگر اراده کندآسمانها و زمین در شش دوران به وجود آیند مسلما بی کم و کاست در همین مدت موجود خواهند شد، و اگر اراده کند در یک لحظه موجود شوند همه در یک لحظه موجود خواهند شد، این تابع آن است که او چگونه اراده کند و چگونه مصلحت بداند.و یا مثلا هنگامی که خداوند اراده کند جنینی در شکم مادر درست نه ماه و نه روز دوران تکامل خود را طی کند، بدون یک لحظه کم و زیاد انجام مییابدو اگر اراده کند این دوران تکاملی در کمتر از یک هزارم ثانیه صورت گیرد، مسلما همان گونه خواهد شد، چه اینکه اراده او علت تامه برای آفرینش است، و میان علت تامه و وجود معلول هیچگونه فاصله ای نمی تواند باشد.


 تفسیر نمونه ج1 ص418


 از این بیان پاسخ از اشکال بدست می آید.


2⃣در ایات قرآن آمده است که خلقت جهان در شش روز بوده است « فی سته ایام»


 اعراف54 و...


چرا خداوند آسمانها و زمین را در شش روز آفرید مگر خداوند قدرت بی انتها نیست و مگر نمی توانست آنها را در یک لحظه بیافریند


 برای پاسخ نخست باید توجه کرد که مراد از شش روز شش دوران است زیرا روشن است که قبل از آفرینش زمین و آسمان شب و روزی وجود نداشته است که اینها در آن آفریده شود و شب و روز از گردش زمین به دور خود و در برابر نور آفتاب به وجود می آید.


به علاوه پیدایش مجموعه جهان در شش روز بر خلاف علم است زیرا علم می گوید میلیاردها سال طول کشید تا زمین و آسمان به وضع کنونی در آمد.


با توجه به این نکات روشن می شود که اگر خداوند می گوید آسمانها و زمین در شش روز آفریده شده است به معنای شش دوران است زیرا بسیار می شود که « یوم» به معنای « یک دوران » به کار می رود خواه این دوران یک سال باشد یا صد سال و یا میلیاردها سال .


حضرت علی فرمود:


«دنیا برای تو دو روز است روزی به سود تو و روزی به زیان تو»


 می بینیم حضرت کلمه یوم را به معنای دوران به کار برده است .


 یا مثلا می گوییم یک روز بنی امیه خلافت اسلام را غصب کرد و روز دیگر بنی عباس در حالی که دوران خلافت هر یک به ده ها یا صدها سال بالغ می گردد.


 در تفسیر برهان آمده است که امام فرمود مرا از شش روز شش دوران است« فی سته اوقات»


البرهان ج2 ص559


 این دورانهای ششگانه محتملا به ترتیب ذیل بوده است:

1 - دورانی که همه جهان به صورت توده گازی شکلی بود که با گردش به دور خود از هم جدا گردید و کرات را تشکیل داد

.2 - این کرات تدریجا به صورت توده مذاب و نورانی و یا سرد و قابل سکونت در آمدند.

3 - دوران دیگر منظومه شمسی تشکیل یافت و زمین از خورشید جدا شد.

4 - دوران دیگر زمین سرد و آماده حیات گردید.

5 - سپس گیاهان و درختان در زمین آشکار شدند

.6 - سرانجام حیوانات و انسان در روی زمین ظاهر گشتند

اما چرا خداوند در یک لحظه جهان را خلق نکرد


پاسخ این سؤال را از یک نکته میتوان دریافت و آن اینکه ؛


آفرینش اگر در یک لحظه می بود  کمتر میتوانست از عظمت و قدرت و علم آفریدگار حکایت کند، اما هنگامی که در مراحل مختلف و چهره های گوناگون، طبق برنامه های منظم و حساب شده انجام گیرد دلیل روشنتری برای شناسائی آفریدگار خواهد بود.


فی المثل اگر نطفه آدمی در یک لحظه تبدیل به نوزاد کامل میشد  آنقدر نمیتوانست عظمت خلقت را بازگو کند، اما هنگامی که در طی 9 ماه، هر روز در مرحلهای، و هر ماه به شکلی، ظهور و بروز کند می تواند به تعداد مراحلی که پیموده است نشانه های تازهای از عظمت آفریدگار بدست دهد.


 تفسیر نمونه ج6 ص200




رد حضور حسنین در طبرستان

| پنجشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۲۵ ب.ظ | ۰ نظر


                 

 بــسم الله الرحمن الرحیم 



 سلام و عرض ادب 


تصمیم گرفتیم شبهات معروفی که دشمنان اهل بیت علیهم السلام همواره در این ایام مطرح می کنند رو پاسخ بدیم 


 یکی از معروفترین شبهه ها حضور حسنین در طبرستان🔹هست که ما قصد داریم از دو جهت "عقلی ونقلی" بررسیش کنیم



از لحاظ نقلی ⬇️


نقل اول :بله بازهم تاریخ طبری !


حَدَّثَنِی عُمَرُ بْنُ شَبَّةَ، قَال : حَدَّثَنِی عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ⬅️عنْ عَلِی بْنِ مُجَاهِدٍ،⬅️عن ْحَنَشِ بْنِ مَالِک،ٍقَال : 

غَزَا سَعِیدُ بْنُ الْعَاصِ مِنَ الْکُوفَةِ سَنَةَ ثَلاثِینَ یُرِیدُخُرَاسَانَ، وَمَعَهُ حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ وَنَا س مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اله ص، ""ومَعَهُالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ ""

وعَبْدُ الهَّ بْنُ عَبَّاسٍ 

وعبد اله ابن عُمَرَ 

وَعَبْدُ الهَّ بْنُ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ 

وَعَبْدُ الهَّ بْنُ ال زبَیْرِ، 

وَخَرَجَ عَبْدُ الهَّ ابن عَامِرٍ مِنَ الْبَصْرَةِ یُرِیدُ...

❌نام کتاب : تاریخ الطبری = تاریخ الرسل والملوک، وصلة تاریخ الطبری نویسنده : الطبری، أبو جعفر    جلد : 4  صفحه : 269


 ترجمه:


حنش بن مالک گوید: سعید بن عاص به سال سى ام از کوفه به منظور غزا آهنگ خراسان کرد حذیفة بن یمان و کسانى از یاران پیمبر خدا صلى الله علیه و سلم با وى بودند 

⬅️حسن و حسین➡️

 و عبد الله بن عباس 

و عبد الله بن عمرو 

عمرو بن عاص و

 عبد الله بن زبیر نیز با وى بودند. 

عبد الله بن عامر نیز به آهنگ خراسان از بصره در آمد و از سعید پیشى گرفت و در ابر شهر منزل کرد...).(تاریخ‏ طبری/ترجمه پاینده،ج‏5،ص:2116)


⬇️علی بن مجاهد⬇️️


تضعیفات شدید علمای اهل سنت برای این شخص:

علی بن مجاهد بن مسلم القاضی الکابلی بضم الموحدة وتخفیف اللام❌ متروک من التاسعة ولیس فی شیوخ أحمد أضعف منه مات بعد الثمانین ت 

تقریب التهذیب ، ج1 ص405، اسم المؤلف:  أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی ، دار النشر : دار الرشید - سوریا - 1406 - 1986 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد عوامة

وقال صالح بن محمد سمعت یحیى بن معین سئل عن علی بن مجاهد فقال کان ❌یضع الحدیث وکان صنف کتاب المغازی فکان یضع للکل إسنادا ... وقال أبو حاتم سمعت محمد بن مهران یقول قال یحیى بن الضریس علی بن مجاهد کذاب.

تهذیب التهذیب ، ج7 ص330، اسم المؤلف:  أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى

علی بن مجاهد الکابلی أبو مجاهد قال یحیى بن الضریس هو کذاب 

❌الضعفاء والمتروکین ❌، ج2 ص198،  رقم: 2398، اسم المؤلف:  عبد الرحمن بن علی بن محمد بن الجوزی أبو الفرج ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الله القاضی.

علی بن مجاهد الکابلی حدثنا أحمد بن على قال سألت أبا غسان زنج عن على بن مجاهد الکابلی فقال ترکته ولم یرضه

الضعفاء الکبیر ، ج3 ص252، اسم المؤلف:  أبو جعفر محمد بن عمر بن موسى العقیلی ، دار النشر : دار المکتبة العلمیة - بیروت - 1404هـ - 1984م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد المعطی أمین قلعجی.


⬇️حنش بن مالک ⬇️


وی مجهول است و اصلا معلوم نیست کیست و همه ما میدانیم اگر روایتی، راوی آن مجهول باشد آن روایت از درجه اعتبار ساقط است❗️



خب یک راوی مجهول داشت و یک راوی کذاب و متروک 



 پس نقل طبری درباره این موضوع نزد اهل سنت هم اعتبار ندارد


      

 تحریف نقل قول طبری 


اما به این روایت دقیقا باهمون راویان در همون کتاب نگاه کنید:


وَحَدَّثَنِی عُمَرُ بْنُ شَبَّةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی عَلِیُّ بْنُ مُجَاهِدٍ، عَنْ حَنَشِ بْنِ مَالِکٍ التَّغْلِبِیِّ، قَالَ: غَزَا سَعِیدٌ سَنَةَ ثَلاثِینَ، فَأَتَى جُرْجَانَ وَطَبَرِسْتَانَ، مَعَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْعَبَّاسِ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ وَابْنُ الزُّبَیْرِ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ، فَحَدَّثَنِی عِلْجٌ کَانَ یَخْدُمُهُمْ قال: کنت أتیتهم بِالسُّفْرَةِ، فَإِذَا أَکَلُوا أَمَرُونِی فَنَفَضْتُهَا وَعَلَّقْتُهَا، فَإِذَا أَمْسَوْا أَعْطُونِی بَاقِیَةً قَالَ: وَهَلَکَ مَعَ سَعِیدِ بن العاص محمد بن الحکم ابن أَبِی عَقِیلٍ الثَّقَفِیُّ، جَدُّ یُوسُفَ بْنِ عُمَرَ، فَقَالَ یُوسُفُ لِقَحْذَمٍ: یَا قَحْذَمُ، أَتَدْرِی أَیْنَ مَاتَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَکَمِ؟ قَالَ: نَعَمْ، اسْتُشْهِدَ⬅️ معَ سَعِیدِ بْنِ الْعَاص➡️ بطَبَرِسْتَانَ، قَالَ: لا، مَاتَ بِهَا وَهُوَ مَعَ سَعِیدٍ، ثُمَّ قَفَلَ سَعِیدٌ إِلَى الْکُوفَةِ، فَمَدَحَهُ کَعْبُ بْنُ جُعَیْلٍ،

نام کتاب : تاریخ الطبری = تاریخ الرسل والملوک، وصلة تاریخ الطبری نویسنده : الطبری، أبو جعفر    جلد : 4  صفحه :270 


✅روایت داره درباره همراهان سعید بن عاص صحبت میکنه تو روایت قبلم همین کار رو میکرد داشت همراهان سعید بن عاص رو میگفت❗️


 حنش بن مالک تغلبى گوید: سعید به سال سی ام آهنگ غزا کرد و سوى گرگان و طبرستان رفت. 

عبد الله بن عباس و

 عبد الله بن عمرو بن زبیر و

 عبد الله بن عمرو بن عاص با وى بودند کافرى که خدمت آنها می‏کرده بود به من گفت: سفره را پیش آنها می‏بردم و چون می‏خوردند به من دستور میدادند که آنرا میتکاندم و می آویختم و چون شب می‏شد باقیمانده را به من می‏دادند. گوید: محمد بن حکم بن ابى عقیل ثقفى جد یوسف بن عمرو که همراه سعید بن عاص بود کشته شد و یوسف به قحدم گفت: «قحدم! میدانى محمد بن حکم کجات درگذشت گفت: آرى با سعید بن عاص در طبرستان به شهادت رسید گفت: نه، همراه سعید بود و آنجا درگذشت. آنگاه 

سعید به کوفه باز آمد(تاریخ‏ طبری/ترجمه پاینده،ج‏5،ص:2117)



❌توی همون تاریخ طبری باهمون سلسله راوی ها اسمی از حسنین (علیهم السلام)بعنوان همراهان سعید بن عاص نیومده !!!❌


یعنی اون اسامی بعدا اضافه شدن به روایت قبلی !و روایت قبل دستکاری شده بعدا واسم حسنین بهش اضافه شده....



 اما چرا دستکاری شده؟


 چون تو اواخر بنی امیه طبرستان به مرکز تشیع تبدیل شده بود قصد داشتن با وارد کردن اسم اهل بیت در این روایات مردم طبرستان رو نسبت به اهل بیت علیهم السلام بدبین کنن!


 خلاصه


نقل طبری:1_ضعف سندی داشت یک راوی مجهول و یک راوی متروک و کذاب

2_بعدا به دلایل سیاسی دستکاری شده بود!



بعداز رد نقل طبری به رد نقل فتوح البلدان میرسیم



عین متن بلاذری در کتاب فتوح البلدان را خدمت شما ارائه می دهیم:


 متن عربی:


(فتح جرجان و طبرستان و نواحیها)


👈قالوا👉: ولى عثمان بن عفان رحمه الله سعید بن العاصی بن سعید بن العاصی ابن أمیة الکوفة فى سنة تسع و عشرین فکتب مرزبان طوس إلیه والى عبد الله بن عامر بن کریز بن ربیعة بن حبیب بن عبد شمس و هو على البصرة یدعوهما إلى خراسان على أن یملکه علیها أیهما غلب و ظفر فخرج ابن عامر یریدها و خرج سعید فسبقه ابن عامر فغزا سعید طبرستان، و معه فى غزاته فیما یقال الحسن و الحسین ابنا على بن أبى طالب علیهم السلام، و قیل أیضا أن سعیدا غزا طبرستان بغیر کتان أتاه من أحد و قصد إلیها من الکوفة⬅️ و الله أعلم➡️...) (فتوح البلدان ص467 چاپ موسسه المعارف بیروت)


 ترجمه:


(جرجان و طبرستان و نواحى آن‏)


👈گویند👉: عثمان بن عفان سعید بن عاصى بن سعید بن عاصى بن امیه را در سال بیست و نه بر کوفه ولایت داد و مرزبان طوس به او و به عبد الله بن عامر بن کریز بن ربیعة بن حبیب بن عبد شمس والى بصره نامه نوشت و ایشان را به خراسان دعوت کرد که هر یک غالب و پیروز شود خراسان را به تصرف او دهد.

ابن عامر به قصد آن دیار رهسپار شد و سعید نیز برفت ولى ابن عامر بر او پیشى گرفت و سعید به غزاى طبرستان رفت. می گویندکه حسن و حسین و پسر على بن ابى طالب علیهم السلام در این جنگ با وى همراه بودند به قولى سعید بى آنکه از کسى فرمانى دریافت کند، از کوفه به قصد جنگ طبرستان رفت و الله اعلم... ‏


 :فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، تهران، نشر نقره ، چ اول، 1337ش. 


ایرادهایی که بر این روایت وارد است :


1_همونطوری که می بینید گفته قالوا❗️و هیچ سلسله راوی برنداشته بیاره خب روایتی که سلسله راوی نداشته باشه مرسل قطعی هست اینو هممون میدونیم 



2_و همچنین بلاذری با نگاشتن کلمه «👈والله اعلم👉» ثابت کرده که خودشم مطمئن نبوده ‼️


 کتاب زندگانی امام حسین نوشته زین العابدین رهنما هم از فتوح البلدان بلاذری نقل کرده(تو پاورقی خودش توضیح داده)


در تاریخ جرجان نوشته حمزه السهمی ج1 ص 48  ....از شخص ❓مجهولی ❓بنام :عباس بْن عَبْد الرَّحْمَنِ المروزی نقل کرده ❗️


 هممون میدونیم که وقتی راوی مجهول باشه مرسل بودن قطعی است❗️


🔎 خلاصه مطالب تا اینجا :

 از لحاظ نقلی هیچ کدومشون ارزشی ندارند نه نزد اهل سنت و نه نزد شیعه



دلایل عقلی بر رد حضور حسنین در طبرستان


1_امیر المومنین علی (علیه السلام) در عصر خلافت خودشان و در جنگ صفین به حسنین اجازه ادامه جنگ رو نمیده مبادا با به شهادت رسیدن ایشان نسل حضرت رسول به خطر بیفته 


📔:ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیأ الکتب العربیه، 1961 م، ج 11، ص 25 -خطبه 200)


🔎سوال:


چگونه ممکن است در زمان خلافت عثمان وبرای کشورگشایی های عثمان جان آن دو را بخطر بیندازد؟؟؟


2_:سعید بن عاص کیست ؟یکم باهم تاریخ مرور کنیم 


💢سعید بن عاص از عمال عثمان و از دشمنان درجه یک امیرالمومنین علی علیه السلام است 


.علت دشمنی وی با امیرالمومنین این است که حضرت امیر در جنگ بدر پدر وی را که از مشرکین به نام قریش بود به هلاکت رساند ...همین کینه سبب شد که سعید بن عاص از بیعت با ایشان در زمان خلافتشان سر باز زند! 💢


🔎سوال:


 ممکنه امیر المومنین علی علیه السلام فرزندانشان را به همراه سعید بن عاص به جنگ فرستاده باشد؟


3_به گواهی تاریخ امام علی علیه السلام حتی از مشورت دادن به عثمان در امور جنگ امتناع می ورزید❗️ 


و در زمان دو خلیفه ی قبلی آن دو نفر تلاش کردند تا ایشان را در جنگ با ایران باخود همراه سازند اما ایشان نپذیرفتند❗️


🔎سوال:


 چگونه ممکن است وقتی خودشان از حضور در جنگ سرباز زدند فرزندانشان را بفرستند و مانع ایشان نشوند؟

 


 پس از لحاظ عقلی هم هیچ اعتباری ندارد❗️

     


امیرالمومنین خود در جنگ خلفا شرکت نکرد به گواهی تاریخ


نقل اول 


 مسعودى می ‏گوید:

 «آن‏گاه که عمر با عثمان بن عفان در مورد جنگ با ایرانیان به شور و مشورت پرداخت، عثمان چیزهایى به وى گفت. از جمله گفت: سپاه اعزام کن و هر کدام را با سپاه بعدى تقویت نما و مردى را بفرست که در کار جنگ، تجربه و بصیرت کافى داشته باشد!

عمر گفت: او کیست؟

- علىّ بن ابى طالب.                       

- پس او را ببین و با وى گفتگو کن! بنگر که آیا به این کار راغب است یا نه؟!

عثمان بیرون شد و على را ملاقات کرد و با او به مذاکره پرداخت، ❎اما على علیه السّلام این را خوش نداشت و رد کرد❎ عثمان به نزد عمر آمد و جریان را به اطلاع او رساند.» 


📚📔:مروج ‏الذهب/ترجمه،ج‏1،ص:667



 نقل دوم

 


🔰 در شام عمر از على علیه السّلام به ابن عباس شکایت کرد و گفت:

 «از عموزاده ‏ات به تو شکایت می‏کنم. از او خواهش کردم که با من از مدینه خارج شود،❎ اما او خواهش مرا رد کرد❎، اما من هنوز هم او را سزاوار می‏دانم.» 


📔📖:شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 12، ص 378 

 



پاسخ به شبهه علت قیام امام حسین

| يكشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۳ ب.ظ | ۰ نظر

 متن شبهه 

بخونید بسیار جالب و البته جای بسی تفکر

نام:یزید شهرت:بنی امیه نام پدر:معاویه نام پدربزرگ:ابوسفیان نام جد بزرگ:عبدالمطلب

نام:حسین شهرت:بنی هاشم نام پدر:علی نام پدربزرگ:محمد و ابوطالب نام جد بزرگ:عبدالمطلب

نتیجه گیری: رابطه امام حسین و یزید: پسر پسرعمو

 رابطه امام علی و معاویه:پسرعمو 

رابطه معاویه و محمد (ص):پسرعمو 

 رابطه ابوسفیان و ابوطالب:برادر

 رابطه محمد (ص) و ابوسفیان:ابوسفیان عموی محمد

رابطه ابوسفیان و امام علی:ابوسفیان عموی امام علی

علت اختلاف: دعوای خانوادگی بر سر قدرت؛ کسی نیست بگوید شما ایرانیان را چه؟  که سال هاست بر سر خود میزنید٬ خود اعراب اینها رو قبول ندارن شما نخود کدام آشید؟؟؟ به قول مرحوم احمد کسروی تبریزی : بدبخت ملتی که تاریخ کشورش را نداند؛ شوربخت تر از آن ملتی که نخواهد تاریخ کشورش را بداند؛ تیره بخت تر از آن ملتی که تاریخ کشورش را به ریش خند بگیرد؛ و سیاه بخت تر مردمی که بخاطر تاریخ ننگین کشوری دیگر بر فرق می کوبد و عمده روزهای سال خود را در عزاداری برای آن بیگانگانند. حماقت انسان را به کجا می برد.!!!!!!!!



✅پاسخ:


1 پیام مزبور در باب نسبت فامیلی حضرت سیدالشهدا و یزید دارای دروغ و اشتباه فاحشی است. نه معاویه و محمد (ص)  پسرعمو بوده اند و نه حسین (ع) و یزید، پسر پسر عمو.

جد رسول الله(ص)، هاشم است که فرزند عبدمناف است. و جد ابوسفیان، امیه.

طبق مشهورترین روایت، عبدمناف تاجری بوده که در کار خرید و فروش غلامان رومی، (امیه ) را خریداری می کند و کم کم وی را به فرزندخواندگی خود قبول میکند. از هاشم، بنی هاشم منشعب می شود که امام حسین(ع) از این نسل است. از امیه هم بنی امیه که یزید از این نسل است. 

ضمن اینکه حتی در خصوص حلال زادگی معاویه از ابوسفیان تردید است و نسب شناسان، معاویه را فرزند ابوسفیان نمی دانند و به مردان دیگری نسبت می دهند. 

(طبقات ابن سعد، ج 8، ص 235/ العقد الفرید، ج 6، ص 86/ تذکرة الخواص، ابن جوزی، ص 184/ مثالب العرب، ص 72)


2 تقلیل قیام عاشورا به جنگی قبیله ای و کینه جویی خانوادگی و بر سر قدرت، شبهه جدیدی نیست، شمر و عبیدالله و یزید خودشان اولین بار چنین ادعای موهومی را در دهان عوام انداختند و سی هزار کوفی را با همین شبهات به جنگ با سیدالشهدا(ع) خواندند.


3 عصبیت قومی و کینه های قبیله ای بخشی از انگیزه ای است که یزید برای مبارزه با سیدالشهدا(ع) داشت نه اینکه حضرت اباعبدالله که برای احیای اسلام ناب قیام کرده بودند، مستحق چنین تعبیر بی پایه ای باشند. چنانکه وقتی سر مبارک امام حسین(ع) را به مجلس یزید آوردند، چنین خواند: «ما بزرگان آنان را کشتیم و در برابر کشته‌هایمان در جنگ در، مقابله به مثل کردیم و توازن و عدالت برقرار شد. از نسل خُندف نباشم اگر از فرزندان احمد، آنچه را انجام داده، انتقام نگیرم.» (سید بن طاووس, لهوف، ص245.)

جالب آنکه، تعصب بر ریشه های قومی و تحریک نژادی، 👥وجه مشترک نویسندگان متون شبهه انگیز با پیروان یزید و اعراب زمان جاهلیت است. حال آنکه، از اصول اساسی اسلام، برابری اقوام و نژادها و تاکید بر گوهر انسانیت و تقواست. قیام امام حسین(ع) نه نزاعی قبیله ای، که دعوت به آزادگی و ظلم ناپذیری تا پای جان است. و این است که قیام کربلا را جهانی و جاودانی و فراقومی میکند. چیزی که متعصبان روشنفکرنمای جاهلی قدرت درک آن را ندارند.


4 علل قیام امام حسین(ع) به اختصار عبارتند از : 

بیعت خواهی یزید که فردی فاسد و هرزه بود از امام معصوم و عزم قتل ایشان در صورت عدم بیعت 

دعوت مردم کوفه از امام حسین(ع) و تمام شدن حجت بر ایشان 

امربمعروف و نهی از منکر و مبارزه با ظلم و فساد طاغوتی که بر جامعه مسلمین حکومت میکرد.

 دقیقا به همین دلیل است که هیچ یک از فاکتورهای لازم برای رقابت بر سر کسب کرسی های دنیایی از قبیل " لشکر و نیرو و #مسامحه و #معامله "و... در نهضت حسینی به چشم نمی خورد. روشن است، اگر هدف حسین(ع) جنگ با یزید بر سر قدرت بود، به جای زن و فرزندانش، باید لشکری چند هزار نفری از مردان جنگی تجهیز کرده بود و نه کودک شش ماهه اش. و اگر دنیاپرست بود (معاذالله) در برابر لشکر بی شمار و پیشنهادهای دنیایی یزیدیان، شمشیر را وامی نهاد. نه اینکه با 72 نفر در برابر آنها بایستد و مرگ را بر زندگی ذلیلانه ترجیح دهد!


5 احمد کسروی فراماسونی دین ستیز بود که حتی ادعای پیامبری!! هم کرد. او اهل مباحثه منطقی و مودبانه نبود و مکررا به سایرین و حتی ائمه اطهار(ع) اهانت می نمود . او حتی دیدگاهی منفی به ایران و ایرانی داشت و به دنبال تغییر الفبای فارسی به لاتین بود. همین ها از احوال وی کافیست تا به باطل بودن عبارات پایانی شبهه که منتسب به اوست پی ببریم. شوربخت روشنفکرمابهایی که الگو و اسطوره شان، کسروی است!! 

حماقت تا کجا؟!. 


پاسخ به شبهه 50 معنی کلمه سپاس

| چهارشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۲۹ ب.ظ | ۰ نظر

 متن شایعه 

سپاس کلمه ای ایرانیست و یادگار زرتشت که همواره می‌گفت سه چیز را پاس بدارید: 

پندار نیک (پاس یک)

گفتار نیک (پاس دو)

کردار نیک (پاس سه)

پاس = پاسداشت و پاسداری از سه نیک. و ایرانیان با گفتن سه پاس (سپاس) به همدیگر یادآور این سه مورد مهم می‌شدند.


✅✅ پاسخ: 

1 آنچه در متن آمده حاصل ذوقیات و بافته‌های ذهنی یک شخص است و هیچ ریشه و منبع تاریخی ندارد.


2 کلمه سپاس، یک کلمه اوستایی نیست و از همین روی نمی‌تواند یادگار زرتشت باشد. در زبان اوستایی نیز عدد 3 به صورتِ θri (ثری) و θr (ثر) خوانده می‌شود. و لذا سپاس به معنی «سه + پاس» و سه عدد پاس !! نیست!!! (1)


3 واژه «سپاس» یک واژه فارسی میانه (پهلوی) است که اصل آن "اِسپاس" espas بوده و در معانی مختلفی به کار رفته: حمد و شکر ، نعمت، احترام گذاری، دور نگه داشتن، حق شناسی و..  سعدی استاد ادب پارسی، می‌گوید:‌ «سگ حقشناس به از آدمی ناسپاس». یعنی ناسپاس در مقابل حق‌شناس هست. پس واژه «سپاس» به معنی «حق شناسی» هست. (نه 3 عدد پاس!) (2)


چند نمونه :


فردوسی در شاهنامه :

سپاس از جهاندار هر دو جهان

شناسنده ی آشکار و نهان


مولوی در دیوان شمس:

هر پاره من جدا همی گفت

کای شکر و سپاس مر خدا را


نظامی در خمسه:

سجود آورد شیرین در سپاسش

ثناها گفت افزون در قیاسش


سعدی در بوستان:

زبان آوری کاندر این امن و داد

سپاست نگوید زبانش مباد.


عطار در منطق الطیر:

گردد از جان مرد موسیقی شناس

لحن موسیقی خلقت را سپاس.


واژه ناسپاس هم در لغت نامه ها به معنی ناشکر، کافر نعمت، حق ناشناس و نمک بحرام آمده است. 


 اما منظور از "سه پاس" چیست؟


یکی از معانی "پاس" به معنی نگهبانی و حراست و همچنین حفظ کردن ( پاسداشت ) است.

همچنین به معنی یک نوبت از چهار نوبت شب آمده است همچنانکه میگوییم پاسی از شب گذشت.

توجه داشته باشیم که قدما شبانه روز را به هشت قسمت سه ساعته به نام پاس تقسیم می کردند. 

کلمات پاسبان و پاسدار هم که به معنی نگهبان و محافظ هستند از همین کلمه مشتق شده اند. 

وقتی می گوییم یک پاس یا دو پاس یا سه پاس هدفمان تعیین زمان است.


نمونه ها از شاهنامه فردوسی:


چو بگذشت یک پاس از تیره شب

بیاسود طایر ز بانگ و چلب


ز تیره شب اندر گذشته دو پاس

بفرمود تا شد ستاره شناس


دبیران برفتند دل پر هراس

ز شبگیر تا شب گذشته سه پاس


بنابرین واژه سپاس به معنی قدردانی بوده و از سه پاس گرفته نشده است.


4 عبارت «پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک»  یکی از شعارهایی است که عده‌ای از زرتشتیان به تازگی آنرا به عنوان شعار مذهبی خود بکار می‌برند و گاه آنرا به زرتشت منسوب می‌دارند. در حالیکه این شعار نه تنها ارتباطی با زرتشت و تعالیم او ندارد، که برخلاف شکل و معنای ظاهری آن حتی دلالتی بر زندگی این‌جهانی و رفتار نیک آدمیان با یکدیگر نیز نمی‌کند. این شعار ترجمه‌ای آزاد و ترکیبی خودساخته از سه اصطلاح مستقل و متمایز «هومَتَه»، «هْوَخْتَه» و «هْوَرِشْتَه» است که واژه هایی برای تخیلات و تصوراتی که از طبقات بهشت در اعتقادات مذهبی آنها وجود دارد!! (3)

✍منابع:

1) Yasna (sacred liturgy), based on edition of Karl F. Geldner, Avesta, the Sacred Books of the Parsis, Stuttgart, 1896.

2. مکنزی‌،‌ فرهنگ زبان پهلوی، ترجمه مهشید میرفخرایی،1373، صص 312 و 258/ 3. فضلی، احمد، مینوی خرد، چاپ سوم، تهران،۱۳۸۰؛ ژینیو، فیلیپ، ارداویراف‌نامه، ترجمه و تحقیق ژاله آموزگار، چاپ دوم ۱۳۸۲؛ میرفخرایی، مهشید، بررسی هادخت‌نسک، ۱۳۷۱؛ رضی، هاشم، دانشنامه ایران باستان، تهران، ۱۳۸۱، (ذیل مدخل‌های هومته و هوخته و هورشته)