بیا تا بدانیم

(تاریخی،سیاسی،مذهبی،فرهنگی)

بیا تا بدانیم

(تاریخی،سیاسی،مذهبی،فرهنگی)

پاسخ به شبهه علت قیام امام حسین

| يكشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۳ ب.ظ | ۰ نظر

 متن شبهه 

بخونید بسیار جالب و البته جای بسی تفکر

نام:یزید شهرت:بنی امیه نام پدر:معاویه نام پدربزرگ:ابوسفیان نام جد بزرگ:عبدالمطلب

نام:حسین شهرت:بنی هاشم نام پدر:علی نام پدربزرگ:محمد و ابوطالب نام جد بزرگ:عبدالمطلب

نتیجه گیری: رابطه امام حسین و یزید: پسر پسرعمو

 رابطه امام علی و معاویه:پسرعمو 

رابطه معاویه و محمد (ص):پسرعمو 

 رابطه ابوسفیان و ابوطالب:برادر

 رابطه محمد (ص) و ابوسفیان:ابوسفیان عموی محمد

رابطه ابوسفیان و امام علی:ابوسفیان عموی امام علی

علت اختلاف: دعوای خانوادگی بر سر قدرت؛ کسی نیست بگوید شما ایرانیان را چه؟  که سال هاست بر سر خود میزنید٬ خود اعراب اینها رو قبول ندارن شما نخود کدام آشید؟؟؟ به قول مرحوم احمد کسروی تبریزی : بدبخت ملتی که تاریخ کشورش را نداند؛ شوربخت تر از آن ملتی که نخواهد تاریخ کشورش را بداند؛ تیره بخت تر از آن ملتی که تاریخ کشورش را به ریش خند بگیرد؛ و سیاه بخت تر مردمی که بخاطر تاریخ ننگین کشوری دیگر بر فرق می کوبد و عمده روزهای سال خود را در عزاداری برای آن بیگانگانند. حماقت انسان را به کجا می برد.!!!!!!!!



✅پاسخ:


1 پیام مزبور در باب نسبت فامیلی حضرت سیدالشهدا و یزید دارای دروغ و اشتباه فاحشی است. نه معاویه و محمد (ص)  پسرعمو بوده اند و نه حسین (ع) و یزید، پسر پسر عمو.

جد رسول الله(ص)، هاشم است که فرزند عبدمناف است. و جد ابوسفیان، امیه.

طبق مشهورترین روایت، عبدمناف تاجری بوده که در کار خرید و فروش غلامان رومی، (امیه ) را خریداری می کند و کم کم وی را به فرزندخواندگی خود قبول میکند. از هاشم، بنی هاشم منشعب می شود که امام حسین(ع) از این نسل است. از امیه هم بنی امیه که یزید از این نسل است. 

ضمن اینکه حتی در خصوص حلال زادگی معاویه از ابوسفیان تردید است و نسب شناسان، معاویه را فرزند ابوسفیان نمی دانند و به مردان دیگری نسبت می دهند. 

(طبقات ابن سعد، ج 8، ص 235/ العقد الفرید، ج 6، ص 86/ تذکرة الخواص، ابن جوزی، ص 184/ مثالب العرب، ص 72)


2 تقلیل قیام عاشورا به جنگی قبیله ای و کینه جویی خانوادگی و بر سر قدرت، شبهه جدیدی نیست، شمر و عبیدالله و یزید خودشان اولین بار چنین ادعای موهومی را در دهان عوام انداختند و سی هزار کوفی را با همین شبهات به جنگ با سیدالشهدا(ع) خواندند.


3 عصبیت قومی و کینه های قبیله ای بخشی از انگیزه ای است که یزید برای مبارزه با سیدالشهدا(ع) داشت نه اینکه حضرت اباعبدالله که برای احیای اسلام ناب قیام کرده بودند، مستحق چنین تعبیر بی پایه ای باشند. چنانکه وقتی سر مبارک امام حسین(ع) را به مجلس یزید آوردند، چنین خواند: «ما بزرگان آنان را کشتیم و در برابر کشته‌هایمان در جنگ در، مقابله به مثل کردیم و توازن و عدالت برقرار شد. از نسل خُندف نباشم اگر از فرزندان احمد، آنچه را انجام داده، انتقام نگیرم.» (سید بن طاووس, لهوف، ص245.)

جالب آنکه، تعصب بر ریشه های قومی و تحریک نژادی، 👥وجه مشترک نویسندگان متون شبهه انگیز با پیروان یزید و اعراب زمان جاهلیت است. حال آنکه، از اصول اساسی اسلام، برابری اقوام و نژادها و تاکید بر گوهر انسانیت و تقواست. قیام امام حسین(ع) نه نزاعی قبیله ای، که دعوت به آزادگی و ظلم ناپذیری تا پای جان است. و این است که قیام کربلا را جهانی و جاودانی و فراقومی میکند. چیزی که متعصبان روشنفکرنمای جاهلی قدرت درک آن را ندارند.


4 علل قیام امام حسین(ع) به اختصار عبارتند از : 

بیعت خواهی یزید که فردی فاسد و هرزه بود از امام معصوم و عزم قتل ایشان در صورت عدم بیعت 

دعوت مردم کوفه از امام حسین(ع) و تمام شدن حجت بر ایشان 

امربمعروف و نهی از منکر و مبارزه با ظلم و فساد طاغوتی که بر جامعه مسلمین حکومت میکرد.

 دقیقا به همین دلیل است که هیچ یک از فاکتورهای لازم برای رقابت بر سر کسب کرسی های دنیایی از قبیل " لشکر و نیرو و #مسامحه و #معامله "و... در نهضت حسینی به چشم نمی خورد. روشن است، اگر هدف حسین(ع) جنگ با یزید بر سر قدرت بود، به جای زن و فرزندانش، باید لشکری چند هزار نفری از مردان جنگی تجهیز کرده بود و نه کودک شش ماهه اش. و اگر دنیاپرست بود (معاذالله) در برابر لشکر بی شمار و پیشنهادهای دنیایی یزیدیان، شمشیر را وامی نهاد. نه اینکه با 72 نفر در برابر آنها بایستد و مرگ را بر زندگی ذلیلانه ترجیح دهد!


5 احمد کسروی فراماسونی دین ستیز بود که حتی ادعای پیامبری!! هم کرد. او اهل مباحثه منطقی و مودبانه نبود و مکررا به سایرین و حتی ائمه اطهار(ع) اهانت می نمود . او حتی دیدگاهی منفی به ایران و ایرانی داشت و به دنبال تغییر الفبای فارسی به لاتین بود. همین ها از احوال وی کافیست تا به باطل بودن عبارات پایانی شبهه که منتسب به اوست پی ببریم. شوربخت روشنفکرمابهایی که الگو و اسطوره شان، کسروی است!! 

حماقت تا کجا؟!. 



 آیا ایرانی ها از زمان صفویه به اجبار شیعه شده اند؟؟ 



 پاسخ :


✔️ اکثر ایرانیان از ابتدا، اسلام را با گرایش شیعه پذیرفتند. (نه با گرایش سنّی). در این باره اسناد تاریخی فراوان است. 


. در همان قرن 3 هجری، شیعیان در شمال ایران به قدری قدرت داشتند که اولین حکومت علوی را در جهان تشکیل دادند. (علویان طبرستان)  


 همچنین حکومت آل بویه که شیعه بودند،(در قرن 4 و 5 هجری یعنی 500 سال قبل از صفویان)  به قدری پشتوانه مردمی داشت که در مدتی اندک، نه تنها بخش اعظم ایران، بلکه بخش زیادی از عراق، و حتی در برهه‌ای از زمان، #مکه را نیز در تصرف خود درآوردند و مراسم حج را بر اساس فقه شیعه انجام دادند. اینها اولین حکومت برگزار کننده ی روضه اباعبدالله در ایران نیز بودند. 


حکومت مشعشیان در جنوب و غرب ایران هم شیعه بودند. و پشتوانه مردمی داشتند. در خیلی از مناطق از جمله کاشان و قم و ... همواره اکثریت با شیعه بود. 


✔️ ولی بعضاً حکومتهای سنّی که با حمایت خلفای بنی العباس روی کار می آمدند، به دلیل فشارها باعث میشد که مردم نتوانند تشیع خود را اظهار کنند. 


✔️ اتفاقی که در زمان صفویه  رخ داد این بود که حکومت مطلق در دست شیعیان افتاد و در این هنگام، اکثر مردم ایران مذهب شیعه را به صورت علنی اعلام کردند.



✔️ خانم مری بویس (از بزرگترین زرتشتی پژوهان جهان) در کتابش تصریح می کند که اکثر ایرانیان از همان ابتدا گرایش به سمت خاندان علی (ع) داشتند (یعنی شیعه بودند).

در واقع قرنها پیش از صفویان ایرانیان شیعه مذهب بودند (در اکثر مناطق) و دولت صفوی تنها وظیفه یکپارچه سازی مملکت و خروج کشور از جکومتهای ملوک‌الطوایفی را داشت. نه شیعه سازی مردم. 

__________________________


  پاسخ به یک سوال پر تکرار  



 چگونه می‌شود برای کسی که به قرآن اعتقادی ندارد، اثبات نمود که قرآن بدون تحریف باقی مانده است و این همان قرآنی است که پیامبر اکرم (ص) نازل شده است؟


  یکی از نکات جالب این است که مخالفین امروزیِ توحید، نبوت و قرآن کریم (به طور کلی اسلام)، چه در مبانی حکمت و فلسفه، چه در مباحث کلامی و چه در اعتقادات و تکذیب و انکار توحید و معاد ... و چه در تشکیک در وحیانیت قرآن کریم و حفظ آن ...، ؛ هیچ حرف جدیدی که اسلاف آنها در قرون گذشته و صدر اسلام نگفته باشند، ندارند. دقیقاً همان حرف‌ها را گاه با انشایی جدید و گاه عیناً بیان می‌کنند، البته با ژست روشنفکری، تجدد و مدرنیته و ... .


از این رو، پاسخ جدیدی هم لازم نیست، همان که آنها می‌گفتند، اینها می‌گویند و تا آخرالزمان نیز همین حرف‌ها را تکرار خواهند کرد و همان پاسخ‌هایی که خداوند متعال در قرآن کریم به آنها داده است، کافیست و تا آخرالزّمان همین خواهد بود.


نکته اول:


توجه داشته باشید که پاسخگویی و روشنگری و اثبات با دلیل و برهان، بسیار خوب، لازم و ضروری است، اما برای کسی که واقعاً اهل تحقیق، تفکر، استدلال و برهان است، نه برای هر کسی که از راه می‌رسد، شما را با یک سؤال «از کجا معلوم؟»، مخاطب قرار داده و به انفعال اثباتی بیاندازد.  گاهی مثل این است که کسی اصلاً اعداد حساب را بلد نیست، بعد یک دفعه سر کلاس دبیرستان یا دانشگاه می‌آید و می‌پرسد: از کجا معلوم پاسخ این مسئله دو یا سه مجهولی، این است که شما به آن رسیدید؟! یا از هندسه هیچ نداند، بعد در یک قضیه‌ی «هندسه فضایی» ایجاد تشکیک کند! آن هم نه یک تشکیک علمی، بلکه همین طوری که از مقابل درب یک مرکز تحقیقاتی رد می‌شود، سرش را داخل کند و با صدای بلند بگوید: «از کجا معلوم؟» و برود! خب حالا به او چه پاسخی و چگونه خواهید داد؟!


نکته دوم:


وقتی شخصی [در هر موضوعی]،  “اصل” را قبول نکرد و در خصوص“فرع” آن سؤال و شبهه می‌نماید، اصلاً اصرار نداشته باشید که سؤال او را جدی گرفته و حتماً پاسخ اثباتی هم بدهید، چرا که او اساساً اصل را قبول ندارد که از فرعش بپرسد، و اگر پاسخ دادید، مجاب و قانع شده و بپذیرد.


مثل کسی است که اصلاً وجود چیزی به نام «چشمه» را قبول نداشته باشد و بپرسد: «از کجا معلوم که منشأ آب این رودخانه یک چشمه است» - یا – اصلاً وجود دریا را قبول نداشته باشد و بپرسد: «از کجا معلوم این رودخانه به دریا می‌ریزد؟» و بدتر آن که اگر بپرسید: آیا تو می‌دانی که چشمه و دریا چیست که وجودشان را انکار می‌کنی؟ ‌بینید که نمی‌داند، بلکه فقط انکار می‌کند.


حال اگر شخصی، توحید و نبوت را قبول نداشت، در وحی تشکیک می‌نمود! – وحی را قبول نداشت، در قرآن تشکیک می‌نمود – قرآن را یک بار هم نخوانده و قبول ندارد و در "این همانی" آن تشکیک می‌نماید! آیا می‌خواهید پاسخ برهانی و اثباتی به او بدهید، چگونه؟!


الف – به او بگویید: این کتابِ قرآن است که در دست من و توست؛ ما مسلمانان معتقدیم که این همان است و تحریف هم نشده است. خب، اگر تو قبول نداری، لابد دلیل داری، پس تو دلیل خود را بیاور و اثبات کن که این تحریف شده، یا این، همان نیست؟


ب – به او بگویید: آیا به عمرت قرآن کریم یا حتی یک سوره را خوانده‌ای؟! اگر نخوانده‌ای، پس چگونه تکذیب می‌کنی که این آن همان نیست یا تحریف شده؟! و اگر خوانده‌ای، لابد فهمیدی که تحریفش در کدام سوره یا آیه است؟ پس بیان کن، دلیل و شاهد و سند بیاورد.


ج – به او بگویید: اگر آن قرآن کریم اصلی به تو نازل نشده و اکنون نیز در اختیار نداری، پس از کجا فهمیدی که "این همان نیست؟"؛ یا باید اصلش را در اختیار داشته باشی، یا دلیل و برهان داشته باشی، مبنی بر که این نمی‌تواند همان باشد. مثل ما که تورات و انجیل اصلی را نداریم، اما به دلایل عقلی، نقلی و سندی اثبات می‌کنیم که بسیاری از مندرجات آن چه در اختیار است، تحریفی می‌باشد.


پاسخ خداوند متعال در قرآن به این سوال :


قرآن کریم، ضمن اشاره به این گونه ادعاها و بهتان‌ها و پاسخ‌های متعدد، در یک جمع‌بندی، یک پاسخ کلی دارد که در دو قالب مطرح می‌نماید و سپس یک نتیجه می‌گیرد.


پاسخ کلی این است که اگر این قرآنی که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله برای شما تلاوت می‌کند و یا همین قرآنی که در دست شماست، «وحی» نباشد، پس یقیناً کار بشر است. و اگر کار بشر است، پس بشر باز هم می‌تواند [به ویژه با این رشد علمی گسترده] مانند آن یا حتی بهتر از آن را بیاورد.


دو قالب:


تحدی اول:  تحدی به فارسی محاوره خودمان، مبارز طلبی است. خداوند می‌فرماید: مثل قرآن، یا ده سوره یا حتی یک سوره مانند آن از جانب خدا بیاورید.


دقت کنیم که این نکته‌ی مهمی است که می‌فرماید: "از جانب خدا بیاورید" – یعنی یا شما خدا را هم قبول ندارید، که آن وقت بحث کردن از نبی خدا، وحی خدا و کتاب خدا را شما بی‌مورد است، باید از توحید شروع کنید – یا خدا را قبول دارید، اما می‌گویید که این قرآن وحی خدا نیست، خب پس لابد گفتار یک انسان است، پس اولاً شما مثلش را بیاورید، ثانیاً از ناحیه خدا بیاورید.


تحدی دوم:  عام‌تر است. می‌فرماید که بالاخره انسان جهان‌بینی و عقیده دارد که اگر مبتنی بر عقل و فطرت باشد، نگاه و عقیده‌‌ای درست است و اگر نباشد، خرافه و نادرست است. بالاخره انسان برای زندگی فردی و اجتماعی، نیاز به قانون دارد، آن هم قوانینی که منطبق با جهان‌بینیِ درست و برحق باشد. پس دو اصل قطعی می‌باشد:


اصل اول: بشر اعتقاد و ایمان دارد (حق یا باطل) و نیاز به قانون دارد، که "کتابِ قابل تبعیت" باید شامل هر دو باشد.


اصل دوم: این تعریف از هستی، از مبدأ و معاد انسان و قوانین مرتبط با آن، باید از ناحیه خالق و ربّ باشد، وگرنه نظریات شخصی است و قابل تبعیت نیست.


سپس می‌فرماید: خب این که دعوا و جدل ندارد. شما بروید از جانب خدا یک کتاب بهتری بیاورید، تا من از شما پیروی کنم.


«قُلْ فَأْتُوا بِکِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» (القصص، 49)


ترجمه: بگو: اگر شما راستگویید پس کتابى از جانب خدا بیاورید که از آن دو (تورات و قرآن) رهنمون‏تر باشد، تا من از آن پیروى کنم.


بدیهی است که اگر جمیع بشر، در اعصار متفاوت و با رشد علمی گسترده، نتواند بهتر از آن یا دست کم مانند آن را بیاورد، پس این کتاب وحی است و "این، همان است".


نتیجه‌گیری:


خداوند علیم، حکیم و خبیر و بصیر به احوال بندگانش می‌فرماید که این حرف‌ها، برهان‌ها، استدلال‌ها و ... برای کسی مفید است که واقعاً می‌خواهد حقیقت مطلب برای او روشن شود که یا ایمان بیاورد و یا در ایمانش راسخ‌تر گردد، منتهی برای کسی که از ابتدا تصمیم بر نفی و انکار گرفته، حتی اگر کتاب نوشته شده‌ای از آسمان (که جسم ملموس داشته باشد) برای پیامبری نازل شود، باز هم تکذیب می‌کند:


«وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ کِتَابًا فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ هَـذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِینٌ» (الأنعام، 7)


ترجمه: و اگر نوشته‏اى در صفحه کاغذى بر تو فرو فرستیم و آنها آن را با دست‏هاى خود لمس کنند باز هم کسانى که کفر ورزیده‏اند خواهند گفت: این جز جادویى آشکار نیست.


به این جوک ها دقت کنید

| سه شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۲۰ ب.ظ | ۱ نظر

 به این جوک ها دقت کنید: 


 به دوستم پیام دادم بیا بریم هیئت!

جواب داده” سیرم نمیام”:?:?:?

اصن اعتقادا از بین رفته والا



 ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ

.ﻃﺮﻑ ﺍﻭﻧﻘﺪ ﻧﺬﺭﯼ ﺧﻮﺭﺩﻩ،ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺭﻭ ﻫﺮ ﮐﯽ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ ﺷﻔﺎ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻪ



 اگه نذری ماکارونی میدادن سرِ "ته دیگش" یه واقعه عاشورای دیگه خلق میشد.



 طرح جدید ایرانسل برای ماه رمضان :

با ارسال کلمه ی Moft به ۸۰۸۰

هر روز از نذری ها و شام های کلیه مساجد با خبر شوید!



✅ شاید در نگاه اول، جوک های بالا نقدی به برخی رفتارهای غلط ما و فرهنگ اشتباه برخی از ما بر سر نذری گرفتن باشد، اما با کمی دقت، می توان گفت، این جکها هدف دیگری را هم دنبال می کنند و آن این است که بگویند، "محرم، ماه شکم است! و شیعیان برای غذا و شکم چرانی، عاشق محرم هستند! " 


تعمیم برخی رفتارهای ناپسند در نذری گرفتن توسط معدودی افراد به همه مردم، هدف چنین جوک هایی است و بیشتر انسان را به یاد یکی از مهم ترین خصوصیات قاتل اباعبدالله الحسین می اندازد. نقل است که اولین خصوصیت شمربن ذی الجوشن این بود که می گفت: شکم از همه چیز برای من مهم تر است و برای دست یافتن به این غذا دست به هر کاری می زد. 



اما حالا که دو روز از محرم گذشته شاید  یادآوری حکمت و دلیل نذری لازم باشد:

 اطعام و نذری دادن، عهدی است که شخص با برآورده شدن حاجت خود آن را ادا می کند. 


سنتی مملو از ارزشهای انسانی و اسلامی که در کنار همیاری و دوستی مردم، نشان دهنده فرهنگ، آداب و رسوم و عقاید و سنت های ماست و نشانه هایی از عواطف احساسات و یکدلی مردم و شریک بودنشان در عزای سرور و سالار شهیدان است.


 اینکه چرا شیعیان در ماه محرم و صفر بیشتر نذری می دهند به روضه اسرای کربلا در کوچه های شام بر می گردد. آنگاه که اهل بیت پیامبر را با لبانی تشنه و گرسنه در کوچه ها می چرخاندند و کودکان اهلبیت در حالی که گرسنه بودند، از خانه های شام، بوی غذا استشمام می کردند. 

آنها در حالی که گرسنه بودند، هر روز عصر با لباس های کهنه جلوی در خرابه صف می کشیدند و مردم شام را که دست کودکان شان را گرفته بودند و با آذوقه به خانه های شان بر می گشتند، غریبانه تماشا می کردند 


 این بیت زیبا از زبان طفل سه ساله اباعبدالله الحسین علیه السلام، شاید در کوتاهترین کلمات، فلسفه نذری دادن شیعیان در محرم را بهتر بیان کند: 

ﺑﺎﺑﺎ ﺣﺴﯿﻦ ...

ﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ...

ﻫﻤﻪ ﺑﻮﯼ ﻃﻌﺎﻡ ﺑﺸﻨﯿﺪﻡ .....

ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﭘﺪﺭ ...

ﻣﻦ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ ..


حق قضاوت نداریم فرهنگ استعمار است

| دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۰۶:۲۱ ق.ظ | ۰ نظر


 اینکه دائما از هر کس‌، چه مذهبی و یا غیر مذهبی می‌شنویم که نباید انسان‌ها را قضاوت کرد‌، آیا این مطلب ریشه در سکولاریزم ندارد؟ آیا این به مفهوم قضاوت نکردن در هر شرایطی نیست و بین و تایید کننده همان نظری نیست که می‌گوید همه درست می‌گویند و درست عمل می‌کنند و یا همان پلورالیزم دینی محسوب نمی‌شود؟؟!


✅ چرا، دقیقاً مؤید همان نظریات است. وقتی شما گفتید: همه درست می‌گویند، همه درست عمل می‌کنند، در واقع خودتان ضمن گیجی، بدون ملاک، جهت و موضع خواهید شد و آن وقت آنها کارشان (استعمار و استثمار) را به سهولت انجام می‌دهند.

این شعاری که در سرتاسر جهان و به ویژه در میان ملل مسلمان، ملت‌های مستضعف و تحت ظلم و از جمله جمهوری اسلامی ایران شایع و رایج شده است، بیش از آن که صبغه‌ی فلسفی و «ایسمی» داشته باشد، یک تاکتیک و نیز حربه‌ی کاملاً سیاسی می‌باشد.

فلسفه و فیلسوف:

فلسفه و فیلسوف، در همیشه تاریخ و به ویژه در عصر ما را می‌توان به دو گروه تقسیم نمود:

گروه اول: فلسفه و فیلسوفان پیشرو – اینان اشخاصی هستند که صرف نظر از جریانات حاکم، صاحب نظر می‌باشند، حال چه نظرات آنها صحیح باشد و چه نباشد و توسط دیگران نقد شود. شاید بتوان مشاهیری چون: هگل، کانت، دکارت را در این ردیف نام برد.

گروه دوم: فلسفه و فیلسوفان تابع – این گروه، تابعِ قدرت هستند و درست مانند یک کارخانه‌ی تولیدی، به تناسب اهداف، برنامه‌ها و سفارشات قدرتمندان، فلسفه می‌بافند. نظریاتی می‌دهند که در نهایت هیچ نتیجه‌ای به جز توجیه و تطهیر نظام سلطه و جنایات آنها در بر ندارد.

حق و محق در این به اصلاح فلسفه‌ی نوین:

مثال: وقتی گفته شد: «همه درست می‌گویند و همه درست عمل می‌کنند»، یعنی اگر امریکا قصد نفوذ و سلطه بر کشور و ملت شما را دارد، کار درستی می‌کند – و اگر شما مقاومت می‌کنید، شما نیز کار درستی می‌کنید! حالا بپرسید: «تکلیف حق چه می‌شود»، بالتبع وقتی هر دو کار درستی می‌کنند، حق با طرف غالب و پیروز است. یعنی «حق با قدرت است»، البته تا وقتی که قدرت در دست امریکاست.

تعطیلی فلسفه و فیلسوف:

دیگر در جهان غرب، حتی در ممالکی چون آلمان، فرانسه و انگلیس که به نوعی پس از رنسانس، به جای یونان باستان و قرون وسطی، مهد فلسفه شدند، شخصیتی به نام «فیلسوف» وجود ندارد، هر چه هست، «جامعه شناس» می‌باشند.

این جا به جایی نیز با اهداف کاملاً سیاسیِ نظام قدرت صورت گرفته است، چرا که فلسفه، با وجود، حقایق عالم هستی و عقل و استدلال کار دارد و بالاخره ناچار است به حقایق و قوانین واحدی برسد، اما جامعه شناس مدعی می‌شود که من نه با اول و آخر جهان کاری دارم و نه با سایر قوانین نظام هستی، بلکه جامعه را کار دارم که در کجا هست، و طبق سفارش باید به کجا برسد! و بر آن اساس تولید نظریه می‌کند.


 حق قضاوت نداریم(؟!)

مقدمه فوق برای تقریب ذهن بیان شد، حال برای این که از موضوع سؤال خارج نشویم، صرف نظر از «ایسم»هایی که برای زیبایی، فریب و توجیه مطرح می‌شوند، به تحلیل و نقد ادعا بپردازیم.

*- کدام کار فردی یا اجتماعی انسان، بدون "قضاوت" یا داوری انجام می‌گیرد؟

*- اگر انسان از قوه عقل، شعور، منطق و علم برخوردار است، یعنی دائماً قضاوت و داوری می‌کند.

*- کار قوه‌‌ی «اختیار و انتخاب» چیست؟ آیا به غیر از قضاوت و داوری می‌باشد؟ آیا مقدمه‌ی هر گزینشی، داوری و قضاوت نیست؟ حتی وقتی انسان بین دو پیراهن، یکی را انتخاب می‌کند و آن را می‌خرد و یا می‌پوشد، به تناسب شاخص‌های خود قضاوت و داوری می‌کند.

*- وقتی به خود می‌گوید: این لباس برای این هوا، یا این مجلس مناسب نیست و آن یکی مناسب است، چه کاری جز قضاوت و داوری انجام داده است؟

*- از انتخاب دین، ملیت و مواضع کلان گرفته، تا انتخاب یک شبکه‌ی تلویزیونی یا اینترنتی و انتخاب یک فیلم برای دیدن و ...، همه بر اساس قضاوت و داوری صورت می‌گیرد.

*- آیا دانش آموزان یا دانشجویان، بدون قضاوت و داوری از یک سطح علمی به سطح دیگری می‌روند و یا متوقف می‌شوند؟ – آیا ازدواج بدون قضاوت و داوری واقع می‌شود؟ – آیا انتخاب شغل، شناخت دوست، شناخت دشمن – شناخت فایده و ضرر و ...، بدون داوری و قضاوت ممکن می‌باشد؟

*- آیا مسابقات ورزشی، یا سایر مراسم گزینشی (جهت اهدای جایزه اسکار، نوبل، سیمرغ، خرس طلایی و ...)، بدون داوری و قضاوت انجام می‌شود؟

پس حق قضاوت نداریم یعنی چه؟

پس فقط یک هدف دنبال می‌شود و آن این که در عرصه‌ی «اعتقاد و عمل»، که هر دو نتیجه‌ی خود را در نظام سیاسی و حکومتی نشان می‌دهند، «شما حق هیچ گونه قضاوتی ندارید»!

این بحث در "عرصه‌نظری"، با مقدماتی چون: خوب و بد نداریم – ارزش و ضد و ارزش نداریم – حُسن و قبح نداریم - مفهوم کلّی نداریم ... و در نتیجه «حق و باطل نداریم» شروع شد و بالتبع در "عرصه‌ی عملی" به: آدم خوب و بد نداریم – کار خوب و بد نداریم – نظام سیاسی خوب و بد نداریم - ظلم و ظالم و مظلوم نداریم و ... رخ نمود و امروز نتیجه‌ی آن بیان می‌شود که «ما حق قضاوت و داوری نداریم!»

شعارها:

به ویژه در دو سال اخیر، بسیار شاهد بودید که ناگهان شعارِ بی‌معنی و ظالمانه و عوامفریب «ما حق قضاوت نداریم و نباید داوری کنیم»، به انحای مختلف و توسط اشخاص یا ابزارهای متفاوت، به اذهان عمومی ملت ما نیز القا شد.

شخصیت سیاسی گفت: «ما حق قضاوت نداریم»، شخصیت علمی در دانشگاه همین را تعلیم داد، ورزشکار و هنرپیشه و شومن و ... نیز همین شعار را دادند، برخی از میهمانان ماه مبارک رمضان، در برنامه‌های رسانه ملی (رادیو و تلویزیون) اول یا آخر سخنان خود را به همین شعار رساندند،  و حتی در برخی از بیلبردهای خیابانی این شعار نوشته شد، به راستی چرا (؟!)

اهداف:

حالا مقصود چیست؟ آیا مقصود همان است که اسلام عزیز تعلیم داده که بدون علم قضاوت نکنید؟ یا از روی ظنّ (گمان) قضاوت نکنید که برخی از این گمان‌ها گناه است؟ خب این نهی که مطلق قضاوت را نفرموده است، بلکه شروط قضاوت را بیان کرده است.

اگر قرار است «قضاوت و داوری» به صورت مطلق درست نباشد که باید نه تنها تمامی دادگاه‌های جهان را تعطیل کنند، بلکه امتحانات درسی، مسابقات ورزشی، فستیوال‌های هنری، مجامع علمی و حتی شورای امنیت و دادگاه بین‌الملل و ... را برچینند، چرا که «کارشان فقط قضاوت است و دیگر هیچ».

بلکه هدف، فقط و فقط سیاسی است، منتهی چون هیچ موضعی از مواضع جزیی و کلی انسان، بدون اتکا به نوعی باور و اندیشه اتخاذ نمی‌شود، برایش مکتب و «ایسم» درست کردند تا توجیه به اصطلاح فلسفی و مکتبی داشته باشد.

مقصود اصلی (که حتی به صراحت در تألیفات آورده‌اند) این است که شما حق ندارید قضاوت کنید که «حمله اتمی امریکا به هیروشیما، جنایت بود و محکوم است» - «لشکرکشی امریکا به سایر کشورها، خلاف حقوق بین‌الملل بوده و محکوم است» - «جنایات نظام سلطه در داخل کشورهای‌ خودشان و خارج از آنها، خلاف حقوق بشر بوده و محکوم است» - «دخالت نظام استکباری صهیونیست، در تمامی امور داخلی سایر کشورها و حتی شئون زندگی فردی و اجتماعی ملت‌ها، خلاف لیبرالیسیم و دموکراسی می‌باشد و محکوم است» - «اهانت به مقدسات، قرآن سوزی، ترسیم کاریکاتور، تحریم آب و غذا و دارو ... و بالاخره نسل‌کشی و بچه‌کشی، مذموم و محکوم است». آری، شما حق قضاوت ندارید، بلکه باید بگویید: «هر که هر چه گفت و کرد، همان درست است!»

برای استیلای این نظام استعماری و ابلهانه، "فرهنگ سازی" لازم است و این فرهنگ‌سازی باید گام به گام، از داخل و شعاع محدودتر آغاز گردد.

پس می‌گویند: شما حق ندارید اگر فسق و فجور شخصی را دیدید، حکم دهید که فاسق و فاجر است – اگر ظلمی دیدید، داوری کنید که ظالم است – اگر فاحشه‌گری کرد، بگویید: فحشا بد است و این شخص اهل فحوش است – اگر کسی ضد دین یا نظام


سیاسی و اخلاق و فرهنگ اجتماعی شما، اقدام کرد، بگویید: کافر، منافق، خودفروش، ستون پنجم، ضد انقلاب، ضد نظام و ... می‌باشد.

می‌گویند: باید هر کس را، با هر اعتقاد و عملکردی که دارد، همان‌طوری که هست، بپذیرید و محترم بشمارید. البته این را به ما می‌گویند و خودشان در قبال ملت‌ها، به ویژه مسلمانان و بالاخص مردم ایران، اصلاً چنین مواضع نظری یا عملی ندارند.

در میان ملل مسلمان، از اعتقادات آنها سوء استفاده کرده و می‌‌گویند: «قضاوت کار آدما نیست، کار خداست»، یعنی شما مسلمانان، در دنیا هیچ موضع مخالفی نگیرید تا ما کارمان را راحت و بدون مزاحمت، ممانعت و مقاومت انجام دهیم. نه راجع به امام حسین علیه السلام و یزید و شمر و خولی قضاوت کنید، و نه تداوم آن را در اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله و اسلام امریکایی ببینید؛ بلکه کار قضاوت‌شان را به آخرت و خدا واگذار نمایید (این یعنی به همه چیز شک کن، تا روز قیامت برپا شود) – پس راجع به یزیدها و شمرهای زمانت نیز حق قضاوت ندارید، بگذارید کارشان را بکنند، اصلاً نه تنها تردید کنید که شاید کار درست را آنها می‌کنند، بلکه به خود القا کنید که کار آنها نیز درست و صحیح است – می‌ گویند: شما تسلیم باشید و قضاوت را به آخرت و خدا واگذار کنید!


نوادگان بنی اسرائیل

| شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۳۵ ق.ظ | ۰ نظر

. .

نوادگان بنی اسرائیل !!!! 

.

وقتی بخوای نفهمی

وقتی تعهد داده باشی به نفهمیدن!

وقتی تفکراتت ناشی از عقده ها و تعصباتت باشن

.

اونوقت حتی خود خدا هم نمیتونه بفهمونتت!

.

یه روز میگی حضرت نوح از کجا پنگوئن‌ گیر آورد سوار کشتیش کرد!

.

یه روز میگی میمون زاده هستی و از نوادگان گونه ی عنترها و میمون ها!

.

روز دیگه میگی به من اثبات کنین خوابیدن و بغل کردن سگ ها غیر علمی و مضره!

.

بر خلاف طبیعت و فطرتت با قاطر و الاغ و سگ و گربه ازدواج میکنی!

.

یه روز میگی چرا نمازو فارسی نخونیم!

.

چون خودت نمیتونی از کثافت کاری و هرزگی دست برداری به اونایی که میتونن و حرف خدا رو گوش میدن میگی به امید هرزگی صد سال دیگه اونم تو دنیای دیگه دارین پاک زندگی میکنین!

.

.....

.

تو جزو همون جماعتی هستی که وقتی پای دین و احکامش پیش میاد، مرجع تقلید خودتی و عقل کل عالم!

وقتی مریض میشی دکترا رو قبول نداری و خودت برا خودت نسخه میپیچی!

وقتی پلیس میگه کمربند ببند تا مرحوم نشی کمربندو میندازی دور کمرت ولی نمیبندیش تا یه جوری لجبازی و مخالفتتو نشون بدی! .

.....

.

نمیدونی که لجبازی با خدا و حکم خدا و ...روز به روز ذلیل تر و حقیر ترت میکنه!

.

اگه تا دیروز بخاطر لجبازی و مخالفت با حکم خدا با همجنس ازدواج میکردن الان دیگه بحث ازدواج با سگ و گربه و قاطره!

.

اگه تا دیروز با آب شنگولی و مشروب با خدا مخالفت میکردن، امروز دیگه بحث خوردن نجاست و کثافت های همدیگه مطرحه!

.

حالا هم که مرد چهل پنجاه ساله بخاطر تمسخر کردن حکم الهی حجاب دور سرش روسری میپیچه تا اعلام کنه روشنفکره و خیلی حالیشه!

اصلا بعید نیست فردام بخواد در حمایت از تساوی بین زن و مرد حامله بشه!


پ.ن؛

امام علی (ع): هر کس لجاجت کند و بر آن پافشارى نماید، او همان بخت برگشته ‏اى است که خداوند بر دلش پرده [غفلت] زده و پیشامدهاى ناگوار بر فراز سرش قرار گرفته است.


نهج البلاغه، نامه 58

.

 معین.ثائر


.


درباره ماه محرم جوک نسازیم

| شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۵، ۰۷:۲۱ ق.ظ | ۰ نظر

 درباره ماه محرم جوک نسازیم  ‼️‼️



دوست عزیزی که درباره ماه محرم جوک میسازی و جوک میذاری، جوک هایی ک مربوط به نذری دادن و.... است 

تا حالا فکر کردی که، همیشه مطالب را در قالب جوک و طنز به خورد ماها دادن؟ 


 قبلنا تا میگفتن شیرازی، به یاد حافظ و سعدی و میراث ادبی مون میفتادیم.. تا میگفتن رشت به یاد طبیعت بکر و مردم خوش خُلق گیلان میفتادیم، تا میگفتن اصفهانی، به یاد هوش و ذکاوت و دقت مردمش میفتادیم، تا میگفتن ترک، به یاد غیرت دینی و شیعی آذربایجان و مردم پاک و بی ریای اون میفتادیم.. الان چطور؟! 

 شعار میدیم که ایران، وطنم.. ولی دلهای بعضی از ما رو به همدیگه چرکین کردند.. 

همیشه در قالب جوک تخریب شدیم


اوایل هرگز به امام نقی(ع) ما، به امام باقر(ع) ما، به پیامبر خاتم النبین(ع)، توهین نمیکردند و جوک نمیساختند.. بلکه اول از لقمان حکیم، اسوه ادب و حکمت شروع کردند، بعد یوسف نبی(ع) را به تمسخر گرفتند، جوکهای یوزارسیفی رو رایج کردند!! الان علنا در کانالها و رسانه های ظاهرا ایرانی ولی در پشت پرده وهابی و اسرائیلی، به تک تک اهلبیت ما توهین میکنند.. انواع مزخرفات و روایت های جعلی و اسرائیلیات اجدادشون رو به اسم اهلبیت منتشر میکنند و بعضی از جوونهای ساده دل ما رو فریب میدن.. همه اولش از چند تا جوک شروع شد.. 


دوست عزیز جوک ساختن و پخش کردن همیشه هم برای خنده نیست گاهی با اهدافی دنبال میشه که ممکنه هیچ توجهی به محتوای متن نکنیم.. ولی اثرش ذره ذره است.. کم کم در ناخودآگاه ما جا میگیره .. 


 دوست خوبم، فراموش نکن که سیاست سازنده این جوک ها اینه که، مستقیم نمیاد بهت بگه ماه محرم و عزاداری رو فراموش کن، داره بهت جوک تحویل میده اونم به اسم ماه محرم .. به اسم جوک نذری و تمسخر عزادارها و.. " انقد جوک به خوردت میده که" وقتی اسم ماه محرم اومد ناخودآگاه خنده ات بگیره حتی بخاطر اون جوک هایی که خوندی برای نذری و...  

برای محرم جوک میسازند.. برای ماهی که زمین و آسمان و ملائک در عزای اولاد پیغمبر(ص) محزون و ماتم زده هستند.. 

و همینطوری کم کم دیگه محرمی نیستیم.. دلهامون یخ میزنه..

کم کم دیگه برای کشته شدن بهترین انسانهای زمین و رمز زنده بودن جامعه مون می خندیم.. به همین سادگی.. می خندیم.. 


 آری! دوست عزیز.. برای از بین بردن مقدسات و هویت یه ملت، اول طنز و جوک میسازند، بعد تمسخر میکنند، و بعد توهین و به هتاکی.. نگذاریم به همین سادگی، هویت ما را بدزدند.. 



امسال بدون حج گذشت.

| شنبه, ۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۹ ب.ظ | ۰ نظر

امسال بدون حج گذشت 


یادتونه سال های گذشته مدام در ایام حج مطلب منتشر میکردین که با پولی که از طرف ایرانی ها صرف هزینه حج میشه چه کارهای عجیب و غریبی میشه کرد و چندصدتا بیمارستان فوق تخصصی در شهرهای ایران میشه ساخت و چند میلیون فقیر رو میشه از فلاکت درآورد و چقدر لامبورگینی با پول ما وارد عربستان خواهد شد و.... 

و کلا هر مشکل اقتصادی که وجود داشت رو گردن هزینه های مردم برای حج می انداختید؟


امسال هیچ ایرانی به حج نرفت، پولی هم از کشور بابت حج از کشور خارج نشد


بسم الله! 

دستاورد های اقتصادیشو برای ما بشمارید تا فکر نکنیم حرف های شما از روی عقده بوده، بلکه از روی دلسوزی بوده!!!

خبر فوری و بسیار مهم:




ژورنال نیچر(nature) خبر کشف فسیلی رو اعلام کرده است که 220 میلیون سال قدیمی تر از تاریخیست که دانشمندان فکر میکردند حیات آغاز شده است!!! این کشف تفکر خداناباوران درباره ی پیدایش حیات رو به چالش کشید.( این خبر 31 آگوست 2016 یعنی 19 روز پیش در ژورنال نیچر اعلام شده است)




تحلیل این خبر 5 روز پیش( 14 سپتامبر 2016) در سی ان اس نیوز آمریکا(CNS NEWS) این چنین منتشر شده است:



⏪کشف فسیل جدید باعث شد که توضیح منشا حیات برای داروینیست ها بسیار سخت تر از گذشته شود. برای پی بردن به اشتباه داروینیست ها در توضیح شکل گیری حیات، این مثال را در نظر بگیرید:



✍فرض کنید یک شیمی دان و یک فیزیک دان و یک اقتصاد دان در یک جزیره گیر افتاده اند و تنها غذایی که دارند یک کنسرو است و به دنبال را حل برای باز کردن کنسرو هستند. شیمی دان  پیشنهاد میدهد که به کنسرو حرارت داده شود تا در اثر حرارت متورم و باز شود، فیزیکدان پیشنهاد میدهد که کنسرو را از ارتفاع پرتاب کرده که در اثر انرژِی جنبشی باز شود اما اقتصاد دان پیشنهاد میدهد که از در باز کن استفاده کنند! راهی که داروینیست ها برای توضیح پیدایش حیات ارائه میدهند مثل راه حل اقتصاد دان ( اشتباه) است زیرا همان گونه که برای باز کردن کنسرو به وجود داشتن یک اهرم ( در باز کن) احتیاج بود اما اقتصاد دان این امر را در نظر نمیگرفت، دقیقا همینگونه برای پیدایش حیات نیز به یک اهرم نیاز هست که #داروینیست ها این موضوع را در نظر نمیگیرند و از این موضوع میگذرند!



✳️داروینیست ها در پاسخ به نحوه ی پیدایش حیات مجبورند که بگویند حیات با "یک سلول خود-تکرار شامل اطلاعات در قالب کد های ژنتیکی" آغاز شده است اما سوال مهم این است که اهرم معجزه گونه ی آن از کجا آمده است؟


🌹این کشف جدید باعث شده است که توضیح چگونگی پیدایش اولین سلول ها توسط تئوری داروین بسیار سخت تر شود. فسیل کشف شده توسط دانشمندان استرالیایی در گرینلند قدیمی ترین آثار زندگی است که تاکنون کشف شده است. تیمی از دانشگاه (Wollongong) یافته هایشان را در ژورنال نیچر به تازگی منتشر کرده اند که نشان میدهد که منشا حیات به 3.7 میلیارد سال پیش برگردد ( یعنی 220 ملیون سال قدیمی تر از تاریخی که دانشمندان فک میکردند حیات آغاز شده است).



📝بر اساس مدارک زمین شناسی، 3.7 میلیارد سال پیش زمین تحت بمباران شدید اسیدی بوده و غیر قابل سکونت بوده است و زمان خیلی کمی برای تکامل(فرگشت) وجود داشته است. این موضوع شبیه این است که بگوییم حیات یک شبه به وجود آمده است! همچنین اگر طبق ادعای داروینیست ها حیات خود به خود و حتی در سخت ترین شرایط به وجود آمده پس چرا دانشمندان هنوز به تولید حتی یک سلول از مواد شیمیایی خام در آزمایشگاه نزدیک هم نشده اند! ( اگه مواد شیمیایی خام خود به خود کنار هم قرار گرفتند و سلول زنده شکل گرفت پس چرا دانشمندان هنوز نمیتوانند همان مواد شیمیایی خام را کنار هم قرار دهند و سلول زنده بسازند)


✅چیزی که الان داروینیست ها با آن روبه رو شده اند این است که این فسیل کشف شده منشا حیات را به خیلی عقب تر از تاریخی که فک میکردند حیات آغاز شده برده است و مجبورند که مانند اقتصاد دان فرض کنند که یک در باز کن کنسرو خود به خود وجود داشته!! هرچه دانشمندان فسیل های بیشتری کشف میکنند فهم این موضوع که چگونه حیات آغاز شده است سخت تر میشود.



📚این تحلیل که 5 روز پیش در سی ان اس نیوز آمریکا منتشر شده است را در لینک زیر ببینید:


http://cnsnews.com/commentary/eric-metaxas/evolution-just-got-harder-defend



📚همچنین لینک خبر کشف این فسیل که در ژورنال نیچر 19 روز پیش منتشر شده است را در لینک زیر ببینید:


http://www.nature.com/nature/journal/vaop/ncurrent/full/nature19355.html


دیدگاه مستشرقان غربی درباره امیرالمؤمنین امام علی (ع)


مستشرقان غربی که دیدگاه آنها برگرفته از اهداف و منابع مطالعاتی ایشان است و با انگیزه √آشنایی و شناخت صحیح جایگاه و فعالیت‌های ائمه(ع) و بدون غرض ورزی پیش‌داوری، به تحقیق و بررسی جایگاه ایشان پرداخته اند؛ درباره علی(ع) چنین گفته اند:


 گابریل آنگیری مستشرق فرانسوی  می‌نویسد:

✔️در زمینه قضایی، علی(ع) عهد جدیدی افتتاح نمود. در عهد خلفای سه گانه او در تمام مسائل بغرنج و پیچیده √مورد استشاره و استفتاء قرار می‏گرفت. هر مسئله پیچیده‌ای که روی می‏نمود افکار عمومی با این عبارت که به صورت ضرب‌المثل در آمده بود، 

حل آن را از تدبیرعلی(ع) می‌خواست، چاره این مشکل را فقط از ابوالحسن باید خواست.

هنگامی که علی(ع) به خلافت رسید با وجود تمام گرفتاری‌های نظامی و سیاسی، همچنان تصدی عالیه امور دادگستری را برای خود حفظ نمود.

 به تصفیه دادگاه ها اقدام ورزیده و حقوق قضات را تثبیت نمود و نخستین محکمه شرع را بنیاد نهاد. قضاوت‌های متعددی از او به یادگار مانده که جای آن دارد آنها را در شمار‏ محاکمات بزرگ تاریخ قرار داد.  

علی(ع) نخستین کسی بود که بر ضد اصلی که از دیر زمانی معمول به قوانین اروپایی است، یعنی حبس در مقابل بدهکاری، به مخالفت برخاست.

پیش از علی(ع) قانون مدوّنی وجود نداشت. قاضی می‏بایستی از روی آیات قرآن و بر طبق رسوم و سنن، حکم صادر کند، ولی در زمان علی(ع) √علم فقه و تقریباً قانون مدوّنی به وجود آمد.

 در حقوق جزا علی در شرق نخستین کسی بود که در محاکمات، شهود را از هم جدا کرده و از هر یک جداگانه شهادت می‏گرفت. تا آن وقت شهود به اتفاق یکدیگر ادای شهادت می‏کردند و می‏توانستند اظهارات خود را با اظهارات همدستانشان تطبیق نمایند.

علی(ع) که خطیبی زبردست و نویسنده ‏ای توانا و قاضی عالیقدری به شمار می‏رود، در صف مؤسسین و واضعین مکتب‌ها مقام دارد و مکاتبی که او تأسیس نموده از لحاظ صراحت و روشنی و استحکام منطق و برهان و همچنین از لحاظ تمایل بارز آنها به ترقی و تجدد، ←امتیاز دارد.


🗃گابریل دانکیری، شهسوار اسلام، ترجمه کاظم عمادی، ص۲۵۳-۲۵۱



 لامنس مستشرق معروف بلژیکی در وصف عظمت امام علی(ع) چنین می‌نویسد:


برای عظمت علی(ع) همین بس که که تمام اخبار و تواریخ علمی اسلامی، از او سرچشمه می‌گیرد. او حافظه و قوه شگفت انگیزی داشته است. 

همه علما و دانشمندان، اخبار احادیث خود را برای وثوق و اعتبار به او می‌رسانند. 

 علمای اسلام ←از موافق و مخالف، از دوست و دشمن، مفتخرند که گفتار خود را به علی(ع) مستند دارند، چون گفتار او حجیت قطعی داشت و او باب مدینه علم بود و با روح کلی پیوستگی تام داشت.


محمدمهدی علیقلی، سیمای نهج البلاغه، ص۵۲.


 نرسیسیان، از دانشمندان مسیحی نیز درباره علی(ع) چنین می‌گوید:


 اگر این خطیب بزرگ (علی(ع)) در عصر ما هم اکنون بر منبر کوفه پا می‏نهاد،← می‏دیدید که مسجد کوفه با آن پهناوری‌اش از✔️ سران و بزرگان اروپا موج می‏زد، می ‏آمدند تا از دریای سرریز دانشش،√روحشان را سیراب کنند.


هبةالدین شهرستانی، ما هو نهج البلاغه، ترجمه عباس میرزاده، ص۴۳.


دونالدسون خاورشناس معروف معاصر انگلیسی در باره گستره علم علی(ع) به قرآن و رابطه علمی آن حضرت با پیامبر(ص) می‌نویسد:


دانش علی(ع) چیزی نیست که در پسِ پرده ابهام باشد و شگفت انگیز هم نیست، زیرا علی(ع) از مجاهدان و صحابه دیگر،← مدت زمان بیشتری را با پیامبر(ص) سپری کرده است، علاوه بر آنچه دیگران از پیامبر(ص) شنیدند، ←او چیزهای شنیده که دیگران از آن محروم بوده‌اند.

ابوبکر و عمر به گستردگی علم و فقاهت علی اطمینان داشتند و مشکلاتی که برایشان پیش می‌آمد و دچار عجز می‌شدند، برای حل آن به او رجوع نموده و به رأی و مشورت او عمل می‌نمودند.


دوایت دونالدسون، تعریب ع. م، ص۳۷-۳۹.


ردولف ژایگر، نویسنده آلمانی درباره خدمات علمی علی(ع) می‌نویسد:

علی (ع) مبتکر علم نحو بود.← بر اثر همین ابتکار اوست که امروز هر کودک مبتدیِ مسلمان در هر نقطه زمین می‌تواند قرآن بخواند و کلمات نماز را صحیح تلفظ کند ...علی بن ابی‌طالب(ع)* یگانه دانشمند اسلام* در آن عصر، بین اعراب چون نابغه‌ای بود که در بین مردمی جاهل و قشری متعصب زندگی کند و نتواند منظور خویش را به آنان بفهماند.


ردولف ژایگر، خداوند علم وشمشیر، ترجمه ذبیح الله منصوری، ص۳۰و۱۵۴.


جرج جرداق مسیحی هم علی(ع) را این‌گونه توصیف می‌کند:

علی بن ابی طالب در خرد، یگانه بود، او قطب اسلام و سرچشمه معارف و علوم عرب بود، هیچ  دانشی در عرب وجود ندارد، مگر آنکه اساسش را علی(ع) پایه‌گذاری کرده یا در وضع آن، سهیم و شریک بوده است.


جرج جرداق، امام علی(ع) صدای عدالت انسانیت، ترجمه سیدهادی خسرو شاهی، ص۱۰۲.