بیا تا بدانیم

(تاریخی،سیاسی،مذهبی،فرهنگی)

بیا تا بدانیم

(تاریخی،سیاسی،مذهبی،فرهنگی)

 

آیا این‌ها هم عرب هستند؟!


صاحب موکب می‌رود و اندکی بعد یک چای می‌آورد که زیر استکان آن چندهزار دینار عراقی است. با شرم و حیای خاصی آن را تعارف می‌کند و می‌رود. زائر ایرانی گیج و مبهوت مانده، مانند کشتی‌گیری که ضربه‌فنی شده، توان بلند شدن از تشک را ندارد.


به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، موکب‌ها برای خدمت‌رسانی به زائران از هم پیشی می‌گیرند. صاحب موکب وسط راه آمده و با التماس از زوار سیدالشهدا می‌خواند پا در موکب محقرش بگذارند، روی تشکچه‌هایی که چیده شده بنشینند و از خوراکی‌هایی که آماده کرده است، تناول کنند. چای را که تعارف می‌کنند یکی از ایرانی‌ها سؤال می‌کند کرایه مسیر تا کربلا چقدر است؟ صاحب موکب کمی مکث می‌کند، بعد در حالی که کف دستش رو به بالاست، انگشتان دست را به طرف داخل و شبیه غنچه گل جمع می‌کند و به رسم عرب‌های عراق تقاضای مهلت دارد. می‌رود و اندکی بعد یک چای می‌آورد که زیر استکان آن چندهزار دینار عراقی است. با شرم و حیای خاصی آن را به فرد سؤال‌کننده تعارف می‌کند و می‌رود. زائر ایرانی گیج و مبهوت مانده، مانند کشتی‌گیری که ضربه‌فنی شده، توان بلند شدن از تشک را ندارد.


با دو سه نفر دیگر همفکری می‌کند تا متوجه شود قضیه از چه قرار است. نتیجه‌گیری می‌کنند صاحب موکب گمان کرده زائر پول کرایه ندارد و با شرمندگی مقداری پول آورده و تقدیم کرده است. می‌رود سراغ صاحب موکب و با نهایت تشکر و ادب پول را بر می‌گرداند. صاحب موکب از خجالت سرخ شده، از گرفتن پول ابا دارد. با زبان اشاره به او می‌فهمانند قضیه طلب پول نبوده، فقط یک سوال ساده بوده است. باز هم پول را نمی‌گیرد؛ می‌گوید ما چیزی که در راه حسین(ع) داده‌ایم پس نمی‌‌گیریم!


زائر ایرانی او را در آغوش می‌گیرد و پیشانی‌اش را بوسه‌باران می‌کند، به اباالفضل(ع) قسمش می‌دهد که پول را بگیرد، جواب منفی است. زائر ایرانی که حالا عمیقاً متأثر شده، های‌های گریه می‌کند. پول را می‌بوسد و روی چشمش می‌گذارد و به صاحب موکب می‌فهماند از طرف او در راه سیدالشهداء(ع) هزینه خواهد کرد.


 موقع خداحافظی چشم‌ها همچنان گریان است... بیرون موکب، حالا صحبت از اعراب است. یکی از همراهان می‌گوید بعید می‌دانم نژاد این‌ها عرب باشد، اعراب فقط عربستانی‌ها هستند، اصلا از اسم کشورشان مشخص است. آن یکی می‌گوید این چه حرفی است، این‌‌ها هم عرب هستند، لبنان و سوریه و مصر هم عرب هستند. مگر هر کسی عرب شد مثل سعودی‌های از خدا بی‌خبر باید باشد؟! هزار سال است ما و عرب‌ها را به جان هم انداخته‌اند و از آب گل‌آلود ماهی می‌گیرند. می‌خواهند بین مسلمانان تفرقه بیندازند و حکومت کنند.


آن دیگری با همان لهجه خراسانی‌اش می‌گوید: ها والله! این بندگان خدا هر چه دارند به ما می‌دهند و از جان مایه می‌گذارند، اما 10 روز دیگر که برای شهادت امام رضا(ع) می‌آیند، ما آب که دستشان نمی‌دهیم هیچ، روی مغازه‌مان هم می‌زنیم «ورود اعراب ممنوع»! خیلی خوش‌انصاف باشیم می‌زنیم «ورود عربستانی ممنوع». آخر یکی نیست بگوید بنده خدا! وهابی که برای زیارت نمی‌آید، شیعه عربستان است که می‌آید.


در فکر فرو رفته‌ام. مدام پیش خودم تکرار می‌کنم آیا مردم عراق «عرب»‌ نیستند؟ آیا آن‌ها که زائر ایرانی را تکریم و خاک پایش را سرمه چشم می‌کنند، عرب نیستند؟!


کاش کمی فکر کنیم و به این سؤال‌ها پاسخ دهیم: آیا در کشورمان عرب نداریم؟ چرا خودمان را از اعراب برتر می‌دانیم؟ ملاک برتری به رنگ و نژاد است؟ آیا وقت آن نرسیده که به اختلافات قومی و نژادی پایان دهیم و جهان را جای بهتری برای زندگی کنیم؟ ما با کدام عرب مخالفیم، برادران شیعه و سنی عراق و عربستان و یمن و بحرین یا دولتمردان سفاک و خونریز آل‌سعود و آل‌خلیفه؟! واقعاً کدام عرب؟


فارس

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی