کوروش در کتب تاریخنگاران ایرانی ( بلعمی و طبری)
کوروش دوم (مشهور به کوروش کبیر) از جمله اشخاصی است که پیرامون او سخن بسیار است. لیکن جالب است بدانیم که در منابع ایرانی، وی چندان شخصیت خوشنامی نیست. حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه، با اینکه زندگی شاهان ایران باستان را به نظم درآورد، اما هیچ نامی ازکوروش نمیآورد. حتی منابع ساسانی هیچ نامی از کوروش(به عنوان شاهِ شاهان) و تاریخ هخامنشیان نیاوردند. گویی وجود آنان را باور نداشتند، یا به قدری آنان را بدنام میدانستند که از آوردن نام آنان شرم داشتند (یا به دلایلی دیگر که امروز بر ما پوشیده است). از سویی جالب است بدانیم که یهودیان بسیار به کوروش علاقهمند بودند و در حق او بزرگنمایی و اغراق بسیار کردند. [۱]
در منابع ایرانی (غیر از شاهنامه و متون ساسانی)، اخبار اندکی پیرامون کورش آمده است. از جمله سخن مشترکی است که طبری و بلعمی پیرامون کورش بیان کرده اند.طبری متوفای ۳۱۰ هجری قمری در تاریخ الامم و الملوکمشهور به تاریخ طبری میگوید که:
کورش (در بعضی نسخهها: کیرش)، نه تنها شاهِ شاهان نبود، بلکه تنها یک فرمانده نظامی و یک حاکم دستنشانده بود. بهمنِ اردشیر (که شاه بود)، کورش را نماینده خود در بابِل قرار داد و کورش در آنجا به یهودیان مرحمت کرد و به آنان آزادی عطا کرد! و این مسئله در زمان دانیال نبی رخ داد. [۲]
بلعمی، وزیر دربار سامانیان، متوفای ۳۲۹ هجری قمری، همین سخن طبری را به صورتی روشنتر بیان میکند، با این تفاوت که او این حوادث را در زمان پدربزرگِ بهمنِاردشیر میداند. بلعمی در این باره مینویسد:
«کس فرستاد به زمین عراق و بابل آنجا که بخت النّصر نشستى، سرهنگى را بفرستاد نام او کورش، و بخت النّصر را از [آن] ملک باز کرد و به در خویش خواند و آن ملک عراق، کورش را داد و او را بفرمود که اسیران بیت المقدس را رها کن و بفرماى تا از زمین شام هر جا که ویران است همه را آبادان کنند و ایشان را ملکى ده از ملوک بنى اسرائیل، آن کس که ایشان خواهند. پس کورش بیامد به زمین بابل و بخت النّصر را باز فرستاد. و منادى بانگ کرد که هر که اندر بنى اسرائیل اسیر است او آزاد است. هر که خواهد به بیت المقدّس باز شود و آن زمین را آبادان کند». [۳]
بلعمی به اشتباه این فتح را در زمان گشتاسپ میداند، در حالیکه این فتح (بنابر نسخههای در دسترس)، در زمانبهمن اردشیر -نوهی گشتاسپ- صورت گرفت. ولی این کهکورش فاتح بابل، یک فرمانده نظامی و تنها یک حاکم دست نشانده بود را تأیید میکند.
غیاث الدین خواند میر در تأیید سخن طبری و بلعمی، مینویسد که کورش از حاکمان همدان (ماد) بود، که برای آباد کردن بیت المقدس شتافت. وی حتی مینویسد که مادر کورش یهودی و از قوم بنیاسرائیل بود. [۴] وی مینویسد:
«در تاریخ طبرى مسطور است که چون گشتاسپ بر تخت سلطنت قرار گرفت و از خرابى که بختنصر در بیت المقدس کرده بود وقوف یافت کورش نامى را به ایالت ولایت بابل نامزد نموده بختنصر را باز طلبیده حکم فرمود که دست از اسیران بنى اسرائیل بدارد تا به وطن مألوف رفته در تعمیر اراضى مقدسه لوازم اهتمام بجاى آورند». [۵]
ابن مسکویه نیز در تجارب الامم، سخن طبری را تأیید کرده و مینویسد که بهمن، کورش را به سوی بابل فرستاد تا بهبنیاسرائیل حرمت و حرّیت عطا کند. [۶] سر جان ملکمنیز مینویسد:
«در تاریخ طبرى مذکور است که ممالک اطراف مغرب در عهد بهمن مفتوح شد، و بهمن پسر بختنصر را به جهت فسق و فجور و بىاعتدالیهاى پدر، از حکومت بابل معزول و کورش را به جاى او منصوب ساخت. در سلطنت او یهودان در رفاه بودند و فرمان یافتند تا هر که را خواهند از قوم خود به حکومت اختیار کنند». [۷]
پینوشتها:
[۱] بنگرید به مقالهی: «بررسی ستایش کوروش در تورات».
[۲] تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: نشر اساطیر، ۱۳۷۵. ج۲، ص۴۵۸-۴۶۰ و ص۵۰۷.
[۳] ابوعلی بلعمی، تاریخنامه طبری (مشهور به تاریخ بلعمی)، تصحیح محمد روشن، تهران: انتشارات سروش، ۱۳۷۸. ج۱، ص۴۶۶.
[۴] غیاث الدین خواند میر، تاریخ حبیب السیر، تهران: نشر خیام، ۱۳۸۰. ج۱، ص۱۳۶.
[۵] غیاث الدین خواند میر، همان، ج۱، ص۱۹۹.
[۶] ابن مسکویه، تجارب الامم، ترجمه ع.منزوی، الف.امامی، تهران: انتشارات سروش، ۱۳۶۹. ج۱، ص۸۴.
[۷] سر جان ملکم، تاریخ کامل ایران، ترجمه میرزا اسماعیل حیرت، تهران: نشر افسون، ۱۳۸۰. ج۱، ص۴۳.
منبع: پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب