بیا تا بدانیم

(تاریخی،سیاسی،مذهبی،فرهنگی)

بیا تا بدانیم

(تاریخی،سیاسی،مذهبی،فرهنگی)

۹۱ مطلب با موضوع «تاریخی» ثبت شده است


کورش و هخامنشیان همراه با زرتشت و زرتشتیانی که در سده اخیر خود را به زرتشت منسوب کرده‌اند، تنها بخش‌های کوچکی از گستره بزرگ فرهنگ و تمدن ایرانی هستند و نه همه آن (آنطور که عده‌ای بدان دامن می‌زنند). بخش‌هایی که بیش از آنکه تأثیر سازنده بر فرهنگ و مدنیت ایران داشته باشند، تأثیر ویرانگرانه داشته‌اند. مقدار توجه لازم به اینان به همان اندازه‌ای لازم و کافی است که فردوسی در شاهنامه آنرا معین کرده است: چند بار اشاره گذرا و مبهم به نام زرتشت، بی‌توجهی به دین زرتشتی و بی‌توجهی و سکوت مطلق نسبت به کورش و دیگر هخامنشیان به استثنای شرح مبسوط غلبه اسکندر بر آنان. فردوسی به درستی نشان داده است که اهمیت و جایگاه این نام‌ها در فرهنگ ایران در همین حد است و نه بیش از آن.



محبوبیت مردمی : کوروش یا نبونید؟

| چهارشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۲۲ ب.ظ | ۰ نظر


محبوبیت مردمی : کوروش یا نبونید؟

نویسنده: رضا مرادی غیاث‌آبادی 



پرده‌ی اول:

 

کوروش در سطرهای سوم تا نوزدهم منشور مدعی می‌شود که مردم بابل از نبونید (شاه بابل) ناراضی بودند و او را شاهی می‌دانستند که اندوه و غم، سختی معاش، و رنج و آزار و مرگ برای مردم خود آورده بود.

 

کوروش می‌گوید که مردم بابل از خدای بزرگ خواستند که شاهی خوب برای آنان بیابد و خدای بزرگ هم پس از این‌که سراسر جهان را گشت، کوروش را یافت و از او حمایت کرد تا شاه بابل شود. آن‌گاه همه‌ی مردم از پادشاهی کوروش که توأم با راستی و عدالت بود و آنان را از غم و مرگ رهایی داده بود، خوشنود شدند و او را شادباش گفتند.

 

پرده‌ی دوم:

 

داریوش در بند شانزدهم از ستون اول کتیبه بیستون گزارش می‌کند که شخصی به نام نَدینتوبِل که خود را پسر نبونید معرفی می‌کرد، قیام کرد و با حمایت همه‌ی مردم شاه بابل شد.

 

داریوش چند ماه بعد و در بند چهاردهم از ستون سوم همان کتیبه مجدداً گزارش می‌کند که شخص دیگری نیز به نام اَرَخَه که خود را پسر نبونید معرفی می‌کرد، قیام کرد و با حمایت همه‌ی مردم شاه بابل شد.

 

هر دوی این قیام‌ها توسط داریوش سرکوب شدند.

 

حال سؤال اینجاست که تناقض بین گزارش‌های کوروش و داریوش چگونه حل می‌شود؟

 

اگر مردم از نبونید ناراضی بوده و خواهان کوروش بوده‌اند، چگونه است که دو نفر می‌توانند با ادعای انتساب خودشان به نبونید (که علی‌القاعده باید منفور باشد)، این‌چنین محبوبیت مردمی کسب کنند و به شاهی برسند؟ آن هم در شرایطی که فقط هفده سال از زمان نبونید می‌گذشته و بسیاری از مردمان بابل، هم خاطره‌ی پادشاهی نبونید را به یاد داشته‌اند و هم خاطره‌ی پادشاهی کوروش را. اگر سخن داریوش درست باشد، نشان می‌دهد که نبونید به اندازه‌ای محبوبیت داشته که کسانی برای کسب حمایت مردم، خود را پسر او معرفی می‌کرده‌اند.

 

این تناقض به سه شکل قابل حل است:

 

1- کوروش سخن نادرستی گفته و چنین ادعایی را برای توجیه حمله خودش به بابل مطرح کرده است.

2- داریوش سخن نادرستی گفته و آن قیام کنندگان، خودشان را به نبونید منتسب نکرده بوده‌اند.

3- هر دو درست گفته‌اند. به این صورت که مردم بابل واقعاً از نبونید ناراضی بوده‌اند، اما پس از کسب تجربه‌ی حکومت و رفتار کورش، متوجه می‌شوند که نبونید با همه معایبش، بهتر و قابل تحمل‌تر از او و دیگر هخامنشیان بوده است. در نتیجه یک پادشاه از نسل او را بر هخامنشیان ترجیح می‌داده‌اند.

 

پاسخ چهارمی برای حل این تناقض به نظرم نمی‌رسد!


 منبع: حرف آخر 


 دروغ نخست کورش‌پرستان: اسکندر مقدونی همه آثار را نابود کرد و نام کورش هم از بین رفت!


  پاسخ: افراد حقیر و سرخورده، همواره برای فرار از حقیقت، دست به اتهام‌زنی، دروغ‌پراکنی و شانتاژ می‌‎زدند. از جمله این رفتارها، همین است که بی‌ارزشیِ کورش در منابع ایرانی را به گردن اسکندر مقدونی می‌اندازند. می‌گویند اسکندر حمله کرد. همه چیز را نابود کرد! زمین و زمان را به هم ریخت! و به همین خاطر نام کورش هم در منابع تاریخیِ ایرانی از بین رفت! در پاسخ به این یاوه‌گویی‌ها باید بگوییم: اولاً «هیچ» سندی وجود ندارد که اسکندر همه آثار و اسناد را نابود کرده باشد. تنها در منابع تاریخی غربی آمده است که اسکندر یکی از نسخه‌های اوستا را نابود کرد و نسخه‌ی دیگر را نگه داشته و دستور داد به یونانی ترجمه کنند،[۱] در همین حد. اما اینکه او "همه" کتاب‌ها و اسناد و منابع و... را از بین برده باشد، امری است که سند تاریخی ندارد. به تعبیری، دروغی احمقانه از سوی عده‌ای بی‌فکر است. ثانیاً نام کورش -اگر واقعاً انسان بزرگی بود- که فقط در یک یا دو نسخه وجود نداشت. بلکه طبیعتاً باید در نسخه‌‌های بسیاری وجود می‌داشت و در نقاط گوناگون ایران زمین (که در آن زمان میلیون‌ها کیلومتر مربع مساحت داشت) منتشر می‌بود. اسکندر مگر می‌توانست چقدر کتاب به آتش بکشد؟ ضمن اینکه تاریخ ایران، به گواه پژوهشگران و باستان‌شناسان همواره به صورت شفاهی (سینه به سینه ) نیز منتقل می شد. حال اسکندر چه کرد؟ سینه‌ها و حافظه‌های مردم را نیز به آتش کشید!؟ پس اگر نام کورش در نسخه‌های مکتوبِ ایرانی و همچنین در تاریخ شفاهیِ مردم ایران، به عنوان شخصیت بزرگ و ارزشمند وجود داشت، اسکندر به هیچ وجه نمی‌توانست نام و یاد او را نابود کند. گذشته از همه این سخنان، نام و یاد و حکایات زندگانی بسیاری از شاهان پیشدادی و کیانی (که قبل از کورش زندگی می‌کردند) در منابع تاریخی مانده است. اگر اسکندر همه چیز را نابود کرد (که نکرد) پس باید تاریخ پیشدادیان و کیانیان (فارغ از حقیقی یا اساطیری بودن آنان) هم از بین می‍‌‌رفت (که می‌دانیم از بین نرفت).


منابع

[۱]. یان ریپکا، تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، ص 69.

➖➖➖➖➖➖➖➖

منبع: از حقیقت تا خیال



کوروش دوم (مشهور به کوروش کبیر) از جمله اشخاصی است که پیرامون او سخن بسیار است. لیکن جالب است بدانیم که در منابع ایرانی،‌ وی چندان شخصیت خوشنامی نیست. حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه، با این‌که زندگی شاهان ایران باستان را به نظم درآورد، اما هیچ نامی ازکوروش نمی‌آورد. حتی منابع ساسانی هیچ نامی از کوروش(به عنوان شاهِ شاهان) و تاریخ هخامنشیان نیاوردند. گویی وجود آنان را باور نداشتند، یا به قدری آنان را بدنام می‌دانستند که از آوردن نام آنان شرم داشتند (یا به دلایلی دیگر که امروز بر ما پوشیده است). از سویی جالب است بدانیم که یهودیان بسیار به کوروش علاقه‌مند بودند و در حق او بزرگنمایی و اغراق بسیار کردند. [۱]
در منابع ایرانی (غیر از شاهنامه و متون ساسانی)، اخبار اندکی پیرامون کورش آمده است. از جمله سخن مشترکی است که طبری و بلعمی پیرامون کورش بیان کرده اند.طبری متوفای ۳۱۰ هجری قمری در تاریخ الامم و الملوکمشهور به تاریخ طبری می‌گوید که:

 

کورش (در بعضی نسخه‌ها: کیرش)،‌ نه تنها شاهِ شاهان نبود، بلکه تنها یک فرمانده نظامی و یک حاکم دست‌نشانده بود. بهمنِ اردشیر (که شاه بود)، کورش را نماینده خود در بابِل قرار داد و کورش در آنجا به یهودیان مرحمت کرد و به آنان آزادی عطا کرد! و این مسئله در زمان دانیال نبی رخ داد. [۲]

 

بلعمی، وزیر دربار سامانیان، متوفای ۳۲۹ هجری قمری، همین سخن طبری را به صورتی روشن‌تر بیان می‌کند، با این تفاوت که او این حوادث را در زمان پدر‌بزرگِ بهمنِ‌اردشیر می‌داند. بلعمی در این باره می‌نویسد:

 

«کس فرستاد به زمین عراق و بابل آنجا که بخت النّصر نشستى، سرهنگى را بفرستاد نام او کورش‏، و بخت النّصر را از [آن‏] ملک باز کرد و به در خویش خواند و آن ملک عراق، کورش‏ را داد و او را بفرمود که اسیران بیت المقدس را رها کن و بفرماى تا از زمین شام هر جا که ویران است همه را آبادان کنند و ایشان را ملکى ده از ملوک بنى اسرائیل، آن کس که ایشان خواهند. پس کورش بیامد به زمین بابل و بخت النّصر را باز فرستاد. و منادى بانگ کرد که هر که اندر بنى اسرائیل اسیر است او آزاد است. هر که خواهد به بیت المقدّس باز شود و آن زمین را آبادان کند». [۳]

 

بلعمی به اشتباه این فتح را در زمان گشتاسپ می‌داند، در حالی‌که این فتح (بنابر نسخه‌های در دسترس)،‌ در زمانبهمن اردشیر -نوه‌ی گشتاسپ- صورت گرفت. ولی این کهکورش فاتح بابل، یک فرمانده نظامی و تنها یک حاکم دست نشانده بود را تأیید می‌کند.
غیاث الدین خواند میر در تأیید سخن طبری و بلعمی، می‌نویسد که کورش از حاکمان همدان (ماد) بود، که برای آباد کردن بیت المقدس شتافت. وی حتی می‌نویسد که مادر کورش یهودی و از قوم بنی‌اسرائیل بود. [۴] وی می‌نویسد:

 

«در تاریخ طبرى مسطور است که چون گشتاسپ بر تخت سلطنت قرار گرفت و از خرابى که بخت‌نصر در بیت المقدس کرده بود وقوف یافت کورش‏ نامى را به ایالت ولایت بابل نامزد نموده بخت‌نصر را باز طلبیده حکم فرمود که دست از اسیران بنى اسرائیل بدارد تا به وطن مألوف رفته در تعمیر اراضى مقدسه لوازم اهتمام بجاى آورند». [۵]

 

ابن مسکویه نیز در تجارب الامم، سخن طبری را تأیید کرده و می‌نویسد که بهمن، کورش را به سوی بابل فرستاد تا بهبنی‌اسرائیل حرمت و حرّیت عطا کند. [۶] سر جان ملکمنیز می‌نویسد:

 

«در تاریخ طبرى مذکور است که ممالک اطراف مغرب در عهد بهمن مفتوح شد، و بهمن پسر بخت‌نصر را به جهت فسق و فجور و بى‌‏اعتدالی‌هاى پدر، از حکومت بابل معزول و کورش‏ را به جاى او منصوب ساخت. در سلطنت او یهودان در رفاه بودند و فرمان یافتند تا هر که را خواهند از قوم خود به حکومت اختیار کنند». [۷]

 

پی‌نوشت‌ها:
[۱] بنگرید به مقاله‌ی: «بررسی ستایش کوروش در تورات».
[۲] تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: نشر اساطیر، ۱۳۷۵. ج۲، ص۴۵۸-۴۶۰ و ص۵۰۷.
[۳] ابوعلی بلعمی،‌ تاریخنامه طبری (مشهور به تاریخ بلعمی)، تصحیح محمد روشن،‌ تهران: انتشارات سروش، ۱۳۷۸. ج۱، ص۴۶۶.
[۴] غیاث الدین خواند میر، تاریخ حبیب السیر، تهران: نشر خیام، ۱۳۸۰. ج۱، ص۱۳۶.
[۵] غیاث الدین خواند میر، همان، ج۱، ص۱۹۹.
[۶] ابن مسکویه، تجارب الامم، ترجمه ع.منزوی، الف.امامی،‌ تهران: انتشارات سروش، ۱۳۶۹. ج۱، ص۸۴.
[۷] سر جان ملکم، تاریخ کامل ایران‏، ترجمه میرزا اسماعیل حیرت‏، تهران: نشر افسون، ۱۳۸۰. ج۱، ص۴۳.

منبع: پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب

 


شصت سال دشمنی آمریکا علیه ایران

| شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۵۸ ب.ظ | ۰ نظر


 شصت سال دشمنی آمریکا علیه ایران 



 کودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت منتخب مردم 


 شهادت دانشجویان در ۱۶ آذر ۱۳۳۲


همکاری در تاسیس سازمان مخوف ساواک 


تحمیل قانون کاپیتولاسیون و تحقیر ملت بزرگ ایران



تبدیل سفارت به لانه جاسوسى مصادره اموال ایران


حمله نظامى به طبس


 کودتاى نوژه


چراغ سبز آمریکا به صدام براى حمله به ایران


حمایت تسلیحاتى و اطلاعاتى آمریکا از صدام در ۸ سال جنگ تحمیلى


 تأمین سلاحهاى شیمیایى عراق علیه ایران


حمله آمریکا به کشتىها و سکوهاى نفتى ایران


ساقط کردن هواپیماى مسافربرى ایران


 حمایت آمریکا از سازمان منافقین


اعمال تحریمهاى ظالمانه علیه ایرا


ساخت فیلمهاى ضد ایرانى با هدف تخریب وجهه ایران و ایرانی


تهدید مستمر ملت ایران به حمله نظامى

و...




✅اگر کسی ادعای عقل و فهم داشت و منکر دشمنی آمریکا علیه ملت ما شد 

با او سر آمریکا بحث نکنید 

با او در مورد ماهیت و چیستی عقل سخن بگویید 




اگر کوروش بداند....

| چهارشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۵۸ ق.ظ | ۰ نظر


 اگر به تاریخ،نگاهی بدون تحریف

و داستان سازی داشته باشیم،اقدامات کوروش هخامنشی را بی نظیر خواهیم دید...


بیایید همه ى نظرات موافق و مخالف او را،برای لحظه ای کنار بگذاریم و به تاریخ خودمان نگاه کنیم...


از خیلی ها جلو بودیم!

از اروپایی ها که در بربریت بودند...

از آمریکایی ها که اصلاً نبودند...

تمدن و نفوذ در دنیا،جای افتخار دارد،ندارد؟!


اگر کوروش،برای ایران و ارزش های انسانی مبارزه کرده است، 

قطعاً باید او را در مقام یک صاحب قدرت ستود... 


✍به نظرتان اگر تاریخ بعد از کوروش را برایش بخوانید و او بداند که ایرانش توسط یونانی ها اشغال شد و

سلسله ی سلوکیان را در ایران راه انداختند،

توسط عرب ها فتح شد،

مغول ها وطنش را شخم زدند،

در جنگ چالدران به عثمانی ها باختیم،

شاه سلطان حسین،ایران را دو دستی به محمود افغان تحویل داد،

 احمدشاه قاجار در جنگ جهانی اول،

هیچ کاری نکرد و ایران توسط انگلیس،روس و عثمانی تسخیر شد،

چند سال بعد،رضاخان با آن ارتش خیالی اش در جنگ جهانی دوم،توان مقابله نداشت،انگلیسی ها و روس ها تبعیدش کردند 

و اگر بداند شاه ایران  _محمد رضا شاه پهلوی _حاکم فرزندان او دست نشانده فرزندان رومیان و یونانیان  است 

و طی پیمان سعد آباد،توسط همین شخص،

کوه های آرارات به ترکیه و

سرچشمه ی رود هیرمند به افغانستان بخشیده شد،

اگر برای کوروش هخامنشی از جدایی بحرین از وطن در دوره ى محمدرضا شاه بگوییم،

اگر از معاهده ی ترکمنچای،گلستان،

 پاریس و تکه تکه شدن وطن بگوییم و بعد،اگر کوروش هخامنشی بداند که هشت سال در مقابل تمام دنیا ایستادیم،تا ذره ای از خاک کشور کم نشود،

فکر می کنید چه خواهد گفت؟!


اگر کوروش بداند که داعش،تمام دنیا،از پاریس تا ترکیه را ناامن کرده است،اما در ایرانش،حتی صدای انفجار به گوش نرسیده است،چه می گوید...؟!


✳️بیایید به هر دو افتخار کنیم...

هم به تمدن و تاریخ خودمان،

هم کوروش هخامنشی و هم به اقتدار امروزمان. . .


♦️اجازه ندهیم این دو را در مقابل هم قرار دهند. . .🔸


 فکر کردن درد دارد 


برخورد پیامبر با یهودیان مدینه

| يكشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۴۶ ق.ظ | ۰ نظر



 برخورد پیامبر با یهودیان مدینه 


🔻🔺هر چند پس از قتل کعب بن اشرف بار دیگر امنیت ‏به مدینه بازگشت، ولى یهودیان به پیمان شکنى عادت کرده بودند و به دلیل عداوتى که از مسلمانان به دل داشتند، هرگز به زندگى مسالمت ‏آمیز در کنار مسلمانان تن ندادند و حاضر نشدند براى مسلمانان حقوق مساوى با خود در نظر بگیرند . نخستین گروه از یهودیان که به آزار و اذیت مسلمانان پرداختند، طایفه بنى قینقاع بود . وقتى کارشکنى آنان پس از جنگ بدر بالا گرفت، پیامبر اکرم ( ‏صلى الله علیه وآله ) آنان را در بازار خودشان جمع کرد و از سرانجام بد پیمان شکنى بر حذرشان داشت . یهودیان که سرمست از غرور بودند، در پاسخ به نصایح خیرخواهانه پیامبر( صلى الله علیه وآله ) گفتند: «اى محمد ; آیا می‏پندارى که ما نیز همانند قریش هستیم؟ از این که بر گروهى نا آگاه به تاکتیک‏هاى نظامى پیروز گشته‏اى، به خود مغرور نشو! اگر با ما نبرد کنى، خواهى دانست که ما جنگجویان واقعى هستیم ! »


 روابط بنى قینقاع با مسلمانان روز به روز تیره ‏تر میشد، تا این که یکى از یهودیان قسمت پایین لباس زن مسلمانى را که در کنار مغازه ‏اش براى معامله نشسته بود، به پشت لباسش وصل کرد . وقتى زن مسلمان به پا خاست، نیم‏تنه پایین بدنش برهنه شد و یهودیان شروع به خندیدن کردند .

⭕️ مرد مسلمانى از مشاهده این منظره دلخراش توهین به یک زن مسلمان ناراحت ‏شد و مرد یهودى را کشت . یهودیان نیز به تلافى مرد مسلمان را از پاى در آوردند . در پى این اقدام یهودیان رسما پیمان خود را با مسلمانان شکستند و با موضع گرفتن در قلعه خویش به مسلمانان اعلان جنگ کردند .


✅ به دنبال اقدام یهود براى پیامبر        ( صلى الله علیه وآله ) هیچ چاره ‏اى جز محاصره قلعه آنان و کوچاندن آنان از مدینه نمانده بود .


📚 ابن هشام،ج‏3، ص‏52 - 50



مشاهده می‏کنید که اقدام پیامبر( صلى الله علیه وآله ) کاملا مشروع و قانونى بود; چرا که یهودیان به زن مسلمانى ، توهینى را روا داشته بودند و پس از آن نیز به جاى عذر خواهى و اعتراف به اشتباه خود، رسما با پیامبر اکرم ( ‏صلى الله علیه وآله ) وارد جنگ شدند .بنابراین از آن پس هرگز مسلمانان نمیتوانستند در کنار آنان با مسالمت زندگى کنند.



رد حضور حسنین در طبرستان

| پنجشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۲۵ ب.ظ | ۰ نظر


                 

 بــسم الله الرحمن الرحیم 



 سلام و عرض ادب 


تصمیم گرفتیم شبهات معروفی که دشمنان اهل بیت علیهم السلام همواره در این ایام مطرح می کنند رو پاسخ بدیم 


 یکی از معروفترین شبهه ها حضور حسنین در طبرستان🔹هست که ما قصد داریم از دو جهت "عقلی ونقلی" بررسیش کنیم



از لحاظ نقلی ⬇️


نقل اول :بله بازهم تاریخ طبری !


حَدَّثَنِی عُمَرُ بْنُ شَبَّةَ، قَال : حَدَّثَنِی عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ⬅️عنْ عَلِی بْنِ مُجَاهِدٍ،⬅️عن ْحَنَشِ بْنِ مَالِک،ٍقَال : 

غَزَا سَعِیدُ بْنُ الْعَاصِ مِنَ الْکُوفَةِ سَنَةَ ثَلاثِینَ یُرِیدُخُرَاسَانَ، وَمَعَهُ حُذَیْفَةُ بْنُ الْیَمَانِ وَنَا س مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اله ص، ""ومَعَهُالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ ""

وعَبْدُ الهَّ بْنُ عَبَّاسٍ 

وعبد اله ابن عُمَرَ 

وَعَبْدُ الهَّ بْنُ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ 

وَعَبْدُ الهَّ بْنُ ال زبَیْرِ، 

وَخَرَجَ عَبْدُ الهَّ ابن عَامِرٍ مِنَ الْبَصْرَةِ یُرِیدُ...

❌نام کتاب : تاریخ الطبری = تاریخ الرسل والملوک، وصلة تاریخ الطبری نویسنده : الطبری، أبو جعفر    جلد : 4  صفحه : 269


 ترجمه:


حنش بن مالک گوید: سعید بن عاص به سال سى ام از کوفه به منظور غزا آهنگ خراسان کرد حذیفة بن یمان و کسانى از یاران پیمبر خدا صلى الله علیه و سلم با وى بودند 

⬅️حسن و حسین➡️

 و عبد الله بن عباس 

و عبد الله بن عمرو 

عمرو بن عاص و

 عبد الله بن زبیر نیز با وى بودند. 

عبد الله بن عامر نیز به آهنگ خراسان از بصره در آمد و از سعید پیشى گرفت و در ابر شهر منزل کرد...).(تاریخ‏ طبری/ترجمه پاینده،ج‏5،ص:2116)


⬇️علی بن مجاهد⬇️️


تضعیفات شدید علمای اهل سنت برای این شخص:

علی بن مجاهد بن مسلم القاضی الکابلی بضم الموحدة وتخفیف اللام❌ متروک من التاسعة ولیس فی شیوخ أحمد أضعف منه مات بعد الثمانین ت 

تقریب التهذیب ، ج1 ص405، اسم المؤلف:  أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی ، دار النشر : دار الرشید - سوریا - 1406 - 1986 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : محمد عوامة

وقال صالح بن محمد سمعت یحیى بن معین سئل عن علی بن مجاهد فقال کان ❌یضع الحدیث وکان صنف کتاب المغازی فکان یضع للکل إسنادا ... وقال أبو حاتم سمعت محمد بن مهران یقول قال یحیى بن الضریس علی بن مجاهد کذاب.

تهذیب التهذیب ، ج7 ص330، اسم المؤلف:  أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی ، دار النشر : دار الفکر - بیروت - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى

علی بن مجاهد الکابلی أبو مجاهد قال یحیى بن الضریس هو کذاب 

❌الضعفاء والمتروکین ❌، ج2 ص198،  رقم: 2398، اسم المؤلف:  عبد الرحمن بن علی بن محمد بن الجوزی أبو الفرج ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الله القاضی.

علی بن مجاهد الکابلی حدثنا أحمد بن على قال سألت أبا غسان زنج عن على بن مجاهد الکابلی فقال ترکته ولم یرضه

الضعفاء الکبیر ، ج3 ص252، اسم المؤلف:  أبو جعفر محمد بن عمر بن موسى العقیلی ، دار النشر : دار المکتبة العلمیة - بیروت - 1404هـ - 1984م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد المعطی أمین قلعجی.


⬇️حنش بن مالک ⬇️


وی مجهول است و اصلا معلوم نیست کیست و همه ما میدانیم اگر روایتی، راوی آن مجهول باشد آن روایت از درجه اعتبار ساقط است❗️



خب یک راوی مجهول داشت و یک راوی کذاب و متروک 



 پس نقل طبری درباره این موضوع نزد اهل سنت هم اعتبار ندارد


      

 تحریف نقل قول طبری 


اما به این روایت دقیقا باهمون راویان در همون کتاب نگاه کنید:


وَحَدَّثَنِی عُمَرُ بْنُ شَبَّةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی عَلِیُّ بْنُ مُجَاهِدٍ، عَنْ حَنَشِ بْنِ مَالِکٍ التَّغْلِبِیِّ، قَالَ: غَزَا سَعِیدٌ سَنَةَ ثَلاثِینَ، فَأَتَى جُرْجَانَ وَطَبَرِسْتَانَ، مَعَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْعَبَّاسِ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ وَابْنُ الزُّبَیْرِ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ، فَحَدَّثَنِی عِلْجٌ کَانَ یَخْدُمُهُمْ قال: کنت أتیتهم بِالسُّفْرَةِ، فَإِذَا أَکَلُوا أَمَرُونِی فَنَفَضْتُهَا وَعَلَّقْتُهَا، فَإِذَا أَمْسَوْا أَعْطُونِی بَاقِیَةً قَالَ: وَهَلَکَ مَعَ سَعِیدِ بن العاص محمد بن الحکم ابن أَبِی عَقِیلٍ الثَّقَفِیُّ، جَدُّ یُوسُفَ بْنِ عُمَرَ، فَقَالَ یُوسُفُ لِقَحْذَمٍ: یَا قَحْذَمُ، أَتَدْرِی أَیْنَ مَاتَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَکَمِ؟ قَالَ: نَعَمْ، اسْتُشْهِدَ⬅️ معَ سَعِیدِ بْنِ الْعَاص➡️ بطَبَرِسْتَانَ، قَالَ: لا، مَاتَ بِهَا وَهُوَ مَعَ سَعِیدٍ، ثُمَّ قَفَلَ سَعِیدٌ إِلَى الْکُوفَةِ، فَمَدَحَهُ کَعْبُ بْنُ جُعَیْلٍ،

نام کتاب : تاریخ الطبری = تاریخ الرسل والملوک، وصلة تاریخ الطبری نویسنده : الطبری، أبو جعفر    جلد : 4  صفحه :270 


✅روایت داره درباره همراهان سعید بن عاص صحبت میکنه تو روایت قبلم همین کار رو میکرد داشت همراهان سعید بن عاص رو میگفت❗️


 حنش بن مالک تغلبى گوید: سعید به سال سی ام آهنگ غزا کرد و سوى گرگان و طبرستان رفت. 

عبد الله بن عباس و

 عبد الله بن عمرو بن زبیر و

 عبد الله بن عمرو بن عاص با وى بودند کافرى که خدمت آنها می‏کرده بود به من گفت: سفره را پیش آنها می‏بردم و چون می‏خوردند به من دستور میدادند که آنرا میتکاندم و می آویختم و چون شب می‏شد باقیمانده را به من می‏دادند. گوید: محمد بن حکم بن ابى عقیل ثقفى جد یوسف بن عمرو که همراه سعید بن عاص بود کشته شد و یوسف به قحدم گفت: «قحدم! میدانى محمد بن حکم کجات درگذشت گفت: آرى با سعید بن عاص در طبرستان به شهادت رسید گفت: نه، همراه سعید بود و آنجا درگذشت. آنگاه 

سعید به کوفه باز آمد(تاریخ‏ طبری/ترجمه پاینده،ج‏5،ص:2117)



❌توی همون تاریخ طبری باهمون سلسله راوی ها اسمی از حسنین (علیهم السلام)بعنوان همراهان سعید بن عاص نیومده !!!❌


یعنی اون اسامی بعدا اضافه شدن به روایت قبلی !و روایت قبل دستکاری شده بعدا واسم حسنین بهش اضافه شده....



 اما چرا دستکاری شده؟


 چون تو اواخر بنی امیه طبرستان به مرکز تشیع تبدیل شده بود قصد داشتن با وارد کردن اسم اهل بیت در این روایات مردم طبرستان رو نسبت به اهل بیت علیهم السلام بدبین کنن!


 خلاصه


نقل طبری:1_ضعف سندی داشت یک راوی مجهول و یک راوی متروک و کذاب

2_بعدا به دلایل سیاسی دستکاری شده بود!



