بیا تا بدانیم

(تاریخی،سیاسی،مذهبی،فرهنگی)

بیا تا بدانیم

(تاریخی،سیاسی،مذهبی،فرهنگی)

۹۱ مطلب با موضوع «تاریخی» ثبت شده است

بعد از پاره کردن نامه پیامبر چه اتفاقی رخ داد

| جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۳۲ ق.ظ | ۰ نظر


بعد از پاره کردن نامه پیامبر چه اتفاقی رخ داد ؟




 پیشگویی پیامبر در مورد مرگ خسرو پرویز توسط پسرش شیرویه و مسلمان شدن ایرانیان و یمن



✅هنگامی که اسلام آشکار شد، نبی اکرم دعوت خود را آغاز فرمود. محمد (صلی الله علیه و آله) در سال ششم هجری، طی نامه‌ای خسرو پرویز را به اسلام دعوت کرد، اما خسروپرویز نامه‌ی حضرت‏ را درید و برای باذان (حاکم ایرانی یَمَن) نوشت که محمد را نزد وی بفرستد. باذان نیز دو نفر ایرانی به نام خسرو و بابوَیه را به مدینه فرستاد. هنگامی که خبر "احضار پیامبر به ایران" به مشرکین قریش رسید، خشنود گشته؛ گمان کردند که محمد دیگر به پایان راهش رسیده است! نمایندگان باذان با حکمی که در دست داشتند، حضور پیغمبر رسیده؛ منظور خود را در میان گذاشتند. حضرت نیز اندک زمانی مهلت خواست. روز بعد که نمایندگان ایرانی خدمت پیامبر آمدند، حضرت، -با خبری که از عالم غیب بدیشان رسید- فرمودند که شیرویه دیشب شکم پدرش خسرو پرویز را درید و او را هلاک ساخت. اینک شما به یمن بازگردید و به‏ باذان بگویید اسلام اختیار کند. اگر مسلمان شود حکومت یمن همچنان با او خواهد بود. آن دو نفر به‏ یمن بازگشتند و جریان را به باذان گفتند. باذان گفت: ما چندی درنگ می‏‌کنیم، اگر غیبگویی محمد درست بود، معلوم است که وی پیغمبر است. چند مدتی از این ماجرا گذشت که پیکی از تیسفون -پایتخت ساسانیان- رسید و نامه‌ای از طرف شیرویه برای باذان آورد، باذان از قضیه‌ی کشته شدن خسروپرویز به طور رسمی مطلع و از صحت غیبگویی پیامبر شگفت‌زده گردید. شیرویه در نامه‌ی خود به باذان دستور داد که محمد را آزاد بگذارد و به هیچ‌وجه او را نرنجاند. در این‏ هنگام، باذان به همراهی جمعی از ایرانیان یَمَن که آنها را «ابناء» و «احرار» می‏‌گفتند مسلمان شد و اینان جزء نخستین ایرانیانی بودند، که وارد شریعت مقدس اسلام گردیدند. حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) باذان را همچنان بر حکومت یمن ابقا کردند و وی از این‏ تاریخ از طرف نبی اکرم بر یمن حکومت می‏‌کرد و به ترویج و تبلیغ اسلام‏ پرداخت و مخالفین و معاندین را سر جای خود نشانید. منابع متعدد و معتبر تاریخی این حکایت را با قاطعیت بیان کرده‌‌اند[۲].



 بلعمی وزیر دربار سامانیان می‌نویسد که باذان(حاکم ایرانی یمن) پسر ساسان پس از اینکه مسلمان شد، همه‌ی اهل یَمَن را نیز به اسلام فراخواند و اکثر اهل یَمَن به واسطه‌ی این مرد ایرانی، مسلمان شدند. پیامبر از شنیدن این خبر شاد گشته و برای باذان دعای خیر نمود.

[۳]

 بس جالب و شگفت‌انگیز است که بابویه پس از بازگشت از مدینه، به باذان گفت: هرگز با کسى پرمهابت‌تر و با عظمت‌تر از محمد سخن نکرده بودم! باذان گفت: نگهبان داشت؟ بابویه پاسخ داد: نه...[۴]

 روشن است که ایرانیانِ روشن‌ضمیر، به نیکی عظمت و معنویت الهی پیامبر را درک کرده بودند و در مقابل بزرگی ایشان سر تسلیم فرود آوردند. این بود حکایت اسلام اختیاریِ ایرانیان یمن.



📚منابع:


[۱]. بنگرید به مقاله «نقش انوشیروان در حوادث تلخ یمن (link is external)»

[۲]. تاریخ طبری، ترجمه ی ابو القاسم پاینده‏، تهران‏، نشر اساطیر، ۱۳۷۵، ج‏۳، ص۱۱۴۲-۱۱۴۴ ؛ ج‏۴، ص ۱۲۸۶ 

و تاریخ بلعمی، تهران، انتشارات سروش،۱۳۷۸،ج‏۲،ص۸۲۶-۸۲۵-۸۴۲ و ابن اثیر جزرى، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه عباس خلیلى و ابو القاسم حالت‏، تهران، انتشارات مؤسسه مطبوعات علمى‏، ۱۳۷۱، ج‏۷، ص۲۴۹-۲۵۱ و مجمل التواریخ و القصص، به تصحیح ملک‏‌الشعراء بهار، تهران، انتشارات کلاله خاور، چاپ دوم، ص۱۷۲-۲۵۲    

[۳]. تاریخ بلعمی، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۷۸، ج‏۲، ص۸۴۲ 

[۴]. تاریخ طبری، ترجمه ی ابو القاسم پاینده‏، تهران‏، نشر اساطیر، ۱۳۷۵، ج‏۳، ص۱۱۴۴ 

و محمد بن جریر طبرى‏، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، روائع التراث العربى‏، ۱۳۸۷، ج‏۲، ص۶۵۷


ایران پیش از تهاجم آریاییها

| دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۱۵ ب.ظ | ۰ نظر

 ایران پیش از تهاجم آریاییها


 پان ایرانیستها از ویرانیهای حاصل از تهاجم عرب و مغول سخن میگویند ولی نمیگویند که آریاییها نیز تمدن ایرانیان بومی را نابود کردند.

 

 ایران پیش از آمدن آریاییها کشوری بس پیشرفته بود و شهر سوخته و هزاران اثر باستانی بجای مانده از اثر آنان این نظر را تأیید میکند. به نظر میرسد کشف برخی فلزات نیز توسط ایرانیان صورت گرفته است.

 

 مردمان خاورمیانه پیش از هجوم آریاییان، زندگی باشکوهی داشتند. گلنوشتۀ «اوروک» از جمع آوری مالیات در 5500 سال پیش سخن میگوید و از 4500 سال پیش سندی هست که از سنگینی مالیات و انقلاب مردم برای تعویض حکمران خبرمیدهد. در لوح سنگی دیگری از 4100 سال پیش در شهر «اور» سخن از برابری اجتماعی و حقوق جزایی رفته است، لوحۀ بابلی «تل حرمل» 4000 سال پیش به نرخ اجناس اشاره کرده است و در 3800 سال پیش به سنگنوشتۀ حمورابی برمیخوریم که در آن به احتکار، نرخ بهره، سقط جنین، تصادف وسایل نقلیه و روابط طبیب و بیمار اشاره شده است.پس میبینیم که خاورمیانه تمدن خود را مدیون آریاییها نبوده و پیش از هجوم آنها نیز بسیار متمدن بوده است. بعدها خواهیم دید که این آریاییها بودند که حتی در امور عبادی نیز از آنها پیروی کردند.

 

 در مورد ایران کهن و پیش از هجوم آریاییها، لویی واندنبرگ در صفحۀ 124 کتاب «باستانشانسی ایران باستان» مینویسد:

 

"اگر دورانهای مختلف تمدن ایران را از نظر بگذرانیم، از اهمیت تمدن پیش از تاریخ این سرزمین،در حیرت فرو میرویم."

 

همین نویسنده در صفحۀ 134 کتابش میگوید:

 

"قبلا ذکرگردید که ساکنین باستانی فلات ایران مردم صلح دوستی بودند.در این مورد و در جهات دیگر، آنها شباهتهای زیادی به معاصرین و همسایگان خود در درۀ سند، داشته اند."

 

جان کرتیس در کتاب ایران کهن از سفالینه های منقوش مربوط به هزارۀ ششم تا سوّم پیش از میلاد در ایران پیش از آریاییها خبر میدهد که نشانگر هنرمندی والای ایشان است.

 

پس ملاحظه میگردد که ساکنین اصلی ایران، پیش از هجوم آریاییها برعکس آنچه نژادپرستان آریاپرست میگویند، مردمی وحشی و فاقد فرهنگ نبودند بلکه فرهنگ و تمدن والایی داشتند و مردمی صلحدوست بودند.


 تجاوز آریاییها به ایران

 

 

 "وقتی آریانها به فلات ایران در آمدند، در اینجا جا مردمانی را یافته اند که زشت و از حیث نژاد، عادات، اخلاق، و مذهب از آنها پستتر بوده اند؛ زیرا آریانها مردمان بومی را «دیو» یا «تور» نامیده اند. علاوه بر این در مازندران آثاری به دست آمده، که خیلی قدیم است و دلالت بر صحت این استنباط میکند(!!!) رفتار آریانها با این مردمان بومی مانند رفتار غالب با مغلوب بود، بخصوص که آریانها آنها را از خود پستتر میدانسته اند. بنابراین در ابتدا هیچ نوع حقی برای ایشان قائل نبودند، بلکه با اینها دائما جنگ میکردند، و هر جا آنها را میافتند میکشتند، ولی بعدها که خطر بومیها برای آریانها رفع شد و آریانها کارهای پرزحمت را از قبیل زراعت، تربیت حشم، خدمت در خانواده ها از دوش خود برداشته به آنها محول کردند. بومیان طرف احتیاج شدید واقع شده دارای حقی گردیدند مانند حق غلام و کنیز ..." 

(تاریخ ایران باستان،جلد اول، صفحۀ 157)

 

 میبنیم که آریاییها پس از تجاوز به خاک این سرزمین نه تنها مردمان بافرهنگ آنرا پست و دیو خطاب کردند، بلکه تا جایی که خیالشان راحت شود که از سوی آنها خطری متوجه خودشان نیست از ایشان کشتند و بعد هم باقیمانده را مانند برده در بین خود نگهداشتند.

 

 پان ایرانیستها برای دشمنی با اسلام مدام در گوش مردم از تجاوز اعراب به ایران میخوانند حال آنکه اولین تجاوز بزرگ به این سرزمین از سوی قومی بیگانه توسط آریاییها صورت گرفت که خود را با کمال بیرحمی در این سرزمین جا دادند و بعد هم قرنها با تکیه بر نیزۀ خود بر مناطق مختلف حکم راندند.

 

 پان ایرانیستها با کمال وقاحت میگویند، اعراب مقیم ایران به جرم زبان عربیشان، غیرایرانی هستند و حتی مسلمانان ایران را نیز عرب و در نتیجه غیر ایرانی میدانند و میگویند: «هیچ ایرانی مسلمان و هیچ مسلمانی، ایرانی نیست»!!!! بیایید فرض کنیم اجداد ما هم جزء اعرابی بودند که از عربستان به ایران آمدند(!!!) و پیش از آمدن اسلام به ایران مقیم ایران نبودند و از ایرانیانی که مسلمان شدند محسوب نمیشوند(!!)؛ اگر قرنها سکونت اجداد ما باعث نمیشود که ما ایرانی محسوب شویم پس آریاییها نیز در این سرزمین بیگانه هستند زیرا آنها هم فقط چند قرن پیشتر از اعراب به این خاک تاختند.

 


 آریایی‌گرایی و برتر‌انگاری نژاد آریایی، نگرشی نژادپرستانه، بی‌اساس و برخاسته از توهمات است. آریایی‌گرایان با نادیده گرفتن اصول و مبانی علمی، سخن از نژاد خالص آریایی می‌زنند، و همواره دیگر اقوام و ملل را به چشم بیگانه و متجاوز می‌نگرند. حال آنکه روشن است، مردم ایران تلفیقی از نژادهای گوناگون‌اند. فلات ایران از زمان‌های بسیار دور، گذرگاه


شرق و غرب جهان بود. همین امر باعث شد تا اقوام بسیاری، از نژادهای گوناگون در ایران ساکن شوند. از آن جمله می‌توان به اقوامی اشاره کرد که پیش از مهاجرت آریاییان در فلات ایران ساکن بودند. برای مثال هیتی‌ها (Hittites)، اورارتوها (Urartians)، میتانی‌ها یا هوری‌ها (Hurrian)، ماناها (Mannaeans)، لولوبی‌ها (Lullubians)، کاسی‌ها (Kassites)، گوتی‌ها (Guttians)، تپورها (Tapyri/Tapours)، ایلامیان و...


[۱]. بعدها اقوام مدیترانه‌ای، یونانی، سامی، ترک‌ها و ساکنین آسیای میانه نیز به ایران مهاجرت کردند و همگی در یکدیگر ترکیب شده؛ اختلاط یافتند. لیکن به راستی، ورود آریاییان به فلات ایران، با آرامش بود یا جنگ و خونریزی و درگیری در پی داشت؟ به زبانی ساده‌تر، ورود آریاییان به ایران چگونه بود؟ 

آریاییان، قومی نیمه کوچنده بودند که معمولاً با پای پیاده و برای چراندن حیوانات اهلی کوچ می کردند.


[۲] موطن اصلی آنان، جنوب جلگه­‌ی سیبری (یعنی جنوب غربی استپ­‌های روسیه)، کمی پایین تر از دریاچه آرال، و حوالی صحرای قراقوم تا رشته های هندوکش بوده است. برخی نیز سکونتگاه اولیه ی آنان را در استپ های روسیه تا شرف رود ولگا دانسته اند.


[۳] به طور مجموع، یعنی منطقه ای در حوالی آسیای مرکزی.


[۴] آریاییان به دلیل کمبود چراگاه‌ها و مراتع برای دام‌هایشان، و نیز به دلیل سردی هوا و کمبود منابع غذایی، و همچنین به علت ناامنی در قلمرو سکونتشان دست به مهاجرت زدند.


[۵] آریاییانی که وارد ایران شدند، به سه دسته‌ی عمده‌ی پارت‌ها، مادها و پارس‌ها تقسیم شدند. 

جالب است بدانیم، آریاییان که قومی بیابان‌گرد بوده و در اثر گرسنگی و کمبود منابع غذایی به فلات ایران مهاجرت کرده بودند، هیچ‌گاه از سوی بومیان و ساکنین پیشین فلات ایران مورد استقبال قرار نگرفتند. بلکه ورود آنان به فلات ایران و نواحی اطراف، با مهاجمه (تهاجم و حمله) و درگیری همراه بود.


[۶] البته مهاجمین آریایی در ابتدای امر، به دلیل وجود دولت‌ها و تمدن‌های قدرتمند در غرب فلات ایران و همچنین به دلیل وجود رشته کوه‌های موازی زاگرس‌، نتوانستند سرزمین‌های ساکنین بومی فلات ایران را به اشغال خود در بیاورند،


[۷] گرچه بعدها آن تمدن‌ها را مستهلک (نابود) کردند.


[۸] حتی در برخی منابع تاریخی آمده است وقتی مهاجرین آریایی به نواحی جدید (سرزمین های امروزی ایران) می‌رسیدند، به خدمت امرای محلی درمی‌آمدند. اما به تدریج، پس از گذر زمان جایگزین زمین داران و مرتع داران قبلی شدند! در حقیقت ساکنین بومی مجبور می‌شدند که زمین‌ها و املاک خود را به آریاییان (که به فلات ایران تاخته بودند) تسلیم کنند.


[۹] ریچارد نلسون فرای (Richard Nelson Frye) ایران‌شناس مشهور امریکایی نیز تأیید کرده است که آریاییانِ مهاجر به ایران نیز همانند اقوام مهاجر به هند، برای تصاحب زمین‌ها و غصب اموال مردم با بومیان جنگیدند.


 منابع :


[۱]. دکتر رقیه بهزادی، آریاها و ناآریاها در چشم انداز کهن تاریخ ایران، انتشارات طهوری، چاپ اول، تهران ۱۳۸۲، ص ۱۵-۳۶

[۲]. مری بویس، زرتشتیان, باورها و آداب دینی آنها ، ترجمه ع. بهرامی ، انتشارات ققنوس ، تهران ، چاپ دوازدهم ۱۳۹۱ ، ص ۲۴

[۳]. مری بویس، همان، ص ۲۴

[۴]. عزیزالله بیات، کلیات تاریخ و تمدن ایران پیش از اسلام، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، تهران ۱۳۶۹، ص ۲۳

[۵]. رومن گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران ۱۳۷۲، ص ۴۹ ؛ دکتر رقیه بهزادی، آریاها و ناآریاها در چشم انداز کهن تاریخ ایران، انتشارات طهوری، چاپ اول، تهران ۱۳۸۲، ص  ۵۷

[۶]. رومن گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران ۱۳۷۲، ص ۶۵-۶۶-۶۷-۶۸-۷۰

[۷]. رومن گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران ۱۳۷۲، ص ۶۸

[۸]. رومن گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران ۱۳۷۲، ص ۶۹ 

[۹]. رومن گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران ۱۳۷۲، ص ۷۰ 

[۱۰]. ریچارد نلسون فرای، میراث باستانی ایران، ترجمه مسعود رجب نیا، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، تهران ۱۳۷۳، ص ۴۳-۴۴


چندنکته دررابطه با دوچرخه سواری بانوان درسطح شهر ...


اولا دوچرخه سواری بانوان اگرهمراه باپوشش کامل باشد وشرایطی ایجادشودبرای این کار که جلوگیری کندازبروزمفاسد اجتماعی وبرای خودشان هم مزاحمتی ازسوی مریض احوالان جامعه رخ ندهد بلااشکال است ///

دوما چندصباحیه که درسطح شهرتهران میبینیم بانوانی را که درحال دوچرخه سواری هستند و کسی هم کاری به آنها ندارد پس لزومی نداره یکی دیگه برای ما بشه کاسه ی داغترازآش دایه ی دلسوزترازمادروبرای ما بخواهد فرهنگ سازی کند ((( حضورهمسرسفیرسوئد درخیابنهای تهران درحال رکابزنی بنشانه ی اعتراض به قوانین و آموزش فرهنگ !!!!!!!!!!!! ))))))))) ///

سوما مطالبات اصلی و دغدغه ی اصلی مردم دوچرخه سواری بانوان و لغو کنسرتهاست یا مبارزه با مفاسداقتصادی مبارزه با اختلاسگران برخورد با حقوق بگیران نجومی برخورد قاطعانه با دزدان بیت المال ، مطالبات اصلی مردم مبارزه با بحث قاچاق کالا و موادمخدر است یا دوچرخه سواری بانوان؟ دغدغه ی اصلی مردم مسائل اقتصادی و فیشهای حقوقی ودزدی از بیت المال است یا این مسائل پیش پاافتاده مثل لغو کنسرتها ؟؟؟!!! 

دغدغه ی اصلی مردم و مشکلات اصلی کشور رکود اقتصادی تورم بی کاری جوانان تحصیلکرده گرانی کالاهای اساسی مشکلات ازدواج بالا رفتن سن ازدواج بالا رفتن آمارطلاق و .... است یا دوچرخه سواری بانوان و مساله ی لغوکنسرتها ؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!

نیاز اصلی جامعه به نظر شما چیست بحثهای اصلی که رسانه ها و دولت محترم فعلی باید به آنها توجه داشته باشند چیست ؟؟؟ یعنی الان 40 درصد مردان جامعه درحال دوچرخه سوارین و در این امر به زنان مادارد ظلم میشود ؟؟؟ الان اکثرزنان جامعه دوچرخه خریده اند و آماده اند برای دوچرخه سواری و فقط منتظر فرهنگ سازین ؟؟؟

حالا به برجام کاری نداریم حرف بزنیم از برجام به صدتا چیز متهم میشویم و عده ای از دوستان ناراحت میشن خدای ناکرده """""

بحث دخالت اجنبی درامورات داخلی یک طرف قضیه واین حاشیه سازی های دولت و رسانه های حامی دولت و جبهه ی اصلاحات وبه انحراف کشاندن ذهن مردم از مسائل مهم یکطرف دیگر ... رسانه های حامی دولت و اصلاحات رگ خواب این ملت دستشان آمده خوب فهمیده اند چگونه ذهن مردم را از مباحث مهم و اساسی جامعه و کشور به بیراهه و حاشیه سوق دهند تا مردم ازیادببرند فیشهای نجومی دزدی های آشکارازبیت المال و غیرذالک "

اینجوری باید بگیم کلا مردم عادی هرسری بایچیزی سرکارهستند یروز بحث لغوکنسرتهارو تو بوق میکنند یروز هم دوچرخه سواری بانوان البته اینم اضافه کنم درنزدیکی انتخابات هستیم و دولت فعلی نیاز داره به رای مردم اینم ینوع رای جمع کردن است 


نقد مقبره منسوب به کوروش

| پنجشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۲۹ ق.ظ | ۰ نظر

نقدها و بررسی‌ها پیرامون مقبره منسوب به کورش


پایگاه جامع فرق، ‌ادیان و مذاهب_ ایرانیان در گذر تاریخ، نسبت به مقبره‌ای که امروزه قبر کورش هخامنشی نامیده می‌شود، عقیده‌ای دیگر داشتند. ایرانیان این بنا را مربوط به یک زن ملقب به «مادر سلیمان» می‌دانستند (نه کورش هخامنشی)، و مُصرّانه بر این عقیده پافشاری کرده و حتی از ورود مردان به این بنا جلوگیری می‌کردند.[1] از سویی‌ مشهور است که در سال 1809 موریه نخستین شخصی بود که آن مقبره را به کورش نسبت داد. اما جورج ناتانیل کرزن در بررسی‌های خود، متوجه نکته عجیبی شد! او می‌گوید: «اظهار این مطلب نیز حیرت‏‌انگیز است که وقتى‏ به عبارات مربوط کتاب او (موریه) مراجعه نمودم معلوم شد که وى این موضوع را مطرح کرده بود تا خود (آن را) نقض کند!»[2] اما متأسفانه برخی از باستان‌پژوهان غربی (که به جهت اهداف استعماری، از دروغ گفتن اِبایی ندارند) این دیدگاه ضعیف و ناقص را منتشر کردند، و چنان پیرامون این دروغ مانور دادند که امروزه گویی وحی مُنزَل است و کسی حق نقد و مخالفت با این دروغ را ندارد.
دیگر اینکه شاهنامه فردوسی با اینکه زندگینامه شاهان ایران باستان است، لیکن هیچ نامی از کورش و هخامنشیان در آن وجود ندارد. همچنین در دیگر متون ایرانی، کورش نه تنها شاهِ شاهان نیست، بلکه یک فرمانده نظامی و حاکمی دست نشانده از سوی کیانیان (بهمن اردشیر) بود که بر فارس حکومت می‌کرد، و به دستور او بابل (بابیلون) را فتح نمود[3]
اما به راستی، بنایی که امروزه به عنوان مقبره کورش، معرفی می‌کنند، واقعاً مقبره او است؟!
از بسیاری متون تاریخی غربی چنین برمی‌آید که کورش قصد اشغال سرزمین ماساگت‌ها و تصرف ملکه تومیروس (ملکه ماساگت‌ها) را داشت. به همین علت به خاک آن سرزمین تجاوز کرد. و پس از جنایات بسیار، کشته و به دستور ملکه، سر از بدنش جدا شد و به همین علت، بسیاری از تاریخ‌دانان بعید می‌دانند که جسد کورش به پارس بازگشته باشد (چون میان سرزمین ماساگت‌ها و پارس، هزاران کیلیومتر فاصله هست).[4] به هر حال فرض را بر این می‌گیریم که جسد کورش را به پارس بازگردانده باشند (یا او در پارس مُرده باشد). اما ایراداتی که مطرح می‌شود:
- ایراد اول: «اونسیکریتوس» مى‌‏نویسد که مقبره کورش، ده طبقه داشته و قبر کوروش در ردیف بالا واقع بوده است.[5] لیکن مقبره‌ای که امروزه با حیله‌گری به کورش نسبت داده‌اند، 6 پله، یک اتاقک و یک بام دارد! یعنی در مجموع 8 طبقه است، نه 10 طبقه، همچنین مقبره‌‍‌ای که امروزه به کورش نسبت داده می‌شود، نه در ردیف بالای این بنا، بلکه در اتاقک (ردیف 7) قرار دارد. پس این بنا (که امروزه به عنوان مقبره کورش معرفی ‌می‌کنند، نمی‌تواند واقعاً مربوط به کورش باشد).
- ایراد دوم: در منابع تاریخی (در گفتار پلینی و...) آمده است که پاسارگاد و مقبره کورش، در مشرق تخت جمشید قرار دارد و یک مغ نگهبان آن است.[6] برخی از منابع تاریخی از جمله بطلمیوس نیز گفته اند که پاسارگاد در در جنوب شرقی تخت جمشید قرار دارد.[7] (از این دو حرف چنین نتیجه می‌شود که پاسارگاد واقعی در حدفاصل شرقی و جنوب شرقی تخت جمشید بوده است). در حالیکه مقبره مشهور امروزی، در شمال شرقی تخت جمشید قرار دارد. هرچند جورج ناتانیل کرزن تلاش کرده که این ایرادات مهم را کم‌اهمیت جلوه دهد اما وقتی خودش متوجه می‌شود که این ایراد چه اندازه مهم و اساسی است، مدعی می‌شود که شاید منظور بطلمیوس، یک پاسارگاد دیگر بوده است!!!
     
برای‌ مشاهده تصویر در اندازه اصلی‌، روی‌ تصویر کلیک کنید.
- ایراد سوم: پلینی می‌نویسد که رودخانه سی‌تی‌گاگوس به پاسارگاد می‌رسد. جورج ناتانیل کرزن اقرار می‌کند که این رود، همان رودی است که اریان آن را سیتاکوس نامیده و امروزه قره‏‌آقاج نامیده می‌شود و از جنوب دارابگرد سرچشمه می‌گیرد. (نویسنده مقاله در پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب می‌گویم: همین امر نشان می‌دهد که پاسارگاد واقعی باید در حوالی داربگرد –یا بین دارابگرد (جنوب نیریز) و خلیج فارس- باشد، نه در مکانی که امروزه به دروغ پاسارگاد نامیده شده است). جالب است که کرزن در توجیهی تکراری، مضحک و عجیب، اعلام می‌کند: «شاید پاسارگاد دیگرى هم بوده و یا شهرى دیگر که لفظا شباهت به این نام داشت».[8]
- دلیل دیگر، واژه پیسیاشادا است که در کتیبه بیستون آمده است، همچنین واژه‌ای دیگر که در متون تاریخی آمده، واژه پازاراخا. بر اساس نقشه باستانی پرفسور اوپر، پیسیاشادا همان داراب (دارابگرد) و پازاراخا همان فسا (پسا/پاسا) است[9]. هر دو منطقه در جنوب شرقی تخت جمشید قرار دارند و کیلومترها (حداقل 200 کیلومتر) از پاسارگاد امروزی فاصله دارند. و در واقع، پیسیاشادا همان پاسارگاد است که طبق منابع تاریخی، شهر، کاخ سلطنتی و مقبره کورش در آن قرار داشت (که نزدیک شهر فسا است).[10] کرزن در نقد این گفتار، سخنانی ضعیف بیان می‌کند. وی می‌گوید که جلگه فسا، به گونه‌ای نیست که بتواند محل جنگ کورش و آستیاگ بوده باشد! در پاسخ به کرزن می‌گوییم: چه بسا در گذر 2500 سال، سطح زمین فسا دچار تغییراتی شد، چه بسا در گذر این مدت طولانی، ارتفاع تپه‌ای کم یا زیاد شود و چه بسا سطحی هموار، ناهموار شود و بالعکس. گذشته از اینکه منطقه فسا نیز زمین‌های هموار و جلگه‌ای بسیاری داشته و هنوز هم دارد. کرزن می‌گوید که فاصله فسا تا تخت جمشید بسیار زیاد است، او می‌افزاید که پاسارگاد در فسا (پسا) نیست! چون نام پاسارگاد و پارسه (تخت جمشید) پیوسته در کنار هم می‌آید پس باید نزدیک هم باشند. اما فسا نزدیک تخت جمشید نیست! در پاسخ به کرزن می‌گوییم، که نیازی نیست که دو شهر بسیار به هم نزدیک باشند تا نامشان در کنار هم بیاید. مسلمانان نام مکه و مدینه را در کنار هم میآورند، در حالیکه فاصله‌شان بسیار بیشتر از فاصله فسا و تخت جمشید است! کرزن در ادامه بهانه‌تراشی‌هایش می‌گوید که در فسا و دارابگرد، اثری از کاخ‌خای کورش نمانده و نمونه‌ای از خط میخی هخامنشی وجود ندارد! در پاسخ باید به ایشان بگوییم که اولاً خط میخی پارسی پس از کورش اختراع شد!‌ در ثانی چه بسیار آثاری که در گذر زمان از بین رفتند یا زیر خاک مدفون شدند.
کرزن در خاتمه بحث، باز هم اصرار می‌کند که مقبره کورش، همان بنایی است که امروزه به نام پاسارگاد خوانده می‌شود. ولی می‌افزاید که دانشمندان اخیر، نسبت به این قضیه (انتساب مقبره به کورش) اعتراض کرده اند.[11] از جمله دیالافوا (Dieulafoy) معتقد بود که این مقبره در بهترین حالت، مربوط به همسر کورش است![12] (هرچند او هم دلیلی‌ بر این امر نداشت).

پی‌نوشت:

[1]. بنگرید به «تناقض ذاتی پاسارگاد با زیارتگاه اختصاصی بانوان»
[2]. جرج ناتانیل کرزن، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلام على وحید مازندرانى‏، تهران‏: انتشارات علمى و فرهنگى، 1380، ج‏ 2، ص 97
[3]. بنگرید به «عدم تطبیق تاریخی کورش و کیخسرو»، «کورش در نگاه طبری و بلعمی» و «سخن اوستا و ناکامی باستانگرایان در تطبیق اسطوره‌ها با کورش»
[4]. بنگرید به «پیرامون مرگ کورش کبیر»
[5]. جرج ناتانیل کرزن، همان، ج‏ 2، ص 101
[6]. جرج ناتانیل کرزن، همان، ج‏ 2، ص 101 و 107
[7]. جرج ناتانیل کرزن، همان، ج‏ 2، ص 108
[8]. جرج ناتانیل کرزن، همان، ج‏ 2، ص 107
[9]. جرج ناتانیل کرزن، همان، ج‏ 2، ص 108
[10]. جرج ناتانیل کرزن، همان، ج‏ 2، ص 108
[11]. جرج ناتانیل کرزن، همان، ج‏ 2، ص 110
[12]. حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان‏، تهران‏: انتشارات دنیاى کتاب‏، 1375، ج 2، ص 1563.
 

پاسخ به  شبهه 49


حتماً شنیده‌اید که می‌گویند: «فلانی عجب آدم خوبی بود... نور به قبرش ببارد»! این اصطلاحِ نور به قبرش ببارد از کجا آمده؟ از رازهای آرامگاه کوروش بزرگ است... یافته‌های پژوهشگران درباره آرامگاه کوروش بزرگ نشان می‌دهد که کسانی که آنرا ساخته‌اند از نبوغ بسیاری برخوردار بوده‌اند و راز اعداد و دانش ریاضی را می‌دانسته‌اند. می دانیم که پله‌های آرامگاه ۶ پله و در ۴ سو است. مجموع این پلکان ۲۴ تا می‌شود. این ۲۴ اشاره و کنایه از ۲۴ ساعت شبانه روز است. عدد ۴ نیز کنایه از ۴ عنصر طبیعی آب، باد، خاک و آتش می‌باشد. این نکته هم که جای به خاک سپردن کوروش در پلکان هفتم است اشاره به جاودانگی شماره ۷ در نزد ایرانیان دارد و نشان می‌دهد کوروش به ۷ پله رسایی، کمال، امنیت، آرامش، روشنایی و جاودانگی رسیده است. در آرامگاه رو به شرق است و این معنا را دارد که همواره هنگام بر آمدن خورشید بر آرامگاه نور بتابد. اصطلاح «نور به قبرش ببارد» از اینجا سرچشمه می‌گیرد!



و اما جواب


آیا عبارت «نور به قبرش ببارد»، ربطی به مقبره کورش کبیر دارد؟


پیشاپیش از صراحت لهجه و

 ادبیات تندی که در پاسخ آمده است پوزش میطلبم.


💢ضعف هویتی و نقصان شخصیتی در کنار نارسایی‌های عقلانی از مهم‌ترین عوامل دروغگویی و مهمل‌بافی در جوامع بشری است. این کمبودها و کاستی‌ها سبب می‌شود، فرد یا افراد مزبور برای خودنمایی، به هر طناب پوسیده‌ای چنگ‌اندازی کند تا اندکی از عقده‌ها، سرخوردگی‌ها و ناکامی‌هایشان زایل شود. این «متن دروغین و ابلهانه» نیز از آن جمله است که «بافنده» آن به چنان نارسایی‌ها و بیماری‌های ذهنی مبتلا است.


◀️اصلاح نور به قبر فلانی ببارد، از رازهای آرامگاه کورش است! سخنی که در هیچ منبع تاریخی نیامده است، بلکه در قوطی هیچ عطاری هم یافت نمی‌شود. سخنی کاملاً خیالی ناشی از توهمات ذهن سیاه یک بیمار روانی! این افراد گویی عادت کرده‌اند که هر سخن به ظاهر زیبایی را به کورش نسبت دهند و هر تمثیل و تشبیهی را به گور او منتسب سازند.

- عجیب‌تر اینکه ۴ رو (شمال و جنوب و شرق و غرب) داشتنِ یک بنا را نشانه‌ی نبوغ خاص سازنده آن دانسته است!‌ و اگر چنین است، سازنده هر آغُل و طویله و هر چهاردیواری را «نابغه» باید نامید.

- دیگر اینکه مدعی شده‌اند «مقبره کورش ۶ پله دارد». این در حالی است که مقبره مشهور کورش، بنا بر منابع تاریخی، ۹ پله و یک اتاقک در بالا (در مجموع ۱۰ طبقه داشت).


سند: 

☑️جرج ناتانیل کرزن، ایران و قضیه ایران، ترجمه غلام على وحید مازندرانى‏، تهران‏: انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۸۰، ج‏ ۲، ص ۱۰۱

- در ادامه مدعی شد که «کورش در پلکان هفتم به خاک سپرده شد»! این نیز ادعایی است که در هیچ منبع تاریخی نیامده است. بلکه کورش درون یک تابوت طلایی، و آن نیز درون اتاقک بالایی (در طبقه ۱۰ مقبره) قرار داشت. (همان دلیل، در کنار ادلّه فراوان سبب شده است که انتساب این مقبره مشهور به کورش رد شود). و در هر صورت سخنی که در متن، پیرامون عدد ۷ (و هفت مرحله کمال) آمده است، بی‌اهمیت و کذب محض است.

2⃣ - در متن ادعا شده است که ۶ پله در ۴ سو، می‌شود ۲۴ که نماد ۲۴ ساعتِ شبانه روز است! اکنون می‌بینیم که بنا بر منابع تاریخی، مقبره کورش در اصل ۹ پله داشت، که ضرب در ۴ می‌شود ۳۶. به راستی شبانه روز ایرانیان ۳۶ ساعت داشت؟!


- در پایان نیز ادعا کرده است که در مقبره کورش رو به شرق است! در پاسخ باید بگوییم که امروزه ثابت شده است که حیوانات نیز جهت‌های جغرافیایی را تشخیص می‌دهند! عجیب است که این افراد هنوز فرق بین «شرق» و «شمال غربی» را نمی‌دانند! روشن است که در مقبره کورش رو به شمال غربی باز می‌شود، نه مشرق! و لذا هیچ گاه نور به قبر کورش نمی‌بارد!


پاسخ به شبهه 48 کوروش و فاحشه

| پنجشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۲ ق.ظ | ۰ نظر


 متن شایعه




"کوروش کبیر و فاحشه:


کوروش بزرگ به دهی سفر کرد، زنی که مجذوب سخنان او شده بود از کوروش خواست تا مهمان وی باشد. 

کوروش پذیرفت و مهیای رفتن به خانه ی زن شد. 

کد خدای دهکده هراسان خود را به کوروش رساند وگفت : 

<این زن هرزه است به خانه او نروید >!!!! 

کوروش به کدخدا گفت : 

یکی از دستانت را به من بده،،،، 

کدخدا که تعجب کرد ویکی از دستانش را در دستان کوروش بگذاشت، آنگاه کوروش گفت : 

<حالا کف بزن >کدخدا که بیشتر تعجب کرد و گفت : 

<هیچ کس نمی تواند با یک دست کف بزند > 

کوروش لبخندی زد و پاسخ داد : 

هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد!!!! 

مگر اینکه مردان دهکده نیز هرزه باشند. 

برو و به جای نگرانی برای من، 

نگران خودت و دیگر مردان دهکده ات باش!!!!!!! 

و چنین شد افتخار ایران زمین 

انسانیت را از کوروش بیاموزیم نه از عرب".......



 پاسخ شایعه



1 از کوروش بجز منشور منتسب به وی و کتیبه معرفی خود در پاسارگاد ، مکتوبی به جای نمانده است . 


http://www.bartarinha.ir/fa/news/137357 


2 چگونه این داستان با این  جزییات به وی منتسب شده و در کدام منبع می توان آن را یافت ؟! 


3 طبق روال همیشگی که عده ای  سخنان یا داستانهای مشاهیر جهان را به نام کوروش جعل می کنند ، این متن نیز به او تعلق ندارد و در حقیقت داستانی منتسب به "بودا" می باشد ! 


http://www.beytoote.com/fun/fiction-little/beautiful-story-buddha.html


4 جعل سخنان سایر بزرگان و انتساب آنها به کوروش، نه تنها موجب محبوبیت وی نخواهد شد، بلکه موجب تخریب این شخصیت میگردد.


5 پیش از انتشار این قبیل موارد ، بررسی اجمالی متن و تحقیقی مختصر کمک می کند ما از چرخه انتشار شایعات خارج شویم و به دیگران نیز اطلاع رسانی نماییم . 



رضاشاه با ایران چه کرد؟

| سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۱۱ ب.ظ | ۱ نظر


  قابل توجه سلطنت طلب ها که با پولهای بادآورده مردم ایران، قصد دارند دوره پهلوی را به حساب خودشون تطهیر کنند 



  رضاشاه با ایران چه کرد؟



  روزی که بود:


  جنایت و قتل: 


 قتل 200 نویسنده، شاعر، ادیب، منتقد و حتی وزرا و معاونان خود 

از جمله: میرزاده عشقی شاعر و روزنامه نگار مشروطه خواه – فرخی یزدی شاعر آزادی خواه- واعظ قزوینی – کمال الملک نقاش تبعیدی- تیمورتاش وزیر دربار و مرد شماره 2 ایران- سردار اسعد وزیر پست و تلگراف و وزیر جنگ - نصرت الدوله فیروز وزیر عدلیه- علی اکبر داور وزیر دادگستری (در قالب خودکشی) 



  قتل های دسته جمعی: 


 قتل عام و مجروح شدن بیش از 1500 تن از مردم عادی مشهد در مسجد گوهرشاد به جرم اعتراض به بخشنامه‌ی اجباری شدن کلاه‌فرنگی برای ایرانیان 


  کشتار دسته‌جمعی عشایر و قتل و ترور سران ایلیاتی به‌ویژه بختیاری‌ها و قشقایی‌ها - قتل 25 تن از دلیرترین سران قشقایی و بویراحمدی و ممسنی که در طول تاریخ در برابر بیگانگان ایستاده بودند.


 قتل بیش از 24 هزار تن به انحای گوناگون به دست مأموران امنیتی شهربانی رضاخان

(http://www.borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=7617)



  فروش خاک ایران به بیگانگان


  واگذار کردن بخش هایی از حاصلخیزترین و بهترین نقاط خاک ایران به عراق و ترکیه و افغانستان در پیمان سعدآباد:

  تقسیم آب هیرمند با مدیریت انگلیسی‌ها بین تهران و کابل در 1317و جدا شدن «دشت ناامید» به‌ مساحت سه هزار کیلومتر از ایران و خارج شدن سرچشمه‌ی هیرمند از دسترس ایران و تبدیل سیستان و بلوچستان آباد به ریگزار 


 واگذاری ارتفاعات استراتژیک آرارات به ترک‌ها

 واگذاری کل اروند رود به عراق

 واگذاری دهکده زیبای فیروزه در شمال شرقی ایران به روسها (الان یه منطقه توریستی جزء ترکمنستانه) 

 حمله و دست درازی ترک‌ها در جند نوبت به خاک ایران و تصرف مناطق «بولاغ‌باشی»، «جوزر»، «قوری‌گل»، روستاهای «سیرو» و «سرتیک» و برخی مراتع متعلق به کردهای «جیکانلو»

(http://velayati.ir/fa/news/789/%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D9%86%DA%AF%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87-%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87-%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D9%88%D9%84-%DA%A9%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D8%A7%DA%A9-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D8%AF%D8%A7-%D8%B4%D8%AF)



 روزی که رفت: 


 یک روز نتوانست در برابر دشمن مقاومت کند و دستور تخلیه پادگانها را داد. 


  کل ایران در اشغال متفقین بود.


ده نکته بسیار مهم و پر سود از کتاب دو قرن سکوت عبدالحسین زرین کوب


از جملۀ کتاب هایی که اسلام ستیزان به عنوان نقل مجالس در میان خود می گردانند و به آن افتخار می کنند، کتاب دو قرن سکوت جناب عبدالحسین زرینکوب می باشد. البته زرینکوب و کتابش برای ما در مقام حجیت نیست، اما از آنجایی که اسلام ستیزان آن را قبول داشته و چه بسا برای شبهه پراکنی از آن استفاده می کنند. در نتیجه تصمیم گرفتیم که 10 اعتراف مهم از این کتاب را استخراج کنیم🔍


1⃣پشت کردن مردم به حکومت و آیین 

زرتشت!

«در ولایاتی مانند ری و قومس و اصفهان و جرجان و طبرستان مردم جزیه را می پذیرفتند، اما به جنگ آهنگ نداشتند و سببش آن بود که از بس دولت ساسانیان دچار بیدادی و پریشانی بود، کس به دفاع از آن علاقه و رغبتی نداشتند.» [1]


2⃣سقوطی که راه گریزی نداشت!

«باری آیین زرتشت، در پایان دورۀ ساسانی، بر اثر بدعت های دینی و درنتیجه فساد و انحطاط موبدان ضعیف گشته بود. نفوذ آیین عیسی و بودا نیز از دو جانب شرق و غرب، آن را در میان گرفته بود و هر روز ضعیف ترش میکرد! شاید اگر اسلام از راه جزیرة العرب نمی رسید، آیین زرتشت در برابر نفوذ این دو دین خود را یکسره باخته بود.» [2]


3⃣کمی از انوشیروان عادل بشنویم.

«با کشتار شگفت انگیز و بی شفقتی که خسرو انوشیروان از پیروان مزدک کرد، موبدان گمان بردند که آیین پسر بامداد یکسره از جهان بر افتاد، اما این گمان درست در نیامد و آیین مزدک حتی پس از سقوط ساسانیان باقی ماند.» [3]


4⃣سربازان وفادار یزدگرد!!

«در حقیقت وقتی سعد به مدائن در آمد، مدافعان، آن را فرو گذاشته و رفته بودند. ایوان را لشکریان یزدگرد خود در هنگام گریز غارت کرده بودند، اما فاتحان آنها را دنبال کردند و مال های غارتی را از آنها باز ستاندند.» [4]


5⃣بار سنگین مخارج بر دوش کشاورزان و پیشه وران!

«بدینگونه سپاهیان یاغی و روحانیون فاسد را پروای مملکت داری نبود و جز سودجویی و کامرانی خویش اندیشه ای دیگر نداشتند. پیشه وران و کشاورزان نیز، که بار سنگین مخارج آنان را بر دوش داشتند در حفظ این اوضاع سودی گمان نمی بردند، بنابراین مملکت بر لب بحر فنا رسیده بود...» [5]


6⃣نقشۀ دستگیری پیامبر!!

«گفته اند که پرویز از خشم و نخوت، نامۀ پیامبر را پاره کرد و بباذان فرماندار یمن نوشت که این عرب گستاخ را بند برنهد و نزد او فرستد. خشم پرویز از این بود که این مرد تازی، با اینکه از بندگان اوست چگونه جسارت کرده است و باو پیغام و نامه ای چنین نوشته است.» [6]



7⃣پیامی تازه با محوری زیبا!

«پیام تازه ای که محمد خود را حامل آن می دانست، همۀ جهان را به برابری و نیکی و برادری می خواند، و از شرک و نفاق و جور و بیداد نهی می کرد. نه همان اعراب که زندگی شان یکسره در جور و تطاول و شرک و فساد می گذشت، بلکه ایران و روم نیز که رسم و آیین دیرینشان دستخوش اختلاف و تعصب روحانیون گشته بود، در آن روزگاران به چنین پیام دل نشینی نیاز داشتند و آن را مژدۀ رهایی و نجات تلقی میکردند.» [7]


8⃣حکمت عدالت فنمت رسیخ البال!

«در روزگاری که مردم ایران خسروان خویش تا درجۀ خدایان می پرستیدند و با آنها از بیم و آزرم رویاروی نمی شدند و اگر نیز به درگاه می رفتند ینام در روی می کشیدند، چنانکه در آتشگاه ها رسم بود، عربان ساده دل وحشی طبع با خلیفۀ پیامبر خویش، که امیر آنان بود، در نهایت سادگی سلوک می کردند. خلیفه با آنان در مسجد می نشست و رأی میزد...» [8]


9⃣اسلام پذیری ایرانیان!

«بسیاری از ایرانیان، از همان آغاز کار دین مسلمانی را با شور و اشتیاق پذیرفتند. دین تازه ای که عربان آورده بودند، از آیین نیاکان خویش برتر می یافتند و ثنویت مبهم و تاریک زرتشتی را برابر توحید محض و بی شایبۀ اسلام شرک و کفر می شناختند.» [9]


🔟مسلمانان فاتح چگونه بودند؟

«این اعراب که جای خسروان و مرزبانان پرشکوه و جلال ساسانی را می گرفتند، مردم ساده و بی پیرایه ای بودند که جز جبروت خدا را نمی دیدند. خلیفۀ آنها که در مدینه می زیست از آن همه تجمل و تفنن که شاهان جهان را هست، هیچ نداشت و مثل همۀ مردم بود. آنها نیز که از جانب او در شهر ها و ولایت های تسخیر شده به حکومت می نشستند و جای مرزبانان و کنارنگان پادشاهان ساسانی بودند، زندگی سادۀ فقر آلود زاهدانه یا سپاهیانه داشتند.» [10]


نویسنده: «رد شبهات ملحدین»

۹۵/۴/۳۰

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

پی نوشت ها:

[1] دو قرن سکوت، عبدالحسین زرین‌کوب خوانساری، ص 64

[2] همان، ص 253

[3] همان، ص 248

[4] همان، ص 51

[5] همان، ص 38

[6] همان، ص 42

[7] همان، ص 41

[8] همان، ص 66-65

[9] همان، ص 243

[10] همان، ص 65


محمد امین محمد زاده


چند سوال مهم از کوروش پرستان درباره ذوالقرنین

| سه شنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۲۲ ب.ظ | ۲ نظر

 

چند سوال مهم از کوروش پرستان درباره ذوالقرنین 


 کوروش پرستان معتقدند ذوالقرنین مورد ادعای قرآن همان کوروش و برای اثبات ادعای خود به منابع دینی استناد می کنند . با توجه به مندرجات عهد عتیق و قرآن ، ذوالقرنین فردی صالح ، دیندار ، مومن و یکتاپرست است و هدفش ترویج فرهنگ یکتاپرستی و دعوت به آزادگی است .


