بیا تا بدانیم

(تاریخی،سیاسی،مذهبی،فرهنگی)

بیا تا بدانیم

(تاریخی،سیاسی،مذهبی،فرهنگی)

۹۱ مطلب با موضوع «تاریخی» ثبت شده است


 آنچه نباید از بوسنی بدانیم!


خاطرات سردار حاج سعید قاسمی از بوسنی - 1993



🔹 سالگرد فاجعه قتل عام هفت هزار مسبمان سربرنیتسا در بوسنی است. مردمی که به نیروهای سازمان ملل پناه برده بودند اما به یکباره خود را در محاصره صربها یافتند. اینها خاطرات سال 1372 سردار حاج سعید قاسمی از بوسنی است.


🔸خمینی بابای ماست

در مملکتی که 50 سال زیر چکمه کمونیستها بوده، امروز هر جا عکس امام را نشان بدهی می گوید: «مویِ ددو! »

خمینی بابای ماست! کسی این را می‌گوید که به حسب قیافه می‌گویی این دیگر چیست؟ پانکی هایی که پانکی های ما باید در برابر اینها بوق بزنند. زنهایشان هم زیاد مقید به حجاب نیستند الّا موقع نماز و قرآن.


🔹جلیقه‌ها برای شما

همه شهر محاصره شده بودند. از یک مسیر صعب العبور، با یک مصیبتی رفتیم آنجا، پنج تا جلیقه ضد گلوله داشتند. گفتند: «شما ایرانی هستید، ما خیلی عشق و ارادت به شما داریم. اینها را شما بپوشید طوری‌تان نشود.»


🔸یا آزادی یا شهادت

خمپاره سفیر میکشد و روی سقف خانه ها می آید. خط مسلمانها با صربها 300 متر فاصله دارد. گاهی دقیقه ای 10 تا گلوله، از انواع و اقسام، روی خانه ی مردم می آید. گفتم: «شما که راه عقب رفتن دارید، لااقل زن و بچه را ببرید عقب.» می گویند: «کجا برویم؟ ما مسلمانیم! اینجا می مانیم، یا همه شهید می شویم یا منطقه را آزاد می کنیم.»


🔹نماز جمعه زیر خمپاره

جمعه شد، گفتند: «امروز نماز جمعه داریم، نمی آیید؟» گفتم: «مگر شما توی این شرایط که الان خمپاره می‌زنند نماز؟ هم می خوانید؟ حماقت محض است اینقدر آدم را یکجا جمع بکنید.»

رفتیم مسجد، شیشه ها همه درب و داغان، مردم نشسته اند و افندی (روحانی) رفته بالا و دارد آیات جهاد می خواند.

پشت سر این که نماز تمام شد دشمن خمپاره زد و تلفات و زخمی و شهید گرفت. هفته بعد دو برابر هفته قبل جمعیت آمده بودند. اینها چیزهایی است که در تصویر پرده های تلویزیونی نمی آید و شما نباید بدانید.


🔸از بوسنی تا ایران جمهوری اسلامی

این فیلم هایی که رادیو تلویزیون آمریکا برای بوسنی ها پخش می کند، اگر ما ده دقیقه نگاه کنیم همه چپ می کنیم. علی رغم این، تحولی در اینها ایجاد شده که روی در و دیوارشان شعار نوشتند که «از بوسنی تا ایران، جمهوری اسلامی.»


🔹میخواهیم حسین فهمیده باشیم

یک بار به ما گفتند: «این پولهای شما چه جوری اند؟» یک صد تومنی از جیبم در آوردم. یکی از آنها داخل پول را نگاه کرد و گفت: «سعید این کیه؟» گفتم: «شهید حسین فهمیده سیزده ساله که نارنجک به خودش بسته و رهبر گفته که این رهبر ماست، به من رهبر نگویید.» گفت: «ما وصف حالش را شنیده ایم. خیلی دوست داریم مثل او باشیم، بیایید به ما آموزش بدهید.» بعد هم هر چی صد تومنی داشتم گرفتند. ازآن روز گیر دادند که باید از این پیشانی بندی که روی سر شهید فهمیده است برای ما درست کنی. تسبیح و پارچه سبز روبانی را که انداخت گفت: «سعید، این نشان میدهد که ما مسلمانیم؟»


 

🔹اهل سنت به سبک بوسنی

یک نفر به من گفت: «میگن اینها سنی هستن.» در خیابان داشتیم می رفتیم، یک خانمی همین که قیافه ما را دید، پرسید: ایرانی هستید؟ گفتیم: بله. گفت: بفرمایید قهوه، رفتیم. در کل خانه یک تابلو بود. همین که چشمم به تابلو افتاد به همان رفیق گفتم: «تابلو را ببین. اینهایی را که می گویی سنّی هستند نگاه کن.» رویش نوشته شده بود «سیف الله القادر علی بن ابی طالب». 

هفته بعد در خیابان یک خمپاره سفیر کشید. دیدم دختری جیغ میزند که: «مایکا، مایکا!» مامان، مامان. آمدم دیدم خمپاره وسط چهار نفر خورده. بالای سر خانمی که دخترش جیغ میزد آمدم، دیدم همان خانمی است که قهوه مهمانمان کرده بود. آقا سید رضوی آنجا شروع کرد قرآن خواندن، آن خانم گریه میکرد، طوری که انگار قرآن تازه نازل شده است چیزهایی زمزمه میکرد. آخرین لحظات وداعش. با خودم گفتم خدایا ما سنی باشیم و اینجوری بتوانیم بمیریم.


🔸بند دوم اساسنامه

از ترکیه 60، 70 نفر آمده اند. می پرسی شما اینجا چکار می کنید؟ جواب می دهد: «مگر ایرانی نیستی؟» می گویم چرا! میگوید: «امام خامنه ای تکلیف کرده که ما بیاییم اینجا بجنگیم.» سنش هم هفده هجده سال بیشتر نیست. بعد یک اساسنامه نشان می دهد و می گوید: «ما بچه حزب اللهی های آنجا هستیم.» در بند دوم اساسنامه تشکیلاتی شان نوشته بود: «کسی که به خمینی اعتقاد ندارد مسلمان نیست.»


🔹دخترم را ببرید ایران

طرف صاحب هتل بود. یک دختر بچه ده ساله دارد، به من گفت: «تو رو خدا دارید می روید ایران، این دختر را با خودتان ببرید، هر چقدر مخارجش باشد می دهم برود آنجا علم دین یاد بگیرد، هفت هشت سال دیگر بفرستید بیاید، ما احتیاجش داریم.»



افسانه ی کتابسوزی اعراب در ایران 


از جمله مسائلی که لازم است در روابط اسلام و ایران مطرح شود مسأله ی کتابسوزی در ایران وسیله ی مسلمین فاتح ایران است. در حدود نیم قرن است که به طور جدی روی این مسأله تبلیغ می شود، تا آنجا که آنچنان مسلّم فرض می شود که در کتب دبستانی و دبیرستانی و دانشگاهی و بالأخره در کتب درسی که جز مسائل قطعی در آنها نباید مطرح گردد و از وارد کردن مسائل مشکوک در اذهان ساده ی دانش آموزان و دانشجویان باید خودداری شود، نیز مرتب از آن یاد می شود...


در اطراف این مسأله که واقعاً در ایران کتابخانه ها بوده و تأسیسات علمی از قبیل دبستان و دبیرستان و دانشگاه وجود داشته و همه به دست مسلمانان فاتح به باد رفته است، آن اندازه گفته و نوشته اند که برای برخی از افراد ایرانی که خود اجتهادی در این باب ندارند کم کم به صورت یک اصل مسلّم در آمده است...


عده ای دیگر طوطی وار می گویند «فاتحین عرب کتابخانه ی ملی ما را آتش زدند و تمام تأسیسات علمی ما را بر باد دادند» ، بهتر بود تعیین می فرمودند که آن کتابخانه ی ملی در کجا بوده؟ در همدان بوده؟ در اصفهان بوده؟ در شیراز بوده؟ در آذربایجان بوده؟ در نیشابور بوده؟ در تیسفون بوده؟ در آسمان بوده؟ در زیر زمین بوده؟ در کجا بوده است؟ 

چگونه است که ایشان ... این جمله ها را تکرار می فرمایند، از کتابخانه ای ملی که به آتش کشیده شد اطلاع دارند اما از محل آن اطلاع ندارند؟ 


نه تنها در هیچ مدرکی چنین مطلبی ذکر نشده و با وجود اینکه جزئیات حوادث فتوحات اسلامی در ایران و روم ضبط شده، نامی از کتابخانه ای در ایران اعم از اینکه به آتش کشیده شده باشد و یا به آتش کشیده نشده باشد در هیچ مدرک تاریخی وجود ندارد، بلکه مدارک خلاف آن را ثابت می کند؛ مدارک می گویند که در حوزه ی زردشتی علاقه ای به علم و کتابت نبوده است. 


جاحظ هر چند عرب است ولی تعصب عربی ندارد، به دلیل اینکه علیه عرب زیاد نوشته است و ما عن قریب از او نقل خواهیم کرد.

 وی در کتاب المحاسن والاضداد می گوید: 

«ایرانیان علاقه ی زیادی به نوشتن کتاب نداشتند، بیشتر به ساختمان علاقه مند بودند» . 

در کتاب تمدن ایرانی به قلم جمعی از خاور شناسان تصریح می کند به عدم رواج نوشتن در مذهب زردشت در عهد ساسانی.


محققان اتفاق نظر دارند حتی تکثیر نسخ اوستا ممنوع و محدود بود. 

ظاهراً وقتی اسکندر به ایران حمله کرد، از اوستا دو نسخه بیشتر وجود نداشته است که یکی در استخر بوده و به وسیله ی اسکندر سوزانیده شده است.


نظر به اینکه درس و مدرسه و سواد و معلومات در آیین موبدی منحصر به درباریان و روحانیان بود و سایر طبقات و اصناف ممنوع بودند، طبعاً علم و کتاب رشد نمی کرد، زیرا معمولاً دانشمندان از طبقات محروم برمی خیزند نه از طبقات مرفه. 

موزه گرزاده ها و کوزه گرزاده ها هستند که بوعلی و ابوریحان و فارابی و محمد بن زکریای رازی می شوند نه اعیان زادگان و اشراف زادگان. 

و بعلاوه، همان طور که مرحوم دکتر شفق یادآور شده است این دو طبقه هم در عهد ساسانی هر یک به گونه ای فاسد شده بودند و از طبقه ی فاسد انتظار آثار علمی و فرهنگی نمی رود.(1)



اساساً تاریخ وجود کتابخانه ای را در ایران ضبط نکرده است، برخلاف کتابخانه ی اسکندریه که وجود چنین کتابخانه ای در سالهای میان سه قرن قبل از میلاد تا حدود چهار قرن بعد از میلاد قطعی تاریخ است. 


اگر در ایران کتابخانه هایی وجود می داشت، فرضاً سوختن آنها ضبط نشده بود، اصل وجود کتابخانه ضبط می شد خصوصاً با توجه به اینکه می دانیم اخبار ایران و تاریخ ایران بیش از هر جای دیگر در تواریخ اسلامی وسیله ی خود ایرانیان یا اعراب ضبط شده است.


دیگر اینکه در میان ایرانیان یک جریان خاص پدید آمد که ایجاب می کرد اگر کتابسوزی در ایران رخ داده باشد حتماً ضبط شود و با آب و تاب فراوان هم ضبط شود و آن جریان شعوبیگری است.


شعوبیگری هر چند در ابتدا یک نهضت مقدس اسلامی عدالتخواهانه و ضدتبعیض بود، ولی بعدها تبدیل شد به یک حرکت نژادپرستانه و ضدعرب. ایرانیان شعوبی مسلک، کتابها در مثالب و معایب عرب نوشتند و هرجا نقطه ی ضعفی از عرب سراغ داشتند با آب و تاب فراوان می نوشتند و پخش می کردند؛ جزئیاتی از لابلای تاریخ پیدا می کردند و از سیر تا پیاز فروگذار نمی کردند.


اگر عرب چنین نقطه ی ضعف بزرگی داشت که کتابخانه ها را آتش زده بود خصوصاً کتابخانه ی ایران را، محال و ممتنع بود که شعوبیه که در قرن دوم هجری اوج گرفته بودند و بنی العباس به حکم سیاست ضداموی و ضدعربی که داشتند به آنها پروبال می دادند درباره اش سکوت کنند، بلکه یک کلاغ را صدکلاغ کرده و جار و جنجال راه می انداختند، و حال آنکه شعوبیه تفوّه به این مطلب نکرده اند و این خود دلیل قاطعی است بر افسانه بودن قصه ی کتابسوزی ایران.


تصدیق می کنم که اگر قصه ی کتابسوزی صرفاً به عنوان یک حادثه ی تاریخی در محیط تحقیق بخواهد بررسی شود نیازی به اینهمه تفصیل ندارد، اما خواننده ی محترم باید توجه داشته باشد که این داستان را از محیط تحقیق و جوّ بررسی علمی خارج کرده و از آن یک «سوژه» برای «تبلیغ» ساخته اند. 


برای محققین بی طرف اعم از مسلمان و غیرمسلمان، بی اساسی این داستان امری مسلّم و قطعی است ولی گروههایی که به نوعی خود را در تبلیغ این قصه ذی نفع می دانند دست بردار نیستند، کوشش دارند از راههای مختلف این داستان را وسیله ی تبلیغ قرار دهند. 

تبلیغ کتابسوزی در ایران و در اسکندریه تدریجاً به صورت یک «دستور» و یک «شیوه ی حمله» درآمده است.(2)



ابن خلدون در فصل «العلوم العقلیة و اصنافها» (از مقدمه ی تاریخش) گوید: وقتی کشور ایران فتح شد کتب بسیاری در آن سرزمین به دست تازیان افتاد. سعد بن ابی وقاص به عمربن الخطاب در خصوص آن کتب نامه نوشت و در ترجمه کردن آنها برای مسلمانان رخصت خواست. عمر بدو نوشت که آن کتابها را در آب افکند، چه اگر آنچه در آنهاست راهنمایی است خدا ما را به رهنماتر از آن هدایت کرده است، و اگر گمراهی است خدا ما را از شر آن محفوظ داشته. 

بنابراین آن کتابها را در آب یا در آتش افکندند و علوم ایرانیان که در آن کتب مدون بود از میان رفت و به دست ما نرسید.   


ابن خلدون خود یک مورخ و مؤلف تاریخ عمومی است، بنابراین اگر به ضرس قاطع اظهار نظر کند ولو مدرک نشان ندهد باید گفت سند و مأخذی در کار بوده است.


ولی متأسفانه ابن خلدون نیز اظهار نظر نکرده و به صورت فعل مجهول بیان کرده است. او هم سخن خود را با جمله ی «و لقد یقال» آغاز کرده است (همانا چنین گفته می شود) . 

بعلاوه، ابن خلدون در صدر سخنش جمله ای اضافه کرده که بیشتر موجب ضعف قضیه می شود. او بعد از آنکه طبق اصل اجتماعی خاص خودش (که مورد قبول دیگران نیست و آن اینکه هر جا که ملک و عمران گسترش یافته باشد علوم عقلی خواه ناخواه گسترش می یابد) نتیجه می گیرد که در ایران که ملک و عمران گسترش عظیم یافته بوده است نمی تواند علوم عقلی گسترش نیافته باشد، می گوید:

«و همانا گفته می شود که این علوم از ایرانیان به یونانیان رسید آنگاه که اسکندر دارا را کشت و بر ملک کیانی تسلط یافت و بر کتابها و علوم بی حد و حصر آنها استیلا یافت و چون سرزمین ایران فتح شد و در آنجا کتب فراوان دیدند، سعد وقاص به عمر نامه نوشت. ...».


چنانکه می دانیم اینکه اسکندر از ایران کتابهایی به یونان برده باشد و بعد از فتح ایران به دست اسکندر یونانیان به علوم تازه ای دست یافته باشند، مطلبی است از ظاهر عبارت ابن خلدون شاید بشود استفاده کرد که می خواسته اند مدعی شوند همه ی علوم یونان از ایران است، در صورتی که می دانیم اسکندر در زمان ارسطو به ایران حمله کرد و تمدن و فرهنگ یونان در آن وقت در اوج شکوفایی بود.


مطلب دیگر این است که آنچه تا کنون از ابن خلدون نقل شده از مقدمه ی اوست که کتابی است فلسفی و اجتماعی. 

تا کنون ندیده ایم که این مطلب را کسی از خود تاریخ او که به نام العبر و دیوان المبتدأ والخبر است نقل کرده باشد. 

ابن خلدون اگر برای این قصه ارزش تاریخی قائل بود، باید در آنجا نقل کرده باشد.(3)



بدون شک در ایران ساسانی آثار علمی و ادبی کمابیش بوده است. 

بسیاری از آنها در دوره ی اسلامی به عربی ترجمه شد و باقی ماند و بدون شک بسیاری از آن آثار علمی و ادبی از بین رفته است ولی نه به علت کتابسوزی یا حادثه ای از این قبیل، بلکه به این علت طبیعی و عادی که هرگاه تحولی در فکر و اندیشه ی مردم پدید آید و فرهنگی به فرهنگ دیگر هجوم آورد و افکار و اذهان را متوجه خود سازد، به نحو افراط و زیانبار فرهنگ کهن مورد بی مهری و بی توجهی واقع می گردد و آثار علمی و ادبی متعلق به آن فرهنگ در اثر بی توجهی و بی علاقگی مردم تدریجاً از بین می رود.


نمونه ی این را امروز در هجوم فرهنگ غربی به فرهنگ اسلامی می بینیم. فرهنگ غربی در میان مردم ایران «مد» شده و فرهنگ اسلامی از «مد» افتاده است، و به همین دلیل در حفظ و نگهداری آنها اهتمام نمی شود. 


نسخه های با ارزشی در علوم طبیعی، ریاضی، ادبی، فلسفی، دینی در کتابخانه های خصوصی تا چند سال پیش موجود بوده و اکنون معلوم نیست چه شده و کجاست. 

قاعدتاً در دکان بقالی مورد استفاده قرار گرفته و یا به تاراج باد سپرده شده است. 

مطابق نقل استاد جلال الدین همایی، نسخه های نفیسی از کتب خطی که مرحوم مجلسی به حکم امکاناتی که در زمان خود داشت از اطراف و اکناف جهان اسلامی در کتابخانه ی شخصی خود گرد آورده بود، در چند سال پیش با ترازو و کش و من به مردم فروخته شد.


علی القاعده هنگام فتح ایران کتابهایی که بعضی از آنها نفیس بوده، در کتابخانه های خصوصی افراد وجود داشته است و شاید تا دو سه قرن بعد از فتح ایران هم نگهداری می شده است، ولی بعد از فتح ایران و اسلام ایرانیان و رواج خط عربی و فراموش شدن خط پهلوی که آن کتابها به آن خط بوده است، آن کتابها برای اکثریت قریب به اتفاق مردم بلااستفاده بوده و تدریجاً از بین رفته است. اما اینکه کتابخانه یا کتابخانه هایی بوده و تأسیسات علمی وجود داشته است و اعراب فاتح هنگام فتح ایران آنها را به عمد از بین برده باشند افسانه ای بیش نیست.(4)


(1)

گزیده ای از مجموعه آثار شهید مطهری . ج14، ( از صفحات 274 تا 312 )


(2)

 گزیده ای از مجموعه آثار شهید مطهری. ج14، ( از صفحات 274 تا 312 )


(3)

 گزیده ای از مجموعه آثار شهید مطهری. ج14، ( از صفحات 274 تا 312 )


(4)

 گزیده ای از مجموعه آثار شهید مطهری. ج14، ( از صفحات 274 تا 312 )


 

اعراب مسلمان در کمتر از 20 سال بر نیمی از جهان شناخته شده ان روز وارد شدند


باستانگرایان مدعی میشوند که اعراب با نیزه تازیانه و شمشیر مسلمانی را به ایران اوردند و نیز میگویند جنگهای ایران و روم صدها سال طول کشید و از زمان کورش تا به روزگار ظهور اسلام صدای برخورد شمشیر ها در ایران قطع نشده بود.

 آیا مردمی که 1200 سال با تمام تمدنهای شناخته شده زمان خود جنگیده اند ولی تسلیم هیچ کس، برای دورانی دراز نشده بودند، چگونه در زمانی کوتاه، چنانچه میگویند، بیگانگانی بی منزلت و تمدن ، چون اعراب مسلمان را بخود پذیرفتند و پس از 1400 سال هنوز نیز میپذیرند.


آیا در ضربه شمشیردعرب کدام نیرو پنهان بود که در شمشیر هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان و مقدونیان و رومیان و مغولان و تیموریان یافت نمیشد!؟


اگر باستانگرایان بجای توسل به اسناد جعلی نادرست، بجای نشستن. و اشک تمساح ریختن و بجای استفاده از کلمه شمشیر از واژه ایمان و اگاهی استفاده کنند انگاه درک تمام  تاریخ اسلام و اسلام در ایران ، برای آنان و دیگر هماندیشانشان سهل و میسر خواهد شد و نیاز به گریستن بیش از این بر احوال پریشان خویش را نخواهند داشت



 تاثیر کورش گرایی و کوروش پرستی بر تضعیف ایران و گسترش تفرقه میان مردم(1)


◀️کورش‌پرستان و نیز زرتشتی‌زدگانی که دم خودشان و دم کورش را به ایران بسته‌اند، بدانند نمی‌توان انتظار داشت که عده‌ای مرتباً و به نام ایران جعلیات تاریخی ببافند و دیگران به آنان احسنت و مرحبا بگویند تا ایران صدمه نبیند.

 ایران و هیچ کشوری از راستی و واقعت‌های تاریخی آسیب نمی‌بیند، بلکه از دروغ آسیب می‌بیند.

 این منطقی نیست که عده‌ای در پوست ایران‌دوستی،  غلوهای تاریخی بسازند و سپس انتظار داشته باشند کسی جواب آنها را ندهد تا «ایران تضعیف نشود». مگر بنیان و استحکام ایران بر پایه دروغ و نیرنگ است که با فاش شدن آنها تضعیف شود؟


◀در جهان اطلاعات و رسانه‌های امروز که بسیاری از منابع دست اول تاریخی به راحتی در دسترس همگان است، نمی‌توان حتی به راحتی ده سال پیش دست به تاریخ‌سازی زد.

 دروغ‌های تاریخی و جعل اسناد دیر یا زود فاش می‌شوند و به عنوان نقطه‌ضعفی برای سازندگان آنها بکار می‌روند. در نتیجه، مسبب به وجود آمدن چنین شرایطی، دروغ‌ پردازان هستند و نه روشنگران و نویسندگان واقع‌گرا.


◀️پس در نتیجه راه‌حل این مشکل ساده است:

اول آنکه می‌باید از دروغ‌گویی پرهیز کرد تا مستمسکی در دست دیگران نشود.

👈و دیگر اینکه، دم کورش را باید از ایران باز کرد و سرنوشت او را به ایران گره نزد.

 کورش و هیچیک از شاهان یا حاکمان نماینده ایران نیستند و گره خوردن دم آنان به کلیت ایران موجب خسران برای ایران و ایرانیان خواهد شد.


◀️با توجه به انبوه منابع دست اول تاریخی که بعضاً به قلم و به دستور شخص پادشاهان هخامنشی نوشته شده، نمی‌توان مردمان نواحی گوناگون ایران‌زمین و جاهای دیگر و از جمله کردها، ترک‌ها، گیلک‌ها، بلوچ‌ها، لرها، خراسانی‌ها و دیگران را متقاعد کرد که هخامنشیان نابوده‌کننده فرهنگ و تمدن کهن و بومی آنان نبوده‌اند و دست به نسل‌کشی آنان نزده‌اند.

 در عصر رسانه‌هایی که انبوهی از منابع در هر کتابخانه دورافتاده‌ای را در عرض چند ثانیه در برابر خواننده می‌گذارد، نمی‌توان به روش‌های ساده‌انگارنه پیشین متکی بود و مخاطبان را اشخاص ساده‌لوحی فرض کرد.‼️


◀️اگر دیگران از روی ناچاری و به دلیل نداشتن شخصیت‌های برجسته و سازنده به اشخاصی همچون. چنگیز و تیمور می‌نازند، مردمانی که قهرمانان و پهلوانان فراوان و صدها و هزاران شخصیت برجسته سیاسی و علمی و ادبی دارند، ناچار به چنان کاری نیستند.

👈و این اتفاقاً یکی از اهداف سلطه‌گران است که با بزرگ کردن کورش موجب نادیده انگاشتن و فراموشی مفاخر برجسته ایران‌زمین می‌شوند و نیز به همبستگی مردم آسیب وارد می‌سازند.


◀️بطور خلاصه، اگر از دروغ‌ گویی و پهلوان پنبه‌سازی و کوروش پرستی و کوروش گرایی  و ساختن کاخهای زیبا اما پوشالی حذر کنیم و به تاریخ غنی و فرهنگ رنگارنگ مردم روی بیاوریم  چنان بهانه هایی به دست دیگران نخواهیم داد و بسیاری از مشکلات و عوامل تفرقه انگیز برطرف خواهد شد


◀️موجودیت افتخارآمیز ایران به پادشاهان جبار آن نیست و نبوده است، بلکه به مردم و دستاوردهای درخشان فرهنگ وهنر و ادبیات و دانش آنان بوده است.

 به پایداری شگفت و کم‌نظیر آنان در قبال هر آن کسی که خواسته است هویت آنان را پایمال کند. مردمی که در سخت‌ترین شرایط در کنار هم زیسته‌اند و در همبستگی و همدلی گل سر سبد بسیاری از کشورهای جهان بوده‌اند.


جعل و دغل کاری در ترجمه ی منشور کوروش

| جمعه, ۱۸ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۴۵ ق.ظ | ۰ نظر


 جعل و دغل کاری در ترجمه ی منشور کوروش!!!



✅در ابتدا سه ترجمه ی معتبر منشور کوروش را معرفی می کنم و در ادامه قسمتی از ترجمه ی جعلی را نشان می دهم که در ترجمه های معتبر وجود ندارد و پس از آن، به ذکر ترجمه ی دو بند از این منشور بسنده می کنم.


✅ترجمه ی عبدالمجید ارفعی:

دکتر عبدالمجید ارفعی تنها متخصص زبان های اکدی و ایلامی در ایران است و نخستین شخصی است که استوانه گلی منتسب به کوروش را از زبان بابلی به فارسی ترجمه نموده است. 


⬅️در ترجمه دکتر ارفعی بسیاری از جعلیات و موارد نادرستی که برخی باستان گرایان تحت عنوان منشور کوروش منتشر می کنند، وجود ندارد و ثابت می کند مفاهیمی «نظیر آزادی ادیان»، «نسخ برده داری»، «آزادی بیان و انتقاد از حاکم» و ده ها مورد دیگر در منشور کوروش اشاره نشده و حتی نام اهورامزدا هم در آن وجود ندارد.

 ⬅️بلکه در آن کوروش از بت هایی به نام «مردوک» و «بعل» و «نبو» ستایش کرده و حتی اعتراف به پرستش آنها کرده است! همچنین کوروش اشاره کرده است که مردم در هنگام آوردن باج و خراج، پای او را می بوسیدند! 

مشاهده ترجمه دکتر عبدالمجید ارفعی از منشور کوروش: 


 http://www.iranboom.ir/nam-avaran/koroshe-bozorg/1476-manshor-korosh-bozorg.html


✅ترجمه ی ایروینگ فینکل:

همانگونه که می دانیم اصل منشور کوروش در موزه بریتانیا نگهداری می شود. ترجمه بعدی آن از پرفسور ایروینگ فینکل استاد زبان های باستانی در موزه بریتانیا می باشد. پرفسور فینکل یکی از بزرگ ترین بابلی شناسان دنیا می باشد که منشور کوروش را در موزه بریتانیا از زبان بابلی به زبان انگلیسی ترجمه کرده است. دکتر شاهرخ رزمجو که مسئول بخش خاورمیانه موزه بریتانیا می باشد این ترجمه فینکل را به فارسی برگردان نموده است. 

⬅️در ترجمه فینکل هم هیچ کدام از فضیلت های ادعایی باستان گرایان در مورد کوروش وجود ندارد و در آن کوروش در موارد متعدد به ستایش بت ها پرداخته است! 

ترجمه موزه بریتانیا از منشور کوروش به زبان انگلیسی: 


http://www.britishmuseum.org/explore/highlights/article_index/c/cyrus_cylinder_-_translation.aspx


ترجمه موزه بریتانیا از منشور کوروش به زبان فارسی:


http://www.britishmuseum.org/PDF/cyrus_cylinder_translation_persian_v2.pdf


✅ترجمه ی مرادی غیاث آبادی:

آقای مرادی غیاث آبادی در سایت خود تک تک کلمات منشور کوروش را آورده و ترجمه آن را کنارش نوشته است. آن جملات دل نشین و فریبنده که به منشور نسبت می دهند، در هیچ کجای آن نیامده است.

http://ghiasabadi.com/manshur-02.html 


❌ ترجمه ی جعلی

اما ترجمه غیر معتبر و جعلی ای که در سطح اینترنت پر شده است در زمان پهلوی توسط اشرف پهلوی و دستگاه های فرهنگی رژیم سابق منتشر شد و در آن بر خلاف ترجمه اساتید معتبر، امضای هیچ مترجمی پای آن دیده نمی شود و حتی به افتادگی ها و موارد ناخوانای آن هیچ اشاره ای نشده است و کاملا ذوقی و به دور از سایر مستندات تاریخی است و کوروش پیرو دین زرتشتی و اهورامزدا معرفی گردیده است!


حقایقی از ایران قبل از اسلام

| سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۱۱ ب.ظ | ۰ نظر

 چشمانت را ببند!


چشمانت را ببند! می‌خواهم تو را به ۱۵۰۰ سال قبل ببرم .

به عربستان فکر نکن. نه! همین ایران خودمان. بله! چند سال قبل از اسلام، ایران چه وضعیتی داشت؟!


به فکر زنانی باش که به خاطر بدهی شوهرانشان و با اجبار به صورت استقراضی به عقد مرد دیگری در می‌آمدند.

ترجمه فارسی وندیداد، ص۵۰۷؛ و ایران در زمان ساسانیان ص۴۴۲؛

کتاب نقش زن در سنت زرتشتی و نظام حقوقی ایران باستان ص۱۵.


 به مردانی فکر کن که به خاطر کوتاهی در انجام اعمال مذهبی و ارتداد، یا پوستشان کنده می‌شد و یا بدنشان تکه تکه می‌شد

(ترجمه فارسی وندیداد، ص۷۰۵ و ۱۱۹۵).


به زندانیانی فکر کن که چشمشان به وسیله میله‌ی داغ و یا ریختن روغن، کور می‌شد و یا در قبال یک جرم، اعضای خانواده‌ی او را نیز می‌کشتند و یا پوستش را زنده زنده می‌کندند

 (ایرانیان در زمان ساسانیان، کریستن سن، ص۴۱۴).


به جوانان مستعد این مرز و بوم فکر کن که یک غیر ایرانی در حقشان فرمود: «اگر علم در ثریا باشد، مردمانی از سرزمین ایران بدان دست  می‌یابند»


 (صحیح مسلم حدیث شماره ۲۴۵۶)  ولی همین مردمان در یک حکومت با سرپرستی یک شاه آریایی حق تحصیل نداشتند (ایرانیان در زمان ساسانیان، کریستن سن، ص ۵۴۶).


به زندانیانی فکر کن که مثل یک موش آزمایشگاهی برای استفاده‌ی طبی زنده نگه داشته می‌شدند 

(ایرانیان در زمان ساسانیان، کریستن سن، ص۵۵۱).


 به مردمی فکر کن که اجازه‌ی تلفظ اسم شاه خود را نداشتند بلکه باید لقب آنان را،«شماخ بغان» (وجود الهی شما یا مقام الوهیت شما)، بر زبان می‌آوردند


(ایرانیان در زمان ساسانیان، ص۵۲۸).


 به پادشاه عادلی به نام انوشیروان دادگر (در اصل داتگر) بیندیش که ۱۳۰۰۰ ایرانی را کشت

 (ایرانیان در زمان ساسانیان، ص۵۷۶).


به خسروپرویز بیندیش که ۳۰۰۰ زن و ۳۰۰۰ زن خدمتکار و ۸۵۰۰ اسب و ۷۶۹ فیل داشت، در حالی که به زور از مردم فقیر، مالیات می‌گرفت

 (ایرانیان در زمان ساسانیان، صص۵۸۹ و ۵۹۰ و کتاب تاریخ ایران خنجی "نویسنده متعصب ضد اسلام"، ص۱۰۶۶).