بعداز رد نقل طبری به رد نقل فتوح البلدان میرسیم



عین متن بلاذری در کتاب فتوح البلدان را خدمت شما ارائه می دهیم:


 متن عربی:


(فتح جرجان و طبرستان و نواحیها)


👈قالوا👉: ولى عثمان بن عفان رحمه الله سعید بن العاصی بن سعید بن العاصی ابن أمیة الکوفة فى سنة تسع و عشرین فکتب مرزبان طوس إلیه والى عبد الله بن عامر بن کریز بن ربیعة بن حبیب بن عبد شمس و هو على البصرة یدعوهما إلى خراسان على أن یملکه علیها أیهما غلب و ظفر فخرج ابن عامر یریدها و خرج سعید فسبقه ابن عامر فغزا سعید طبرستان، و معه فى غزاته فیما یقال الحسن و الحسین ابنا على بن أبى طالب علیهم السلام، و قیل أیضا أن سعیدا غزا طبرستان بغیر کتان أتاه من أحد و قصد إلیها من الکوفة⬅️ و الله أعلم➡️...) (فتوح البلدان ص467 چاپ موسسه المعارف بیروت)


 ترجمه:


(جرجان و طبرستان و نواحى آن‏)


👈گویند👉: عثمان بن عفان سعید بن عاصى بن سعید بن عاصى بن امیه را در سال بیست و نه بر کوفه ولایت داد و مرزبان طوس به او و به عبد الله بن عامر بن کریز بن ربیعة بن حبیب بن عبد شمس والى بصره نامه نوشت و ایشان را به خراسان دعوت کرد که هر یک غالب و پیروز شود خراسان را به تصرف او دهد.

ابن عامر به قصد آن دیار رهسپار شد و سعید نیز برفت ولى ابن عامر بر او پیشى گرفت و سعید به غزاى طبرستان رفت. می گویندکه حسن و حسین و پسر على بن ابى طالب علیهم السلام در این جنگ با وى همراه بودند به قولى سعید بى آنکه از کسى فرمانى دریافت کند، از کوفه به قصد جنگ طبرستان رفت و الله اعلم... ‏


 :فتوح البلدان، ترجمه محمد توکل، تهران، نشر نقره ، چ اول، 1337ش. 


ایرادهایی که بر این روایت وارد است :


1_همونطوری که می بینید گفته قالوا❗️و هیچ سلسله راوی برنداشته بیاره خب روایتی که سلسله راوی نداشته باشه مرسل قطعی هست اینو هممون میدونیم 



2_و همچنین بلاذری با نگاشتن کلمه «👈والله اعلم👉» ثابت کرده که خودشم مطمئن نبوده ‼️


 کتاب زندگانی امام حسین نوشته زین العابدین رهنما هم از فتوح البلدان بلاذری نقل کرده(تو پاورقی خودش توضیح داده)


در تاریخ جرجان نوشته حمزه السهمی ج1 ص 48  ....از شخص ❓مجهولی ❓بنام :عباس بْن عَبْد الرَّحْمَنِ المروزی نقل کرده ❗️


 هممون میدونیم که وقتی راوی مجهول باشه مرسل بودن قطعی است❗️


🔎 خلاصه مطالب تا اینجا :

 از لحاظ نقلی هیچ کدومشون ارزشی ندارند نه نزد اهل سنت و نه نزد شیعه



دلایل عقلی بر رد حضور حسنین در طبرستان


1_امیر المومنین علی (علیه السلام) در عصر خلافت خودشان و در جنگ صفین به حسنین اجازه ادامه جنگ رو نمیده مبادا با به شهادت رسیدن ایشان نسل حضرت رسول به خطر بیفته 


📔:ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحیأ الکتب العربیه، 1961 م، ج 11، ص 25 -خطبه 200)


🔎سوال:


چگونه ممکن است در زمان خلافت عثمان وبرای کشورگشایی های عثمان جان آن دو را بخطر بیندازد؟؟؟


2_:سعید بن عاص کیست ؟یکم باهم تاریخ مرور کنیم 


💢سعید بن عاص از عمال عثمان و از دشمنان درجه یک امیرالمومنین علی علیه السلام است 


.علت دشمنی وی با امیرالمومنین این است که حضرت امیر در جنگ بدر پدر وی را که از مشرکین به نام قریش بود به هلاکت رساند ...همین کینه سبب شد که سعید بن عاص از بیعت با ایشان در زمان خلافتشان سر باز زند! 💢


🔎سوال:


 ممکنه امیر المومنین علی علیه السلام فرزندانشان را به همراه سعید بن عاص به جنگ فرستاده باشد؟


3_به گواهی تاریخ امام علی علیه السلام حتی از مشورت دادن به عثمان در امور جنگ امتناع می ورزید❗️ 


و در زمان دو خلیفه ی قبلی آن دو نفر تلاش کردند تا ایشان را در جنگ با ایران باخود همراه سازند اما ایشان نپذیرفتند❗️


🔎سوال:


 چگونه ممکن است وقتی خودشان از حضور در جنگ سرباز زدند فرزندانشان را بفرستند و مانع ایشان نشوند؟

 


 پس از لحاظ عقلی هم هیچ اعتباری ندارد❗️

     


امیرالمومنین خود در جنگ خلفا شرکت نکرد به گواهی تاریخ


نقل اول 


 مسعودى می ‏گوید:

 «آن‏گاه که عمر با عثمان بن عفان در مورد جنگ با ایرانیان به شور و مشورت پرداخت، عثمان چیزهایى به وى گفت. از جمله گفت: سپاه اعزام کن و هر کدام را با سپاه بعدى تقویت نما و مردى را بفرست که در کار جنگ، تجربه و بصیرت کافى داشته باشد!

عمر گفت: او کیست؟

- علىّ بن ابى طالب.                       

- پس او را ببین و با وى گفتگو کن! بنگر که آیا به این کار راغب است یا نه؟!