 با توجه به مواردی که اشاره شد هیچ شک و شبهه ای در مورد اعتقاد ذوالقرنین  وجود ندارد .


 برفرض اینکه  کوروش همان ذوالقرنین باشد کوروش پرستان به این سوالات پاسخ دهند :


1. چرا کوروش پرستان به ادیان الهی احترام نمی گذارند و دائما سر ستیز با آنها دارند ، مگر قرآن ذوالقرنین را معرفی نکرده است؟


2. چرا کوروش پرستان از ذوالقرنین که فردی مومن و یکتاپرست و درستکار بود تبعیت نمی کنند و از او الگو برداری نمی کنند؟ 


3. بر فرض اینکه کوروش همان ذوالقرنین باشد! ، چرا طرفداران کوروش به جای تشویق به دینداری و یکتاپرستی ، با آن مخالفت می کنند و دائما دم از خرد و انسان محوری می زنند؟


4. دلیل گرایش کوروش پرستان به سمت  خداناباوران و آتئیسم چیست؟  مگر ذوالقرنین به خداوند متعال دعوت نمی کرد؟ این تضادها در رفتار کوروش پرستان چه دلیلی دارد ؟


5. طبق آیات قرآن ذوالقرنین به قیامت و معاد اعتقاد داشته است و وعده روز جزا و بهشت و جهنم می دهد ، اگر نگوییم او مسلمان بوده ، حداقل مانند تمام ادیان به آخرت و حیات بعد از مرگ ایمان داشته است ، آیا کوروش پرستان به زندگی و حیات بعد از مرگ اعتقاد دارند ؟ 


6. کوروش پرستان برای اینکه به ادعای خود جامه عمل بپوشانند به تفسیر المیزان استناد می کنند ، اگر تفسیر المیزان را که بر گرفته از قرآن است قبول دارید ! چرا از سایر مطالب آن حرفی به میان نمی آورید؟ اگر واقعا المیزان را قبول دارید چرا آن را وسیله هدایت خود قرار نمی دهید؟ 


7. در تمام آیات سوره #کهف نشانه های هدایت و بندگی در برابر خداوند موج می زند ،  چرا کوروش پرستان برای اثبات حقانیت خود گزینشی عمل میکنند ؟ اگر دنبال هدایت و صراط مستقیم هستند ! چرا از #قرآن به آن عظمت، فقط در میان نکات مبهم ، که احتمال می دهند به نفعشان است دنبال سر نخ می گردند؟


8. پاسخ این سوالات بسیار ساده است ، به شرطی که پاسخ دهنده با انصاف باشد ، و در آن تامل کند ، اگر واقعا کوروش پرستان هدفشان انسانیت و ترویج یکتاپرستی است نباید رفتارهایشان با قرآن و ذوالقرنین تناقض داشته باشد .


9. با توجه به برداشت های متفاوت از جانب باستانگرایان و آتئیست ها میتوان این نتیجه را برداشت کرد ، که خود آنها هم می دانند کوروش یکتاپرست نبوده و نیست،  فقط می خواهند از قرآن کریم و تفسیر بزرگان به عنوان ابزاری برای پیشبرد اهداف خودشان استفاده کنند ، وگرنه اینقدر گزینشی و شبهه گرایانه به موضوع نمی پرداختند ، اگر خلاف این است برای ما اثبات کنند و دلیل دشمنی با اسلام و دین را روشن سازند.



 رحمت خداوند بر آن کسی که خوب بیندیشد و خوب بفهمد و خوب رفتار کند.



به بهانه های جور وا جور تو را از عرب بیزار کردند!!!

هدف آنها فقط پیامبرت (ص) بود,,

نه عربهای سعودی وهابی که خودشان ساپورت میکنند!!!

مدام میگویند عربی حرف نزنید!!؟ و ننویسید!!!

شما ایرانی هستید آریایی هستید... 

ایرانی و اریایی حرف بزنید و پارسی بنویسید

اما یکبار هم جلوی زبان انگلیسی که در دهانمان بیشتر از عربی جاری ست!!! را گرفتند!!!؟؟

اصلا میتوانند در شبکه هایشان از غربی ها بد بگویند!؟؟

دیگر کی به آنها جا دهد!!!

عید غدیر و قربان را تحقیر میکنند,

اما جلوی کریسمس و ولنتاین و....را نمیگیرند!!!

 آریایی بودن آنها فقط برای عرب هاست نه غربی ها!!!

درحالی که اریایی ها هزار سال با غربی ها جنگیدند نه عربها


 شما را تحریک میکنند, که عرب با حمله و زور آنها را مسلمان کردند!!!

و شما را به روح آریایی تان تحریک میکنند که انتقام بگیرید…

اما شما حتی حاضر به مطالعه کتاب و منبع هم نیستید!!

تا بدانید در زمان ساسانیان آنقدر اوضاع بهم ریخته بود و مردم از آنها ناراضی بودند,

که اگر اسلام هم نمیامد,

دین دیگری مثل مسیحیت جایگزین میشد!!!

و آنها به زور مسلمان نشدند, بروید بخوانید!!!

که این بزرگترین توهین به ایرانیهاست که بگوییم به زور و تجاوز به زنانشان، مسلمان شدند؟! یعنی از روی ترس و بی غیرتی؟! 

دریغا بر این همه جهل و بی خبری! و تحریف روشن تاریخ...

چطور میشود به زور مسلمان شد و این همه به اسلام خدمت کرد؟! این همه عاشق اسلام شد؟! 

چطور ملتی که هزار سال با لشکر تا دندان مسلح روم و یونان و...جنگید و لحظه ای تسلیم نشد دربرابر لشکر عرب ذلیل شد و شکست خورد و فرار کرد درحالی که لشکر روم و یونان هزار بار قدرتمند تر از لشکر اعراب پا برهنه بود

چطور روشن ترین حقیقت تاریخ ایران را انکار می کنند. یعنی اینکه: 

ما ایرانی ها عاشق اسلام شدیم.  مثل خیل عظیم مسلمانان در بقیه کشورها.


 نگذارید باورتان را هدف بگیرند فقط بخاطر کم مطالعه بودنتان!!!

اسیر چه شدی!!؟

فقط بخاطر کلاس و مد و به به و چه چه چند بهائی و وهابی که خود را آتئیست می خوانند,

شدی ضد اسلام و قرآنت تا دیگران مدحت کنند!!!

این روشنفکری نیست. این اوج تاریکی است..