 به ۸۰ هزار ایرانی فکر کن که در یک روز به همراه پاک‌سازی مزدکیان کشته شدند

 (کتاب تاریخ ایران خنجی، ص ۹۵۹).


 به زنان حامله‌ای فکر کن که در یمن شکمشان پاره می‌شد و فرزندانشان سربریده می‌شدند. به اعراب سیاه‌پوست و مردمان سیاه‌پوستی فکر کن که در یمن فرمان قتل عام کلی آنان از پیر و کودک صادر شد

  (تاریخ ابن اثیر، ج۲، ص۵۲۲).


 به زنان حائضی فکر کن که مجبور بودند در ادرار گاو، خود را بشویند و در محدوده‌ای جدا از خانه باشند

 (ترجمه فارسی وندیداد، ص۱۱۷۱).


به زنانی فکر کن که اهریمن نامیده می‌شدند

 (ترجمه فارسی وندیداد، ص۱۵۴۹).


 به مردمی فکر کن اجازه حمام کردن با آب را نداشتند بلکه فقط باید با گومیز (ادار گاو) حمام می‌کردند. اگر با آب حمام می‌کردند کشته می‌شدند

  (ترجمه فارسی وندیداد، ص ۷۲۴).


  آیا باز هم می‌گویی اسلام هیچ ارمغانی برای ایران نداشته است؟! آیا باز طوطی‌وار و هیتلر مآبانه می‌گویی ایرانیان به زور شمشیر مسلمان شدند؟!


آیا این همه دانشمند و ادیب و محقق  را که بعد از اسلام به جهان معرفی شدند نمی بینی؟!


✅بهتر است کمی به خودمان بیاییم و از منظر نژادپرستی به حقایق نگاه نکنیم


بیایید کمی بخندیم


متن شبهه

" کشف راز قالیچه پرنده سلیمان :

در سال 1386 سه دانشگاه بزرگ جهان یعنی دانشگاه اکسفورد و دانشگاه هاروارد و دانشگاهی از آلمان پروژه مشترکی را شروع کردند که موضوع آن بررسی یک عنصر ضد جاذبه بنام گراویتون در سطح سیارکها بوده که توسط تلسکوپ فضایی هابل شناسایی شد. بعد از دو سال تحقیق متوجه شدند که عکس های ماهواره ای از سطح زمین نقاطی را نشان میدهد که ممکن است این عنصر در ان یافت شود. این نقاط شامل بیابان نجد در عربستان و بیابانی در چین و کویر ریگ جن در ایران بود. تیم مشترک تحقیقاتی از سه دانشگاه فوق تشکیل و در مدت سه سال بررسی خاک و شنهای بیابانهای نجد عربستان و چین نا امید از یافتن عنصر در حد منطقی ولو اندک شدند. نوبت به تنها گزینه باقی مانده یعنی کویر ریگ جن رسید. اما دولت احمدی نژاد بر سر کار بود و اجازه ورود به ایران وجود نداشت. تماسی از سوی دانشگاه آکسفورد با سفیر انگلیس در ایران گرفته شد و موضوع مطرح و تقاضای کمک شد. آقای سفیر با دوست ایرانی خود که کارگردان سینماست بنام جعفری جوزانی موضوع را مطرح و جناب جوزانی هم که ارتباط نزدیکی با رییس سازمان گردشگری و میراث فرهنگی وقت یعنی اسفندیار رحیم مشایی داشت به این شکل به توافق میرسد که منشور کوروش کبیر بمدت سه ماه از سوی موزه لندن به ایران به امانت داده شود و در عوض بمدت دو ماه مجوز تحقیق علمی برای تیم سه دانشگاه فوق صادر شود. بالاخره کارها طبق توافق صورت میگیرد. یک باستان شناس ایرانی به تیم اضافه میگردد و تیم به کویر ریگ جن میرود. این باستان شناس در حین تحقیق به نکته جالبی اشاره میکند و بیان میکند که مطابق الواح گلی کشف شده ایرانیان این عنصر را بنوعی در 2500 سال قبل میشناختند. بر طبق اسناد ارائه شده این موضوع مشخص شد که باغ کوروش بنام پردیس را به این صورت بنا کردن که هزار متر در هزار متر و به عمق پنجاه متر را کنده و خاک آنرا به جای دیگر تخلیه کرده و سپس با اسب و ارابه از کویر ریگ جن شن ها را آوردند و در این گودال ریختن تا با سطح زمین یکسان شود. سپس درختان توت را در این زمین شنی کاشتند و کرم ابریشم را روی درختان رها کردند. ماده ضد جاذبه از شنها وارد درخت و از انچا وارد برگها و سپس با خوردن برگها توسط کرم ابریشم وارد بدن کرم شده با تولید ابریشم توسط کرم وارد ابریشم میشد. با این ابریشم قالی مببافتند و این قالی ها بدلیل وجود عنصر ضد جاذبه از سطح زمین بلند میشوند. هر چقدر که میزان ابریشم بکار رفته بیشتر بود قالی بیشتر از سطح زمین بلند میشد و وقتی در جهت شمال به جنوب میدان مغناطیسی زمین قرار میگرفت شروع به حرکت میکرد. کوروش کبیر دو عدد از این قالی ها را به رییس قوم یهود در آن زمان یعنی سلیمان هدیه میدهد. و از او میخواهد در حفظ راز ان کوشا باشد. اما سلیمان رعایت نکرد و به تعداد زیاد از این نوع قالی به نام خود تولید کرد. این تیم تحقیقاتی سر انجام با حجم زیادی از شنهای ریگ جن از ایران میروند. مطلب مهم در این موضوع عیان است اینکه چرا نام این بیابان ریگ جن است.


 زنده باد ایران 

منابع: قالیهای پرنده از افسانه تا واقعبت- گوگل منابع زمینی عناصر جهنده گراویتون - دانشگاه اکسفورد"

(واقعا جوک زیبایی بود)

پاسخ به شبهه

1_ پروژه تحقیقاتی ادعا شده و همچنین بسیاری از جزئیات متن در منابع معتبر یافت نشد !

2_ گراویتون یک ذره بنیادی فرضی بدون جرم است که به عنوان حامل انرژی گرانشی در نظر گرفته می شود و تمام ذرات مادی با شبکه پیچیده ای از گراویتون ها احاطه شده اند . ادعای مشاهده و تصویربرداری از آن و تعیین مکانهایی خاص در کره زمین که دارای گراویتون است ، حقیقت ندارد!

3_ الواح گلی ادعا شده در کجا و چه زمانی کشف و در کجا نگهداری می شود؟ متن آنها چیست و چگونه اثبات می کند که ایرانیان باستان گراویتون را می شناختند ؟!

4_ درخت توت و اغلب گیاهان برای حیات نیاز به خاک دارند و در شن رشد نمی کنند! اگر شنها ضدجاذبه  بودند، چرا خودشان معلق نبودند ؟!

5_ ادعای شایعه غیر علمی و غیر منطقی است ! با فرض انتقال گراویتون از شن به درخت و کرم و تار ، چرا از درختان تختهای پرنده ساخته نشد و یا با خوردن توتها پرواز نکردند ؟ این قالیها چگونه در روی زمین نگهداری و چگونه در آسمان کنترل می شدند؟!

6_ زندگی حضرت سلیمان حدود 1300 تا 1100 سال قبل از میلاد و مقارن ورود آریایی ها به ایران بوده ! پس حضرت سلیمان و کوروش هم عصر نبودند . 

7_ پیامبران الهی همگی معصوم هستند و ادعای خلف وعده حضرت سلیمان توهین به پیامبران است

بر فرض محال همزمانی کوروش و سلیمان و خلف وعده سلیمان نبی،

چگونه قالیچه ای که با چنین مشقت ، تکنولوژی و مواد اولیه منحصر به فرد تهیه شده، امکان تولید و تکثیر در جای دیگر را داشته؟!


تفکر در تمدن ایران

| پنجشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۰۱ ق.ظ | ۰ نظر


تفکر در تمدن ایران

  

سلطان محمود غزنوی شبی هر چه کرد ؛ خوابش نبرد ، 


غلامان را گفت : حتما به کسی ظلم شده ؛ او را بیابید. 


پس از کمی جست و جو ؛ غلامان باز گشتند و گفتند : سلطان به سلامت باشد ، دادخواهی نیافتیم .


اما سلطان را دوباره خواب نیامد ؛ پس خود برخواست و با جامه مبدل ، از قصر بیرون شد ؛


در پشت قصر خود ؛ ناله ای شنید که میگفت خدایا : 


سلطان محمود هم اینک به خوشی در قصر خویش نشسته و در نزدیک قصرش اینچنین ستم میشود ؛ 


سلطان گفت : چه میگویی؟


من محمودم و از پی تو آمده ام ؛ بگو ماجرا چیست؟ 



آن مرد گفت : یکی از خواص تو که نامش را نمیدانم ؛ شبها به خانه من می آید و به زور ، زن من را مورد آزار و اذیت و تجاوز قرار میدهد .


سلطان گفت : اکنون کجاست؟ 


مرد گفت: شاید رفته باشد .


شاه گفت : هرگاه آمد ، مرا خبر کن ؛ و آن مرد را به نگهبان قصر معرفی کرد و گفت : 


هر زمان این مرد ، مرا خواست ؛ به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم .



شب بعد ؛


باز همان سرهنگ به خانه آن مرد بینوا رفت ؛ مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت .



سلطان محمود ؛ با شمشیر برهنه به راه افتاد ، در نزدیکی خانه صدای عیش مرد را شنید ؛ 


دستور داد تا چراغها و آتشدانها را خاموش کنند آنگاه ظالم را با شمشیر کشت . 


پس از آن دستور داد تا چراغ افروزند و در صورت کشته نگریست ؛


پس ؛ در دم سر به سجده نهاد ،



آنگاه صاحب خانه را گفت قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام . 


صاحبخانه گفت : پادشاهی چون تو ؛ چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کردن؟


شاه گفت: هر چه هست ؛ بیاور .


مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید ؛



 سلطان در جواب گفت:


آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم ؛ با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من ؛ کسی جرأت این کار را ندارد مگر یکی از فرزندانم ؛ 


پس گفتم چراغ را خاموش کن تا محبت پدری ؛ مانع اجرای عدالت نشود ؛


چراغ که روشن شد ؛ دیدم بیگانه است ؛


پس سجده شکر گذاشتم . 


اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن شب که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛ 


با پروردگار خود پیمان بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم .


اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام. 



 گر به دولت برسی ؛ مست نگردی ؛ مردی


 گر به ذلت برسی ؛ پست نگردی ؛ مردی



 اهل عالم همه بازیچه دست هوسند 


 گر تو بازیچه این دست نگردی ، مردی.



شگفتی از نشر اسلام در ایران و جهان


به قلم دکتر پرویز رجبی


«ما هزار سال با رومی ها و یونانی ها جنگیدیم، ولی مذهب آنها را نگرفتیم. غیر از سلوکیه که مدت کوتاهی آمدند ولی ما آنها را قبول نکردیم. خودمان ماندیم.

 ایرانی ها هم از نظر تعداد از مسلمان ها بیشتر بودند هم از نظر مدنیت بالاتر بودند، هم غرور ملی بیشتری داشتند.  اسکندر را از پا درآوردند. در مقابل تهاجم ها خیلی مقاومت کردند. شاپور اول و دوم چه بلایی سر جزیره ی شامات آوردند.

 ایرانی ها چرا هزار سال با رومی ها و یونانی ها جنگیدند ولی نتوانستند تمدن خودشان را به قسطنطنیه یا به روم ببرند یا به آتن ببرند؟

 به رغم این واقعیت ها چطور می شود که یک مذهب (اسلام) از بیرون می آید که ظرف ده سال پیروانش سر از. خجند در می آورند؟

چگونه می شود که ظرف ده یا بیست سال جهانی به این وسعت را از شامات تا خجند و تا هند می گیرد؟

 مردم ساده ی مسلمان، که زبان قومی دیگر را نمی فهمیدند، چطور با آنها حرف می زدند؟ و چگونه ملت مخاطب آنها حرف های آنها را قبول می کند و مسلمان می شود؟

 کسی که نمی دانست «قل هو الله احد…» یعنی چه، چطور آن را هر روز می گفت؟

 گفتند زبان عربی سخت ترین زبان دنیاست. چه شد که اینجا ظرف ده بیست سال مردم دینی را که به زبان عربی بود می فهمند و مسلمان می شوند؟»


 منبع: مصاحبه با روزنامه اعتماد

۱۳۸۸/۸/۱۲

۱۳۸۸/۱۰/۲۰




به  گزارش "اردبیل مهد تشیع "؛تشکیل حکومت شیعی وحدت ملی، در اوایل قرن دهم هجری و سده شانزدهم میلادی، یکی از رویدادهای مهم و از نقاط عطف تاریخ اسلام و ایران محسوب می شودچنان که بسیاری از صاحب نظران با اشاره به "تأثیر تعیین کننده ای که (تشکیل حکومت فراگیر شیعی) در سرنوشت ایران و سرزمین های اسلامی و معادلات جهانی "داشته، آنرا مهمترین واقعه جهانی در جغرافیای زمانی عصر صفوی می دانند.