عثمان بیرون شد و على را ملاقات کرد و با او به مذاکره پرداخت، ❎اما على علیه السّلام این را خوش نداشت و رد کرد❎ عثمان به نزد عمر آمد و جریان را به اطلاع او رساند.» 


📚📔:مروج ‏الذهب/ترجمه،ج‏1،ص:667



 نقل دوم

 


🔰 در شام عمر از على علیه السّلام به ابن عباس شکایت کرد و گفت:

 «از عموزاده ‏ات به تو شکایت می‏کنم. از او خواهش کردم که با من از مدینه خارج شود،❎ اما او خواهش مرا رد کرد❎، اما من هنوز هم او را سزاوار می‏دانم.» 


📔📖:شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 12، ص 378 

 




 آیا ایرانی ها از زمان صفویه به اجبار شیعه شده اند؟؟ 



 پاسخ :


✔️ اکثر ایرانیان از ابتدا، اسلام را با گرایش شیعه پذیرفتند. (نه با گرایش سنّی). در این باره اسناد تاریخی فراوان است. 


. در همان قرن 3 هجری، شیعیان در شمال ایران به قدری قدرت داشتند که اولین حکومت علوی را در جهان تشکیل دادند. (علویان طبرستان)  


 همچنین حکومت آل بویه که شیعه بودند،(در قرن 4 و 5 هجری یعنی 500 سال قبل از صفویان)  به قدری پشتوانه مردمی داشت که در مدتی اندک، نه تنها بخش اعظم ایران، بلکه بخش زیادی از عراق، و حتی در برهه‌ای از زمان، #مکه را نیز در تصرف خود درآوردند و مراسم حج را بر اساس فقه شیعه انجام دادند. اینها اولین حکومت برگزار کننده ی روضه اباعبدالله در ایران نیز بودند. 


حکومت مشعشیان در جنوب و غرب ایران هم شیعه بودند. و پشتوانه مردمی داشتند. در خیلی از مناطق از جمله کاشان و قم و ... همواره اکثریت با شیعه بود. 


✔️ ولی بعضاً حکومتهای سنّی که با حمایت خلفای بنی العباس روی کار می آمدند، به دلیل فشارها باعث میشد که مردم نتوانند تشیع خود را اظهار کنند. 


✔️ اتفاقی که در زمان صفویه  رخ داد این بود که حکومت مطلق در دست شیعیان افتاد و در این هنگام، اکثر مردم ایران مذهب شیعه را به صورت علنی اعلام کردند.



✔️ خانم مری بویس (از بزرگترین زرتشتی پژوهان جهان) در کتابش تصریح می کند که اکثر ایرانیان از همان ابتدا گرایش به سمت خاندان علی (ع) داشتند (یعنی شیعه بودند).

در واقع قرنها پیش از صفویان ایرانیان شیعه مذهب بودند (در اکثر مناطق) و دولت صفوی تنها وظیفه یکپارچه سازی مملکت و خروج کشور از جکومتهای ملوک‌الطوایفی را داشت. نه شیعه سازی مردم. 

__________________________



تأسیسِ بزرگترین و مجهّزترین بیمارستان‌ِ قرون وسطی توسط مسلمین




ویل دورانت تاریخ‌نگارِ مشهور جهان، درباره‌ی بزرگترین بیمارستان قرون وسطی و ویژگی های این بیمارستان  

می‌نویسد:


«در قاهره نیز سلطان قلاؤون در سال ۶۸۴هجری قمری ( 1285 م) بیمارستان منصوری را پی‌افکند که علی الاطلاق بزرگترین بیمارستانِ قرون وسطی بود. 


در داخل فضای وسیع محصور و چهارگوشی، چهار بنا سر برآورده بود، و در میان آن‌ها محوطه‌ای قرار داشت که با ایوان‌ها احاطه شده بود و حوض‌ها و جوی‌ها، آب و هوای آن را خنک می‌کردند. برای بیماری‌های مختلف و بیماران در حال نقاهت بخش‌های جداگانه داشت، همچنین دارای چند آزمایشگاه، یک داروخانۀ عمومی، کلینیک‌هایی برای بیماران سرپایی، چند آشپزخانه و حمام، یک کتابخانه، یک نمازخانه، و یک سالن سخنرانی داشت؛ به‌ویژه، مناظر دل انگیزی برای قسمتِ بیمارانِ روانی به بیمارستان پیوسته بود. 

بیماران از زن و مرد، غنی و فقیر، آزاد و برده در آنجا، بی‌دستمزد علاج می‌شدند. به بیماران بهبود یافته هنگام خروج از بیمارستان مبلغی می‌دادند تا برای تحصیل خود، بلافاصله محتاج کار نباشند. بیمارانی که به بی‌خوابی مبتلا می‌شدند به موسیقی ملایم و قصه گویان حرفه‌ای‌ گوش می‌دادند، و احیاناً کتاب‌های تاریخی برای مطالعه، دریافت می‌داشتند. در همۀ شهرهای بزرگ اسلامی برای مراقبت دیوانگان تیمارستان‌هایی موجود بود.»


منبع:📚

تاریخ تمدن اثر ویل‌دورانت 

جلد 4 - (عصر ایمان): صفحه‌ی 420