در هر حال اقدام شاه اسماعیل صفوی در بنیانگذاری حکومت فراگیر شیعی در گستره ایران زمین سرآغاز تازه ای در حیات سیاسی و مذهبی ایران بود و موجب شد که استقلال کشور بر اساس مذهب رسمی شیعی و یک سازمان اداری متمرکز تامین شود و در حقیقت تشیع و ایران، فصل تازه ای از حیات خود را آغاز کند.

قیام شاه اسماعیل صفوی، که بسط تشیع به عنوان "مذهب حق" و تامین آزادی و امنیت شیعیان از اصلی ترین اهداف آن بود، قیامی بود که در طول قیامهای تاریخی شیعیان به وقوع پیوست. می دانیم که شیعیان و بخصوص سادات و علویان همواره تحت فشارها و آزارهای حکومت های ستمگر بودند و هر گاه شخصیتی از فرزندان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) پرچم قیام بر می افراشت، شیعیان گرد وی جمع شده و به مبارزه با ظالمان می پرداختند. در آن روزگاران زندگی بر شیعیان بسیار سخت بود. نگاهی به تاریخ و عملکرد حکومت های متعصب و ضد شیعه مانند غزنویان به خوبی نشان میدهد که شیعیان تا چه اندازه تحت فشار و آزار بوده اند. سلطان محمود غزنوی در حمله به ری که در آن روزگار از کانون های علمی و جمعیتی شیعه بود، دهها هزار تن از شیعیان را به تیغ و دار کشید و شاعرانی چون فرخی سیستانی نیز قصیده ها در این باره سرودند. چنانکه در تاریخ مضبوط است، سلطان محمود هجوم به ری و کشتار شیعیان را از جنگ با کفار هند واجبتر میدانست! در قرون بعد، ظهور علمای بزرگی مانند خواجه نصیر الدین طوسی و علامه حلی که با اقدامات فرهنگی و علمی و سیاسی خویش، محیط مناسبی برای فعالیت شیعیان فراهم کردند، باعث شد که زمینه لازم برای رشد و رویش حکومت شیعی به وجود آید. در چنین زمینه ای بود که قیام شاه اسماعیل به وقوع پیوست. چنانکه میدانیم قیام شاه اسماعیل از عقبه تاریخی و فرهنگی و تشکیلاتی برخوردار بود و اجداد وی در زمان حاکمیت سلاطین ضد شیعه در قالب و پوشش "تصوف و خانقاه" به ترویج مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و سازماندهی نیروهای شیعه مشغول بودند. شاه اسماعیل نیز همین روند را ادامه داد و در سال 905 هجری با هفت هزار تن از شیعیان رزمنده طوایف تحت ستم آناتولی و قفقاز و آذربایجان قیام خود را با هدف "ترویج مذهب شیعه"آغاز کرد.

شاه اسماعیل صفوی با ایمانی محکم به هدف خویش پرچم قیام بر افراشت. با اینکه بسیار جوان بود و نیروی قلیلی در قیاس با نیرو و قدرت حکام محلی در اختیار داشت، اما هرگز ذره ای تردید به خود راه نداد و با شجاعتی کم نظیر قیام خود را پی گرفت. او هرکز در قیام متکی به شمشیر نبود. نخستین اقدام او در مواجهه با حریفان زورمند، دعوت به حقیقت بود و اگر دشمن او به حقیقت می گروید، حاضر بود همان دشمن را که یاران و برادران او را کشته است، به سپهسالاری خویش برگزیند.

د رتاریخ آمده است: اسماعیل از آغاز، ترویج مذهب شیعه را سراوحه کار خویش قرار داد و سران دشمن را بدان دعوت می کرد. چون علی خان سلطان، کارگزار ترکمنان را که بسیاری از پیروان خاندان صفوی را به قتل رسانده بود، دست بسته نزد او آوردند، اسماعیل گفت : ای علی خان سلطان! من تورا سپهسالار خود می کنم به شرطی که "علی ولی الله" بگویی ...

شاه اسماعیل بعد از فتح شیروان (آران) به سوی آذربایجان حرکت کرد. الوند میرزا حاکم آذربایجان که احتمال می داد، شاه اسماعیل – که در آن زمان اسماعیل میرزا بود – به نبرد وی خواهد آمد، سپاهی سی هزار نفری فراهم کرد و نامه ای تهدید امیز به اسماعیل نوشت. الوند میرزپیش از آن برادر شاه اسماعیل را نیز کشته بود. شاه اسماعیل به نامه وی پاسخ داد و یاد آور شد که اگر کلمه طیبه "علی ولی الله" را بر زبان جاری کند، با او و تخت و ملک او کاری نخواهد داشت: مرا داعیه سلطنت و جهنگیری نیست و می خواهم دین آباء و اجداد و حضرت ائمه معصومین علیهم السلام را رواجی بدهم و تا جان داشته باشم در راه دین مبین شمشمیر بزنم که تا حق به مرکز خود قرار گیرد و می باید از روی صدق و صفا، دست به دامن پاک حضرت زده و زبان را به ذکر کلمه طیبه "علی ولی الله" جاری گردانی تا سعادت و پادشاهی به استقلال بوده باشد... و اگر این سعادت را در نیابی، از تو خون برادر بی گناه خود را می خواهم، تومیدانی، به هر روش که بهتر میدانی اعلام کن... (عالم آرای صفوی)

الوند میرزا حاکم آذربایجان با اطلاع از قلت سپاه شاه اسماعیل، با سی هزار تن به جنگ او رفت و در نهایت مغلوب شیعیانی شد که علیرغم قلت جمعیت، به نیروی ایمان و به عشق "حیدر کرار" می جنگیدند. در سال 907هجری شاه اسماعیل با ورود به تبریز، مذهب شیعه دوازده امامی را به عنوان"مذهب رسمی مردم ایران"اعلام کرد.س از تثبیت موقعیت دینی و موضع مذهبی حکومت، شاه اسماعیل اقدام به براندازی قدرتهای پراکنده داخلی نمود که هر از گاه سری تکان می دادند.

سیاستهای های حکومت صفوی به زودی به سراسر ایران تسری یافت و ناامنی های ناشی از قدرت های ملوک الطوایفی و قبیله ای که یادگاری از دوره مغول بود خاتمه گرفت و ایران جایگاه در خور شانی همچون دوران ساسانیان به دست آورد.